سرمقاله ؛ علی پور محمدی / مدیر مسئول نامه نیوز
دیپلماسی میان مشت و دست
از «مقاومت انعطافناپذیر» تا برجام شکننده؛ درسهایی از دو روایت دیپلماسی
سیاست خارجی ما، همواره صحنه نبردی بوده است میان دو تمنای متعارض: تمنای ایستادن بر قله مقاومت و تمنای نشستن بر میز تعامل. تاریخ معاصر ما پر است از این دوگانه شقهساز؛ گویی در هر بزنگاه، میان «نه» گفتنهای پرصلابت و «بله» گفتنهای پرحساب، میان مشتهای گرهکرده و دستهای درازشده، میان جلیلی و ظریف، معلق ماندهایم. اما آیا میتوان با نگاه ژرفتر، از سطح نزاعهای جناحی فراتر رفت و از دل این کشاکش، روایتی پیچیدهتر و آموزندهتر بیرون کشید؟
جلیلی و روزگار «مقاومت انعطافناپذیر»، نماد نسلی از دیپلماتها بود که به پشتوانه حافظه تاریخی ملت، پای بر خاک سخت استقلال کوبیدند و در برابر وسوسه معامله بر سر «حق»، خویشتنداری نکردند. آنان باور داشتند که قدرت ملی باید بر ستون ایستادگی استوار شود و مذاکره اگر معنایی دارد، در چارچوب عزت است، نه منفعت زودگذر. اما همین ایستادگی، در جهان واقع، بهزودی در آینه شورای امنیت ترجمه شد به سلسله قطعنامهها و تحریمهایی که نه صرفاً نهاد دولت که رگ و پی زندگی روزمره مردم را نشانه رفت. مقاومت، اگرچه پیام اقتدار در درون برانگیخت، اما بیرون از مرزها، معنایی جز انزوا نیافت.
در سوی دیگر، تیم برجامی ظریف و عراقچی ایستاد؛ نسلی از دیپلماتها که در قاموسشان، تعامل نه نشانه ضعف، که جلوهای از تدبیر بود. آنان در بزنگاه فرصت، بر دروازههای گفتوگو کوفتند و توانستند برای مدتی کوتاه، سایه سنگین تحریمها را سبکتر کنند. پرواز هواپیماهای نو، قراردادهای نفتی، زمزمه بازگشت ایران به بازار جهانی، همه و همه نوید فصلی تازه میداد. اما این «بهار دیپلماسی» بیش از آنکه ریشه در زمین سخت واقعیت داشته باشد، به نسیم خوشخیالی آویخته بود. خروج آمریکا از برجام، بیپروایی اروپا در ایستادن کنار واشنگتن، و فعال شدن مکانیسم ماشه، نشان داد که این توافق بیش از آنکه بر سنگ حک شده باشد، بر آب نوشته شده بود. شکنندگیاش از همان روز نخست در متنش نهفته بود: فقدان تضمین، اعتماد به حسننیت غرب، و غفلت از اینکه سیاست، عرصه زور است، نه عهدنامههای نازک کاغذی.
این دو روایت، نه دو صفحه منفصل که دو روی یک سکهاند. جلیلی با صلابتی که گاه به تصلب نزدیک میشد، فرصتهای تعامل را سوزاند و ما را در حلقه تنگ تحریمها گرفتار ساخت. ظریف با نرمشی که گاه به سادهدلی میمانست، گشایشهای کوتاهمدتی آفرید اما نتوانست دیوارهای بیاعتمادی ساختاری را فرو بریزد. هر دو، هرچند از منظر جناحی، نقطه مقابل یکدیگر تصویر میشوند، در واقع گرفتار یک درد مشترکاند: ناتوانی در آفرینش راهبردی که میان مقاومت و تعامل، توازنی خلاق ایجاد کند؛ راهبردی که نه به تصلب بینجامد و نه به تسلیم.
درس اصلی این دو تجربه شاید آن باشد که سیاست خارجی را نمیتوان تنها با عینک ایدئولوژی دید و نه فقط با ذرهبین اقتصاد. دیپلماسی هنر ظرافت است؛ هنر ساختن «ممکن» از دل «ناممکن». اگر تنها بر اقتدار تکیه کنیم، ناگزیر در برابر ماشین قدرت جهانی فرسوده میشویم. اگر تنها بر تعامل تکیه کنیم، ناگزیر به بازیچهای در زمین قدرتهای بزرگ بدل میشویم. راه سوم، همان چیزی است که میتوان آن را «مقاومت هوشمندانه» نامید؛ مقاومتی که نرمش را طرد نمیکند و تعاملی که عزت را فراموش نمیکند.
این نوشتار قصد دفاع مطلق از یکی و تخطئه دیگری را ندارد. تاریخ معاصر ما نشان داده است که هر دو منطق، بهتنهایی محکوم به شکستاند. جلیلی، اگرچه در حافظه بخشی از جامعه بهعنوان نماد اقتدار ملی باقی مانده است، اما سایه سنگین تحریمها را نیز بر زندگی مردم گسترانید. ظریف، اگرچه توانست تصویری از ایرانِ گفتوگوگر در جهان بسازد، اما برجام شکنندهاش، امیدها را بر باد داد و بار دیگر مردم را با واقعیت تلخ بازگشت تحریمها مواجه کرد.
سیاست خارجی ایران، بیش از هر زمان، نیازمند بازتعریف است. بازتعریفی که فراتر از شعار و جناح، بر مبنای عقلانیت استراتژیک و درک عمیق از ساختار قدرت جهانی باشد. این بازتعریف، نه «نه گفتن» مطلق جلیلی را کافی میداند و نه «بله گفتن» پرحرارت ظریف را؛ بلکه به ترکیبی میاندیشد که در آن، ایستادگی با تعامل، عزت با منفعت، و ایدئولوژی با واقعیت به گفتوگو بنشینند.
و رسانهها، در این میان، رسالتی سنگین دارند: بازنمایی واقعیت بدون اغراق، نقد بیامان افراط و تفریط، و پیشنهاد راهی که بتواند کشور را از دور باطل «مقاومتِ بیدستاورد» و «تعامُلِ بیتضمین» برهاند. شاید تنها از رهگذر چنین نگاهی است که بتوانیم از دل تجربههای تلخ، حکمتی تازه بیابیم و در جهان پرفریب سیاست، هم عزت خویش را پاس بداریم و هم منفعت مردم را.
علی پورمحمدی/ مدیر مسئول نامه نیوز