ولیرضا نصر در فارن افرز:
اگر قرار به آتشبس نیمبند بین ایران و اسرائیل است، آمریکا باید پای کار بایستد
ولیرضا نصر در وبسایت فارنافرز در یادداشتی تحلیلی به این مسأله پرداخته که چرا ایران و اسرائیل بعد از یک دور حمله و ضدحمله دست از تخاصم جنگی آشکار کشیدند یا به عبارتی از لبه پرتگاهی که میتوانست خاورمیانه را وارد یک جنگتمام عیار کند عقبنشستند. در این تحلیل، همچنین سناریوهای احتمالی تشدید درگیری بین ایران و اسرائیل در یک آینده نزدیک و اقدامات بازدارنده آن اشاره شده است.
حملات و ضدحملات رگباری ایران و اسرائیل در دو هفته اول آوریل، چشمانداز استراتژیک خاورمیانه را به شدت تغییر داد. در اول آوریل، حمله هوایی اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق، منجر به کشته شدن هفت فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از جمله دو فرمانده ارشد شد. دو هفته بعد، ایران با رگبار پهپادها و موشک تلافی کرد که تقریباً همه آنها رهگیری شدند. اسرائیل به سرعت با پهپاد و حمله موشکی خود به یک پایگاه هوایی در ایران پاسخ حملات داد. این حملات و ضدحملات، جنگ در سایهای را که این دو کشور بیش از دو دهه بود با آن درگیر بودند آشکار ساخت.
اکنون واضح است که مارپیچ رقابت بین ایران و اسرائیل است که امنیت منطقه را شکل خواهد داد و هدایت و پیشبینی سیاست خاورمیانه را در دست خواهد داشت. هر کدام دیگری را به عنوان دشمنی سرسخت میبیند که باید با ابزار نظامی شکستش دهد. رقابت خطرناک بین این دو کشور در صورتی که کنترل نشود، باعث بیثباتی در منطقه و درگیریای خواهد شد که در نهایت ممکن است ایالاتمتحده را هم وارد یک جنگ پرهزینه کند. به همین علت الان این وظیفه بردوش آمریکاست که با یک استراتژی دیپلماتیک، نیروهایی را که در آوریل باعث تشدید و تسریع رویارویی مستقیم بین ایران و اسرائیل شدند- و میتواند دوباره هم این کار را انجام دهند- آرام کند.
شبح یک جنگ بزرگتر
حمله حماس در ۷ اکتبر، هاله شکستناپذیری اسرائیل را مخدوش کرد و آن حس امنیتی را که تصور میشد وجود دارد، از بین برد. اسرائیل در مقابل، واکنشی وحشیانه را آغاز کرده است. او میخواهد حماس را نابود و گروگانهای اسرائیلی باقیمانده در غزه را آزاد کند. اما مهمتر از آن قصد دارد آن اعتمادی را که به توانایی خود در جلوگیری از حملات خارجی و حفاظت از مردم خود داشت دوباره احیاء کند. سه هدفی که اسرائیل هنوز به آن نزدیک هم نشده است.
حمله اسراییل به کنسولگری ایران، مانند کارزاری که در غزه آغاز کرده، تا حدی با انگیزه این بود که اطمینان حاصل شود که حملهای در مقیاس هفتم اکتبر هرگز تکرار نخواهد شد. در این حمله، محمدرضا زاهدی، فرمانده سپاه پاسداران که عملیات نظامی حزبالله لبنان، حوثیهای یمن و سایر گروههای مسلح منطقه را هماهنگ میکرد، کشته شد. اسرائیل با هدف قرار دادن زاهدی به صراحت اعلام کرد که ایران را مسؤول نهایی بحران کنونی میداند. اسرائیل با کشتن او در یک ساختمان دیپلماتیک، تمایل و توانایی خود را برای ترور مقامات ارشد ایرانی در هر کجا و در هر زمان نشان داد.
اما این اولینباری نبود که اسرائیل به پایگاههای ایران در سوریه حمله میکرد یا افسران و فرماندهان ارشد سپاه پاسداران را در آنجا میکشت. حتی قبل از ۷ اکتبر، اسرائیل به زیرساختهای صنعتی و تاسیسات نظامی ایران حمله کرده بود، دانشمندان هستهای را در داخل ایران ترور کرده و به پایگاههای شبهنظامیان شیعه عراقی در نزدیکی مرز عراق و سوریه حمله کرده و عموماً کاروانهای کامیونهای ایرانی را که از عراق به سمت سوریه در حرکت بودند، هدف قرار داده بود. حملات اسرائیل در سوریه از اوایل سال ۲۰۲۲ با آغاز جنگ اوکراین و کمرنگتر شدن حضور روسیه -که دیگر کنترل کمتری روی مکان و زمان حمله جتها و پهپادهای اسرائیلی داشت- بیشتر و عیانتر شد.
ایران تا پیش از این عموماً از واکنش مستقیم پرهیز کرده بود. آخرین باری که ایران با اسرائیل درگیر شد به فوریه ۲۰۱۸ باز میگشت، زمانی که اسرائیل به یک پهپاد تحت هدایت ایران که وارد حریم هوایی این کشور شده بود (اتهامی که تهران آن را رد کرد) با حمله به مواضع ایران در سوریه پاسخ داد. در پی این درگیری، نیروهای سوری یک جنگنده اف -۱۶ اسرائیل را سرنگون کردند. ایران از آن زمان از رویارویی مستقیم با اسرائیل، به نفع آنچه «صبر استراتژیک» مینامد، با تمرکز بر ایجاد قابلیتهای نظامی خود در سوریه و پرهیز از اقداماتی که ممکن بود منجر به تشدید تنش شود، اجتناب کرده بود.
اما زمانی که اسرائیل به کنسولگری ایران حمله کرد، این کشور هم استراتژی خود را تغییر داد. از نگاه ایران، این فتنهانگیزی اسرائیل نیاز به یک واکنش مستقیم داشت. رهبران ایران معتقد بودند که اگر دست به حملات بازدارنده نزنند، بعید نیست که اسرائیل حملاتش را نه فقط در سوریه، بلکه در لبنان و حتی در ایران تشدید کند.
اما ابعاد واکنش ایران هم عجیب و هم نگرانکننده بود. تهران از طریق واسطههای اروپایی و عربی، واکنش برنامهریزی شده خود را به گوش ایالات متحده رساند. سپس با پرتاب صدها پهپاد و موشک به سمت اسرائیل، به صراحت اعلام کرد که دیگر صبر راهبردی نخواهد داشت و از این پس در صورت حمله، پاسخ خواهد داد.
اسرائیل اکثر پهپادها و موشک های ایران را با کمک اردن، بریتانیا و ایالات متحده دفع کرد. تهران احتمالاً انتظار چنین نتیجهای را داشت. قصد ایران افروختن شعله جنگ نبود، بلکه تنها میخواست نشان بدهد که میتواند به اسرائیل حمله کند. با این حال، اسرائیل با حمله موشکی به یک پایگاه هوایی بزرگ در مرکز ایران، تلافی کرد. به نظر میرسد که این حمله به یک دور از حملات متقابل پایان داده است، اما همچنین نشان داد که آن قواعدی که سالها بر جنگ در سایه ایران و اسرائیل حاکم بود دیگر کار نمیکند. اکنون، حمله هر یک از طرفین، پاسخ مستقیم دیگری را به دنبال خواهد داشت و شبح یک جنگ بزرگتر را واقعیتر میکند.
شعله جنگ را پایین بکشید
واشنگتن و متحدانش به دنبال اجتناب از تشدید درگیریاند و تهران این را میداند. بلافاصله پس از حمله به کنسولگری دمشق، ایالات متحده و شرکایش در سراسر اروپا و خاورمیانه به سرعت وارد عمل شدند تا از تبدیل شدن بحران به جنگ جلوگیری کنند. ایالات متحده به ایران اطمینان داد که از برنامههای اسرائیل برای حمله از قبل اطلاعی نداشت، بعداً هم در بیانیههایش و هم از طریق واسطههایش نسبت به خطرات یک جنگ بزرگتر ابراز نگرانی کرد. دیپلماتهای عرب و اروپایی که حامل پیامهایی از واشنگتن بودند، مستقیماً با مقامات ایرانی صحبت کردند. آنها از تهران خواستند که به هیچ وجه واکنش نشان ندهد، اما همچنین تأکید کردند که اگر قرار است واکنشی رخ دهد، باید با دامنه و اهداف محدود و سنجیده انجام شود تا به تشدید بیشتر درگیری منجر نشود. پس از واکنش تلافیجویانه ایران، واشنگتن و متحدانش، سمت تلاشهای خود را تغییر دادند و این بار از اسرائیل خواستند که واکنش خود را تعدیل کند.
جریان تلاشهای دیپلماتیک موفق شد بحران را مهار کند. همچنین نشان داد که بالاترین اولویت ایالات متحده این است که نگذارد شعله جنگ غزه، منطقه را به آتش بکشاند و آمریکا را وارد یک جنگ پرهزینه دیگر در خاورمیانه بکند. واقعیتی که به نفع واشنگتن هم هست این است که ایران و اسرائیل علیرغم نمایش قدرت اخیرشان، تمایلی به درگیری مستقیم ندارند. ایران میداند که اسرائیل یک کشور هستهای است که قابلیتهای بالایی در این زمینه دارد و جنگ با اسرائیل در نهایت به معنای جنگ با ایالات متحده است. اسرائیل به نوبه خود میداند که درگیری وسیعتر با ایران، حزبالله را مجبور میکند تا موشکهای بیشتری را به سمت شهرها و تأسیسات نظامی اسرائیل شلیک کند. با این حال، اگر قرار است آتشبس نیمبندی بین ایران و اسرائیل برقرار بماند، گریزی ازاین نیست که آمریکا هم باید کاملاً پای کار بایستد. این کشور باید از نزدیک با اسرائیل همکاری کند تا نگرانیهای امنیتی این کشور را رفع و رجوع کند و از این سو باید روی پیشرفت دیپلماتیکی که در هفتههای اخیر با ایران داشته کار کند.
با این همه، خطر تشدید تنش دیگری در منطقه دور از ذهن نیست. در صورتی که ایران و متحدانش احساس کنند که بحران انسانی در فلسطین درحال بدتر شدن است یا اینکه مجبور شوند برای حمایت از حماس و جلوگیری از نابودی آن دست به اقدامی بزنند، تهاجم اسرائیل به رفح میتواند شعله آتش یک رویارویی دیگر را روشن کند. آتشبس طولانیمدت بین اسرائیل و حماس نیز میتواند زمینه را برای درگیری بیشتر فراهم کند، زیرا دست اسرائیل را– همانطور که خودش گفته - برای تمرکز روی حزبالله یا هدف قرار دادن مجدد ایران در سوریه بازتر میکند. ایران و اسرائیل اکنون آماده نبرد نیستند، اما اگر همچنان به تهدید مرگباری که به رویارویی نظامی منجر شود، ادامه دهند، در این صورت وقوع درگیری آینده کاملاً قطعی است.
خطرات فزاینده
حرکت هر دو کشور به سوی آن درگیری، تعادل امنیتی منطقه را به اشکال مختلف تغییر خواهد داد. اولین مورد آن شروع یک مسابقه تسلیحاتی است - پس از تبادل نظامی اخیر، ایران و اسرائیل با سرعت بیشتری دنبال ارتقای قابلیتهای تهاجمی و دفاعی خود خواهند رفت. از آنجایی که ایران و اسرائیل مرز مشترکی ندارند، جنگ بین آنها بیشتر به موشک و هواپیماهای بدونسرنشین نیاز دارد تا تانک، توپخانه و سرباز و از این سو هم اسرائیل هم به جتهای جنگنده بیشتری احتیاج پیدا خواهد کرد. رفتن به سمت این همه سازوبرگ تسلیحاتی نه تنها جنگ بین دو دشمن را محتملتر و ویرانگرتر میکند، بلکه باعث افزایش بیثباتی نظامی در سراسر منطقه می شود. از آن سو تهران که میداند احتمالاً نمیتواند در یک مسابقه تسلیحاتی غیراتمی برنده شود، ممکن است تلاشهای خود را به سمت تسلیحات هستهای افزایش دهد.
هر دو کشور همچنین به دنبال کسب مزیت جغرافیایی خواهند بود. در دور اخیر حملات، اثربخشی نسبی حملات ایران و اسرائیل نه تنها به قابلیتهای تکنولوژیکی بلکه به موقعیتهای پرتاب آنها نیز بستگی داشت. پهپادها و موشکهای ایران باید عراق و اردن را طی میکردند تا به اسرائیل برسند، این امر باعث کاهش عنصر غافلگیری شد و این فرصت را برای اردن، بریتانیا و ایالات متحده فراهم کرد تا تعداد قابل توجهی از موشکها را قبل از رسیدن به اهداف خود رهگیری کنند. در مقابل، اسرائیل احتمالاً حمله خود را از حریم هوایی عراق، درست در آن سوی مرز ایران آغاز کرده است.
ایران مدتهاست که استراتژی مسلح کردن حزبالله به موشک در مرزهای اسرائیل را دنبال میکند و در عین حال تلاش میکند اسرائیل را از حضور مشابه در کشورهای اطراف ایران محروم کند. تهران در این دور حملات، سراغ حزبالله نرفت، اما دفعه بعد میتواند برود. ایران همچنین ممکن است به دنبال افزایش قابلیتهای موشکی و پهپادی خود در سوریه باشد که با اسرائیل هممرز است. این اقدام که تهدیدی برای اسرائیل است، احتمالاً با تشدید حملات به مواضع ایران و حزبالله در لبنان و سوریه از سمت این کشور پاسخ داده خواهد شد. همچنین باعث میشود برای باقی مانده نیروهای آمریکایی در سوریه -که برای مبارزه با دولت اسلامی (داعش) در این کشورند- مأموریت دیگری تعریف شود: جلوگیری از تجمع نظامی ایران که میتواند منجر به جنگ ایران و اسرائیل شود.
از آنجایی که ایران ظرفیت نظامی خود را در مرزهای اسرائیل تقویت میکند، اسرائیل ممکن است با تقویت اطلاعات و حضور نظامی خود در مرزهای ایران، دست به اقدام متقابل بزند. در آذربایجان و اقلیم کردستان در شمال عراق هم اکنون زمینههایی برای عملیات اسرائیل فراهم است. اسرائیل احتمالاً این زمینه را گسترش خواهد داد؛ که باعث فشار دیپلماتیک و نظامی ایران بر آذربایجان و کردستان عراق خواهد شد. ایران اخیراً مانورهای نظامی گستردهای را در مرز خود با آذربایجان انجام داده و به پایگاههای اطلاعاتی ادعایی اسرائیل در منطقه کردستان شمال عراق موشک پرتاب کرده است. چنین فشارهایی میتواند تشدید شود. آذربایجان و دولت اقلیم کردستان ممکن است برای حمایت دیپلماتیک و دفاع هوایی چشم به ترکیه و ایالات متحده بدوزند. ترکیه ممکن است بتواند میان ایران و آذربایجان میانجیگری کند، اما فقط ایالات متحده میتواند از حکومت اقلیم کردستان حمایت کند و چنین حمایتی احتمالاً مستلزم حضور نظامی بیشتر ایالات متحده است.
توسعه بالقوه همکاریهای مشترک با اسرائیل در خلیج فارس میتواند پیامدهای بیشتری داشته باشد. اسرائیل روابط رسمی نزدیک با بحرین و امارات متحده عربی دارد و این کشورها به همراه عربستان سعودی در زمینه مسائل اطلاعاتی و امنیتی با اسرائیل همکاری میکنند. اما اسرائیل هنوز پایگاه عملیاتی در این منطقه ندارد که بتواند مستقیماً ایران را هدف قرار دهد. اما حتی پیش از حملات 7 اکتبر، ایران نگران پیمان دفاعی آمریکا و ریاض بود چرا که این توافق میتوانست از پایگاههای احتمالی اسرائیل در عربستان سعودی در آینده محافظت کند. از آنجایی که افکار عمومی عربستان از زمان شروع جنگ در غزه به شدت علیه اسرائیل شده است، این چشمانداز قریبالوقوع نیست. اما توقف مذاکرات عادیسازی بین اسرائیل و عربستان، مانع این نخواهد شد که آمریکا و عربستان سعودی دست از تعمیق همکاری استراتژیک خود بکشند. این همکاری به ناچار خود را وارد درگیری ایران و اسرائیل خواهد کرد و روی امنیت کشورهای خلیج فارس و جاهطلبیهای اقتصادی این کشورها اثر منفی خواهد گذاشت.
برای این کشورها، امکان یک پیمان دفاعی با واشنگتن در وضعیتی مبهم و معماگونه قرار دارد. اگرچه خواهان چنین تضمینی هستند، اما در عین حال، هر درگیری آنها را در تیررس ایران قرار خواهد داد. موشکهای ایرانی میتوانند در چند ثانیه به سواحل این کشورها برسند و یک توافق دیپلماتیک نمیتواند این واقعیت را تغییر دهد و امنیتشان را تضمین کند. از قضا، یک پیمان دفاعی در سناریویی که ایالات متحده و ایران تنش میان خود را کاهش دادهاند، برای کشورهای حوزه خلیج فارس جذابتر است.
بنابراین احتمالاً کشورهای خلیج فارس حداقل در حال حاضر سعی خواهند کرد خیلی به سمت ایران یا اسرائیل نروند و در محدوده بیطرف یا خاکستری باقی بمانند. اما حفظ تعادل در آینده به این سادگی نخواهد بود زیرا آنها با فشار یک طرف برای ممانعت از دسترسی طرف مقابل به قلمرو و حریم هوایی خود مواجه میشوند. اسرائیل، واشنگتن را تحت فشار قرار خواهد داد تا از نفوذ خود در کشورهای خلیج فارس برای تضمین همکاری استفاده کند، درحالی که ایران هم این کشورها را تهدید خواهد کرد و از عواقب این همکاری خواهد ترساند. مردم عرب که از جنگ غزه خشمگین شدهاند نیز به دولتهای خود فشار خواهند آورد تا به اسرائیل کمک نکنند. اردن، برای مثال، دشواری حضور در چنین موقعیتی را به خوبی فهمیده است. او در همکاری با آمریکا، پهپادهای ایرانی را که به سمت اسرائیل حرکت میکردند سرنگون کرد، اما وقتی با هجمه عمومی در داخل کشور روبهرو شد، مجبور شد برای ایجاد توازن، سطح انتقاداتش را اسرائیل بابت رفتارش در غزه شدیدتر کند.
عراق بیش از هر کشور دیگری در کشمکش بین ایران و اسرائیل آسیب خواهد دید. پیش از این، ایران از خاک این کشور و شبهنظامیان عراقی به عنوان پشتیبان عملیاتهای خود در سوریه و حمله به پایگاه های آمریکا در عراق و سوریه استفاده کرده است و اطلاعات اسرائیل عملیاتهایی را از منطقه کردستان شمال عراق داخل خاک ایران انجام داده است. در جریان رویارویی اخیر، پهپادها و موشکهای ایرانی بر فراز عراق پرواز کردند تا به اسرائیل برسند و اسرائیل احتمالاً از آسمان عراق حمله خود را به ایران آغاز کرده است. عراق زمانی به عنوان اولین خط دفاعی در برابر حملات موشکی ایران اهمیت بیشتری پیدا میکند که بتواند ایالات متحده را به حفظ و حتی گسترش حضور نظامی خود در این کشور تشویق کند. ایران به نوبه خود فشار بر دولت عراق را برای بیرون راندن ایالات متحده تشدید خواهد کرد. برای مثال، شبهنظامیان شیعه ممکن است حملات خود را به تأسیسات و پرسنل نظامی ایالات متحده در عراق افزایش دهند. تهران همچنین ممکن است از دولت اقلیم کردستان بخواهد که همکاری با اسرائیل و ایالات متحده را متوقف کند. ایران قبلاً به اهدافی در شمال عراق که مدعی بوده با موساد، آژانس اطلاعاتی اسرائیل مرتبط هستند، حمله موشکی انجام داده و دولت اقلیم کردستان از ایالات متحده خواسته است تا از این حریم هوایی علیه ایران محافظت کند. همه این نبردهای نیابتی، همین ثابت امنیتی حداقلی فعلی عراق را هم به خطر میاندازد.
بازگشت به زمامداری
تشدید تنش بین ایران و اسرائیل میتواند ایالات متحده را مجبور به کاستن از حضور نظامی خود در خاورمیانه و صرفنظر از برخی برنامههای خود کند. اگر هدف واشنگتن اجتناب از درگیر شدن در یک جنگ منطقهای است، پس باید ثبات منطقه را تضمین کند. واشنگتن به صورت غریزی ممکن است روی نیروی نظامی خود برای بازدارندگی ایران تکیه کند، اما در حقیقت برای مهار و مدیریت درگیری به یک استراتژی عمدتاً غیرنظامی نیاز دارد. برای شروع، باید تمام نیروی دیپلماتیک خود را روی پایان دادن به جنگ در غزه و به دنبال آن پیگیری جدی و مستمر برای ایجاد یک کشور پایدار فلسطینی به کار گیرد. این نتیجه برای ایجاد نظم منطقهای گستردهتر ضروری است چراکه باعث میشود انگیزه ایران و اسرائیل برای تشدید درگیری کاهش پیدا کند. جنگ در غزه این انگیزهها را تشدید کرده است و تنها با پایان دادن به آن میتوان تنشها را فرونشاند.
پایان یک جنگ نباید به معنی آغاز جنگ دیگری در لبنان باشد. اسرائیل و حزبالله باید به صلح سردی که در فاصله دو جنگِ سال 2006 و 7 اکتبر سال گذشته داشتند، بازگرداند. موفقیت در این جبهه، همراه با گامهایی در جهت حل سیاسی مسأله فلسطین، برای عادیسازی معنادار روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی و همچنین بین اسرائیل و بقیه جهان عرب حیاتی است.
آخرین قطعه پازل، خود ایران است. مدیریت تهدید فعلی باید فراتر از تسلیح اسرائیل و القای ترس از اقدام تلافیجویانه آمریکا در تهران باشد. ایالات متحده همچنین باید با یک فشار دیپلماتیک- مشابه تلاشهایش برای میانجیگری بین اسرائیل و حزبالله در شش ماه گذشته- خطوط قرمزی بین اسرائیل و ایران تعیین کند. تعیین این خطوط، انواع اقدامات تحریکآمیزی را که به تشدید تنش میانجامد روشن خواهد کرد و برای اجتناب از عبور از آستانه این خطوط، یک توافقی ضمنی ایجاد خواهد کرد. اما برای آغاز چنین روندی، ایالات متحده و ایران باید تنشهای خود را با از سرگرفتن مذاکرات در مورد برنامه هستهای ایران و مسائل منطقهای -که سال گذشته در عمان آغاز کردند اما پس از ۷ اکتبر رها کردند- کاهش دهند. سررشته این کار در آمریکاست. ابراز تمایل به سرگیری این مذاکرات میتواند سطح تنش بین ایران و اسرائیل را کاهش دهد. موضوعیت چنین تنشزداییای بیش از اینکه پیشرفت دیپلماتیک در رابطه با برنامه هستهای ایران باشد، رقابت ایران و اسرائیل است.
روزنه امید در آوریل این بود که واشنگتن و تهران در این دو هفته در پشت صحنه گفتگو کردند. ارتباط آنها کلید جلوگیری از فاجعه بود. همانطور که ایالات متحده مسیر دیپلماتیک بعدی خود را ترسیم می کند، باید از این فرصت برای کاهش خطر یک جنگ بزرگتر استفاده کند. این کشور باید با ایران در مورد مسائل منطقهای مانند تهدید حوثیها برای کشتیرانی بینالمللی در دریای سرخ تعامل داشته باشد و به تلاشهای دیپلماتیک پیشین خود برای ایجاد آرامش در مرز اسرائیل و لبنان تکیه کند. اکنون زمانی نیست که ایالات متحده به گزینههای نظامی به عنوان نخستین راهحل بازگردد. در عوض، شرایط امنیتی خطرناک منطقه ایجاب میکند که واشنگتن پتانسیل زمامداری آمریکا را درک کند.
منبع: رویداد 24
دیدگاه تان را بنویسید