جنگ نفتکشها چگونه بر جهانبینی دونالد ترامپ تاثیر گذاشت؟
این گزارش ترجمهی مقالهای از «چارلی لادرمن» است. لادرمن در این مقاله سیاست خارجی دونالد ترامپ را اساسا متاثر از جنگ نفتکشها، میان ایران و آمریکا، میداند. ترجمه این مطلب با هدف درک بهتر ریشههای رویکردهای تند و مداخلهجویانه ترامپ در قبال ایران و منطقه انجام شده است. بدیهی است که دیدگاههای مطرحشده در این مقاله، صرفا نظرات نویسنده آن بوده و لزوماً مورد تایید تحریریه رویداد۲۴ نیست.

رویداد ۲۴ نوشت: چندی پیش تنشهای منطقهای میان ایران و متحدان ایالات متحده آمریکا، موجی از نگرانی و اضطراب را در میان کشورهای منطقه برانگیخت و با افزایش ناامنی دریایی، نیروهای آمریکایی وارد منطقه شدند. دونالد ترامپ که در مقام رئیسجمهور وعده داده بود سیاستی سختگیرانه در برابر ایران در پیش گیرد، آشکارا از این وضعیت خشمگین بود. او با طعنه و انتقاد تند اعلام کرد که آمریکا به دفاع از «همپیمانان بهاصطلاح وفادار» و کشتیهایی که نفعی برای کشورش ندارند، برخاسته است؛ آن هم در حالی که منافع اقتصادی آمریکا در این منطقه بهمراتب کمتر از آن کشورهاست.
این ماجرا بیشباهت به وقایع سال ۱۹۸۷ نیست؛ زمانی که حملات ایران به کشتیهای بیطرف جرقه جنگ نفتکشها میان تهران و واشنگتن را شعلهور ساخت و نام دونالد ترامپ، که در آن زمان سرمایهدار جوان و جاهطلبی بود، برای نخستین بار در محافل سیاسی بهعنوان چهرهای احتمالی برای ورود به کارزار ریاستجمهوری بر سر زبانها افتاد.
در دوران ریاست جمهوری ترامپ، گویا تاریخ دوباره تکرار شد. همانگونه که در آن سالها خلیج فارس به آوردگاه بحران بدل شد، در این دوره نیز دریای سرخ صحنه کشمکشی بیامان گشت؛ جایی که حملات پیدرپی حوثیها نظمی شکننده و بیثبات را رقم زد. این بار، اما تهدید پیشِ رو صرفا منطقهای نبود؛ ضربهای مهلک به نظمی جهانی که زیر سایه هژمونی آمریکا بنا شده است.
جنگ نفتکشها
بحران نفتکشها در واپسین ایام جنگ هشتساله ایران و عراق رخ داد؛ جنگی که در سال هفتم خود، در جبهههای زمینی به یک نبرد فرسایشی و بینتیجه تبدیل شده بود و طرفین برای تغییر معادلات به میدان دریا روی آوردند. صدام حسین با هدف خفه کردن اقتصاد ایران، محاصره دریایی سواحل این کشور را در دستور کار قرار داد و به کشتیهای عبوری در نزدیکی آبهای ایران حمله کرد. در مقابل، ایران نیز با اجرای سیاست «جنگ نفتکشها» حملات بیمحابا و بدون تمایز به نفتکشها در خلیج فارس و آبهای اطراف را آغاز کرد. اهمیت حیاتی تنگه هرمز _ که بیش از ۶۰ درصد نفت جهان از آن عبور میکند _ باعث شد دولت رونالد ریگان ناوگان دریایی آمریکا را برای تضمین امنیت این مسیر استراتژیک به منطقه اعزام کند. به درخواست کویت، نیروی دریایی آمریکا عملیات اسکورت نفتکشهای این کشور را تحت پرچم آمریکا آغاز کرد؛ اقدامی که بزرگترین عملیات اسکورت نظامی از زمان جنگ جهانی دوم محسوب میشد.
تنشها به سرعت به نقطه انفجار رسید. در ۲۴ ژوئیه ۱۹۸۷، نفتکش کویتی «الرکاه» که به تازگی تحت پرچم آمریکا و با نام «اموی بریجتون» به ثبت رسیده بود، در جریان عبور از آبهای خلیج فارس بر اثر برخورد با مین کارگذاشتهشده توسط ایران دچار انفجار شد. موج انفجار حفرهای به وسعت ۵۰ متر مربع در بدنه کشتی ایجاد کرد. هرچند کشتی غرق نشد و تلفات جانی در پی نداشت، اما این حمله پیامی آشکار از ایران به آمریکا بود؛ کاروان تحت اسکورت مستقیم نیروی دریایی آمریکا هدف قرار گرفته بود.
این رویداد نهتنها دامنه تنشهای نظامی را گسترش داد، بلکه به یک بحران دیپلماتیک نیز انجامید. رسانههای آمریکایی گزارش دادند که کویت و عربستان سعودی از اعطای مجوز فرود به بالگردهای مینروب آمریکایی خودداری کردهاند. همزمان، ایتالیا، بریتانیا، فرانسه و آلمان غربی نیز، با وجود بهرهمندی از نفت عبوری از این مسیر، به دلیل نگرانی از واکنش تلافیجویانه ایران، حاضر به اعزام کشتیهای مینروب - که عمدتا ساخت آمریکا بودند_ نشدند.
ورود ترامپ به صحنه سیاست
درست در میانه این بحران بود که دونالد ترامپ وارد صحنه شد. او در سن ۴۱ سالگی و در اوج شهرت بهعنوان یک سرمایهدار بلندپرواز، مبلغ ۹۴،۸۰۱ دلار صرف انتشار یک آگهی تمامصفحه در نیویورک تایمز، واشنگتن پست و بوستون گلوب کرد. این آگهی با تیتر کنایهآمیز «هیچ مشکلی در سیاست خارجی آمریکا وجود ندارد که کمی اراده نتواند حلش کند» منتشر شد و حملهای تند به سیاستهای منفعلانه دولتهای وقت آمریکا بود. ترامپ در این آگهی سیاستمداران آمریکایی را متهم کرد که میلیاردها دلار صرف دفاع از کشورهایی میکنند که هم توان مالی دارند و هم امکان دفاع از منافع خود را. او همین دیدگاهها را در مصاحبههای پرمخاطب با لری کینگ، فیل دوناهو و اوپرا وینفری، و همچنین در سخنرانی جنجالیاش در نیوهمپشایر تکرار کرد؛ اقدامی که گمانهزنیها درباره ورود او به رقابتهای انتخاباتی سال ۱۹۸۸ را جدیتر کرد.
ترامپ بیش از همه چیز به رویکرد منفعلانه آمریکا در قبال ژاپن و متحدان ناتو، بهویژه آلمان غربی، حمله کرد؛ کشورهایی که بزرگترین مصرفکنندگان نفت عبوری از خلیج فارس بودند، اما حاضر نبودند در تأمین امنیت این مسیر مشارکت کنند. او صریح و بیپروا اعلام کرد: «دنیا به سیاستمداران ما میخندد؛ در حالی که ما از کشتیهایی دفاع میکنیم که مالکشان نیستیم، نفتی را حفاظت میکنیم که نیازی به آن نداریم، و در خدمت کشورهایی هستیم که کمترین کمکی به ما نمیکنند.» با وجود این انتقادات، ترامپ خواهان خروج آمریکا از منطقه نبود، بلکه برعکس، بر این باور بود که آمریکا باید هزینه این حمایت را از متحدانش طلب کند. او در مصاحبهای با روزنامه گاردین به روشنی گفت: «اگر رئیسجمهور بودم، در برابر ایران قاطعانه عمل میکردم. آنها ما را تحقیر کرده و در جهان بیآبرو کردهاند... مقابله جدی با ایران به نفع کل دنیا خواهد بود.»
دولت ریگان برخلاف رویکرد حسابگرانه و سودمحور ترامپ، ملاحظات راهبردی گستردهتری را دنبال میکرد. حفظ نظم بینالمللی که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم بنا نهاده بود، در اولویت قرار داشت. از نگاه ریگان، جلوگیری از تسلط یک قدرت رقیب یا خصم منطقهای بر خلیج فارس و حفظ دسترسی متحدان غربی به منابع حیاتی نفت، مستقیما به امنیت و رفاه اقتصادی آمریکا گره خورده بود. باز ماندن یکی از مهمترین شاهراههای انرژی جهان، آنقدر برای واشنگتن اهمیت داشت که حاضر شد بخش عمده هزینههای نظامی و سیاسی این ماموریت را بر عهده بگیرد.
در نتیجه، دولت ریگان با قاطعیت بر شدت عملیات نظامی خود افزود. کشتیهای ایرانی که در حال مینگذاری شناسایی میشدند، رسما بهعنوان عامل «اقدام جنگی» شناخته شدند. با محرومیت از پایگاههای ساحلی _ به دلیل امتناع همپیمانان عرب _ نیروی دریایی آمریکا یک پایگاه شناور تأسیس کرد و از آنجا عملیات شناسایی و پاکسازی میادین مین توسط بالگردها انجام شد. همزمان، نیروهای ویژه ارتش آمریکا به شکار واحدهای مینگذار ایرانی پرداختند. این موضع قاطعانه در نهایت اروپاییها را وادار کرد تغییر موضع دهند و کشتیهای مینروب خود را روانه منطقه کنند. ژاپن نیز با ارائه کمکهای فنی، نقش مؤثری در پشتیبانی این عملیات ایفا کرد. حاصل این اقدامات، بازگشت آرامش نسبی به آبراههای استراتژیک بود. پس از حادثه بریجتون، ۱۳۶ کاروان نفتی بدون حادثه و به سلامت ماموریتهای خود را انجام دادند و صادرات نفت از خلیج فارس بدون وقفه ادامه یافت؛ در حالی که ناوگان ایران در وضعیت انفعال و محدودیت قرار گرفته بود.
با این حال، تقابل نظامی پایان نیافت. ایران به تدریج از مینگذاری به حملات مستقیم موشکی علیه نفتکشها روی آورد. نیروی دریایی آمریکا در پاسخ، به شدت به تأسیسات نفتی، کشتیهای جنگی و هواپیماهای نظامی ایران حمله کرد. خطر شعلهور شدن یک جنگ تمامعیار همواره وجود داشت، بهویژه آنکه در خلال این درگیریها، ناوگان آمریکا چندین بار هدف حملات مستقیم قرار گرفت و در یک حادثه مرگبار، یک هواپیمای مسافربری ایرانی نیز به اشتباه هدف قرار داده شد.
با این وجود مداخله قاطع آمریکا موازنه قوا را به زیان ایران تغییر داد و در نهایت، تهران ناچار شد از حملات دریایی عقبنشینی کند و در سال ۱۹۸۸ تن به کاهش خصومتها دهد. آمریکا از این مقطع به بعد، تعهدی پایدار برای حفظ ثبات و امنیت در آبهای خلیج فارس ایجاد کرد؛ تعهدی که حضور دائمی نیروی دریایی این کشور در منطقه را تضمین نمود.
دیدگاه تان را بنویسید