بدترین بازی ترانه ؛ پشت پرده سناریوی بی بی سی
مستند تازه پگاه آهنگرانی با محوریت ترانه علیدوستی و روایت او از وقایع موسوم به «زن، زندگی، آزادی»، در ظاهر تلاشی است برای ثبت تجربه زیسته یک چهره مشهور، اما در عمل، بیش از آنکه واجد خصیصههای یک مستند حرفهای باشد،
مستند تازه پگاه آهنگرانی با محوریت ترانه علیدوستی و روایت او از وقایع موسوم به «زن، زندگی، آزادی»، در ظاهر تلاشی است برای ثبت تجربه زیسته یک چهره مشهور، اما در عمل، بیش از آنکه واجد خصیصههای یک مستند حرفهای باشد، به پروژهای برای بازسازی پسینی یک کنش سیاسی شباهت دارد.
مسئله این اثر، صرفاً موضع سیاسی سوژهاش نیست، بلکه نسبت معیوب آن با صداقت، روایت و مخاطب را آشکار میسازد. فیلم از همان آغاز، با یک پیشفرض تثبیتشده حرکت میکند: «ترانه علیدوستی بهمثابه قهرمان». این پیشفرض هرگز به چالش کشیده نمیشود و مستند، بهجای حرکت از پرسش به پاسخ، از پاسخ به تأیید میرسد.
چنین رویکردی، مستند را از امکان کشف تهی میکند و آن را به بیانیهای تصویری فرو میکاهد؛ بیانیهای که قرار نیست چیزی را روشن کند و فقط قرار است تصویری مطلوب را از سوژهاش به دیگری ارائه دهد. یکی از بنیادیترین ضعفهای مستند ترانه، تناقضهای حلنشده در روایت شخصی سوژه است. شاخصترین نمونه، ویدئویی است که لحظاتی پیش از انتشار پست مشهور «زن، زندگی، آزادی» ضبط شده و در مستند نمایش داده میشود. این ویدئو از حیث قاببندی، میزانسن، زاویه دوربین و کیفیت ضبط، بههیچوجه شبیه یک ثبت اتفاقی یا خودانگیخته نیست.
همهچیز کنترلشده، آگاهانه و آماده مصرف رسانهای بهنظر میرسد؛ گویی سوژه از پیش میدانسته این تصاویر روزی قرار است در یک روایت «تاریخی» به کار گرفته شوند. اینجا دقیقاً همان نقطهای است که مستندساز باید مکث کند و توضیح بدهد، ولی اثر ترجیح میدهد سکوت کند، چرا؟ نکته عجیب اینکه علیدوستی کمی بعدتر و در بخش دیگری از مستند تأکید میکند که هنگام بازداشت، اطلاعات تلفن همراهش را حذف کرده است! پرسش بدیهی و حرفهای این است: اگر دادهها پاک شدهاند، این ویدئو دقیقاً از چه مسیری به مستند راه یافته است؟ نسخه پشتیبان کجا نگهداری میشده؟ چه کسی آن را حفظ کرده؟ و چرا این جزئیات که برای اعتبار روایت حیاتیاند، حذف شدهاند؟
آهنگرانی هیچ تلاشی برای فاصلهگذاری انتقادی نمیکند. نسبت او با علیدوستی، نسبت پرسشگر و پاسخگو نیست؛ نسبت همدل و تأییدکننده است. در چنین نسبتی، پرسشهای ناخوشایند حذف میشوند و تناقضها به حاشیه رانده میشوند تا تصویر قهرمان ترک نخورد. مثلاً آهنگرانی باید از علیدوستی میپرسید که این چه نسخهای از فمینیسم است که نسبت به کشتار زنان کشور خودش در جنگ ۱۲ روزه توسط اسرائیل و همچنین کشتار وحشیانه زنان و کودکان فلسطینی بیتفاوت است؟ آیا زن، فقط وقتی زن است که در قاب مطلوب رسانههای غربی قرار بگیرد؟
یا مثلاً مستندساز میتوانست بپرسد این چه مبارز انقلابیای است که روزی با مفسدان اقتصادی و رانتخواران در محصولات ریزودرشت همسفره بوده و دستمزد هنگفت دریافت میکرده است؟ آنهم باوجودآنکه بر کسی پوشیده نبود بودجه این آثار از جیب فرهنگیانی که بخش قابلتوجهی از آنان را بانوان تشکیل میدادند تأمین شده است!؟
این فمینیسم سانتیمانتال، درست مانند عدالتخواهی سانتیمانتال، بیش از آنکه موضعی اخلاقی باشد، پروژهای رسانهای است؛ پروژهای که در آن رنج برخی دیده میشوند و رنج برخی دیگر عامدانه نادیده گرفته میشوند، چون هزینه دارد، چون الگوریتمها دوستش ندارند و چون روایت استاندارد را به هم میزند.
در این میان، بستر رسانهای انتشار و برجستهسازی مستند نیز بیاهمیت نیست. بازنشر و حمایت رسانههایی که سابقه طولانی در چهرهسازی از سلبریتیهای معترض دارند، نشان میدهد با یک روایت شخصیسازیشده و قابلمصرف طرفیم؛ روایتی که بحران اجتماعی را به مونولوگ یک چهره مشهور فرو میکاهد و نقش بیبیسی بهعنوان بستر پخش مستند ترانه جالبتوجه است. این رسانه سالهاست که به بلندگوی اقلیتِ همیشه طلبکار تبدیل شده و دراینرابطه ایفاکننده نقشی فعال است.
پس از پخش مستند «ترانه» دوگانههای کاذب، ولی مشتریپسند تحت عنوان «قهرمان» و «ضد قهرمان» اوج میگیرد و هر کنشی از طرف هنرمندان ایراندوست در برابر تصویر مسلط و قدسیشده علیدوستی تعریف میشود و مورد ارزیابی قرار میگیرد.
در نهایت مستندی که درصدد حذف تناقضهایش برمیآید، پرسشها را حذف میکند، قهرمان را از پیش مفروض میگیرد، در بهترین حالتش، از درون تهی است و برای دیدهشدن باید به اکستریمکلوزآپهای افراطی از چهره علیدوستی و پوشش مسئلهدارش اکتفا کند.
دیدگاه تان را بنویسید