خاورمیانه؛ نظم جدید از درون آشفتگی؟
جلال خوش چهره در یادداشتی می نویسد: آرمان زدایی رهایی فلسطین از اشغال، اصلیترین هدفی بوده که واشنگتن، تلآویو، دولتهای محافظهکار عرب، اروپا و برخی از دولتهای جامعه بینالمللی همواره در پی آن بودهاند. بنابراین، آیا فرایند کنونی در تعاملات میان طرفهای درگیر در جنگ غزه سرانجام چاره را در ایجاد این توافق دنبال میکند؟ در این صورت میتوان چنین تصور کرد که صحنه خاورمیانه با چشماندازی متفاوت از گذشته روبرو ست. این چشمانداز بر نوع و ماهیت نقشآفرینی هریک از بازیگران منطقهای نیز تأثیر خواهد گذاشت.
حمله هفتم اکتبر 2023 میلادی حماس به اسرائیل، بیگمان سبب تغییرات بزرگ در خاورمیانه خواهد شد. نتیجه این تغییرات نه الزاماً آنگونه خواهد بود که حماس در انجام آن پیشگام شد و نه احتمالاً در تفاوت نگرشهای واشنگتن _ تلآویو به آینده منطقه در شکل کامل خود محقق میشود. با این حال واقعیترین تفسیر از تحولات پرشتاب کنونی، آشفتگی پیش از نظمی است که واشنگتن، متحدان منطقهای و به تبع آن غرب در پی استقرار آن در منطقه هستند.
حمله هفتم اکتبر با هر تعریف ایجابی یا سلبی که از آن ممکن است وجود داشته باشد، اما بستری را ایجاد کرد که واشنگتن بتواند در خدمت به اهداف استراتژیک منطقهای و تثبیت موقعیت هژمونیک خود در جامعه بینالمللی از آن بهرهبرداری کند. این درحالی است که جنگ اوکراین به عرصهای برای «رقابت» یا «ستیز» با روسیه بدون چشم انداز روشن ادامه دارد. بسا آینده آشفتگی کنونی در خاورمیانه، برای جنگ در اوکراین نیز تعیین کننده شود.
میگویند؛ جنگها در میانه راه، هویت و ماهیت خود را جایی گم میکنند. اکنون این وضع شامل حال فرایندی است که جنگ غزه به خود گرفته است. همه طرفها اعم از طرفهای فلسطینی، گروههای مقاومت، دولتهای منطقه و نیز ایالات متحده، اروپا، اسرائیل و اصولاً جامعه بینالمللی، نگرشهای تازه و بلکه بدیعی را در قبال تحولات جاری ابراز میکنند. این نگرشها پیش از هفتم اکتبر 2023 میلادی یا ممکن نبود و یا ایدههای دور از دسترس مینمایاند. پیش از این تاریخ چگونه میشد تصور کرد که حماس، جهاد اسلامی، حزبالله لبنان، حوثیهای یمن، گروههای عراقی و برخی دولتهای حامی مقاومت، شرط پایان درگیریهای خونین جاری را توافق آتشبس دائم با اسرائیل اعلام کنند.
آیا این شرط مفهومی جز به رسمیت شناختن _ حتی تلویحی و زیر پوستی_ دولتی دارد که همواره اشغالگر سرزمین فلسطین شناخته شده است؟ آیا قبول ایده دو کشور و یا تلاش حماس برای ماندن در ساختار سیاسی آینده غزه، به معنای قبول دوفاکتوی حاکمیتی در دو سرزمین که یکی در اشغال و استقرار اسرائیل است و نیز حاکمیت فلسطینی در کرانه باختری و غزه است؟ به این ترتیب آیا تحقق چنین وضعی به معنای پایان آرمان رهایی فلسطین از اشغال خواهد بود؟
آرمانزدایی رهایی فلسطین از اشغال، اصلیترین هدفی بوده که واشنگتن، تلآویو، دولتهای محافظهکار عرب، اروپا و برخی از دولتهای جامعه بینالمللی همواره در پی آن بودهاند. بنابراین، آیا فرایند کنونی در تعاملات میان طرفهای درگیر در جنگ غزه سرانجام چاره را در ایجاد این توافق دنبال میکند؟ در این صورت میتوان چنین تصور کرد که صحنه خاورمیانه با چشماندازی متفاوت از گذشته روبروست. این چشمانداز بر نوع و ماهیت نقشآفرینی هریک از بازیگران منطقهای نیز تأثیر خواهد گذاشت.
قرائن نشان میدهد که اوضاع بهگونهای در حال انجام است که همه طرفها رویکردی مشترک را برای عبور از آشفتگی کنونی در خاورمیانه، پذیرفته و یا با آن به اجبار در حال کنار آمدن هستند. در این صورت ایالات متحده به دو هدف خود دست مییابد: نخست؛ تثبیت موقعیت اسرائیل و خنثی کردن گروههای مقاومت در تأثیرگذاری بر تحولات منطقهای. دوم؛ کمک به تثبیت جایگاه هژمونیک جهانی ایالات متحده و تبدیل آن به قدرت بلامنازع در صحنه بینالمللی. این وضع همانی است که به ویژه روسیه، چین و برخی دولتهای مخالف واشنگتن خواستار آن نیستند.
افراطیون اسرائیلی اما یکی دیگر از مخالفان رویکردی هستند که واشنگتن در پی آن است. آنان به زعم خود، موقعیت کنونی را به مثابه فرصت طلایی میدانند که خواهند توانست برای همیشه آرمان «رهاییفلسطین» را سرکوب کرده و حتی بر دامنه توسعهطلبی ارضی خود بیفزایند. «تیریدژاردن» نویسنده کتاب معروف «صدمیلیون عرب» جمله نغزی دارد. او مینویسد: «یک صلح واقعی صهیونیسم را نابود میکند. اسرائیل در خطر صلح، شعاری است که کامیاب بوده است.»
اسرائیل حیات خود را در بحران و شعار امنیت برای خود میجوید. این همان نقطه کانونی اختلافی است که میان دولت افراطی «بنیامین نتانیاهو» و دولت «جوبایدن» وجود دارد. اگرچه دولت نتانیاهو امید به ریاست جمهوری دوباره «دونالد ترامپ» در سال جاری میلادی بسته،اما تفاوتی نیست در رویکردی که واشنگتن در همه حال در قبال خاومیانه دنبال کرده و میکند. از این رو تلآویو هم دیر یا زود به این فرایند تن میدهد؛همانگونه که دولتهای عربی مشوق این فرایند هستند. افراطیون اسرائیلی براین باورند و یا مشوق آن هستند که تهدیدهای نظامی در خاورمیانه همواره آن اندازه واقعی هست که بتوان با اطمینان در بارهاش غلو کرد. اسرائیل نمیخواهد این آبشخور را به راحتی از دست بدهد.
در این حال بیشترین توجه دولتهای عربی و به ویژه دولتهای نفتی در این آشفتگی، حفظ خود است. استمرار جنگ در چارچوب آرمانخواهیهای سنتی در خاورمیانه میتواند به کاهش درآمدهای نفتی انجامیده و به این ترتیب خطر بیثباتی را برای آنان در پی آورد. به این ترتیب،استراتژی واشنگتن و متحدان آن، تلاش برای خنثی کردن هرگونه اندیشه هژمونیک آرمانخواهانه در خاورمیانه است؛ امری که قادر به کسب مقبولیت عام نزد مردم این منطقه نباشد. حمله هفتم اکتبر حماس به اسرائیل، نقطه عطفی در خاورمیانه را رقم زد که آینده این منطقه را با ایجاد نظم جدید از درون بحران و آشفتگی میخواهد شکل دهد. اما همه چیز آیا مطابق آنچه پیش خواهد رفت که واشنگتن میخواهد؟ اتفاقهای پیشبینی نشده همواره یک مانع اصلی در تعقیب استراتژیهای کلان است.
دیدگاه تان را بنویسید