کد خبر: 173710
تاریخ انتشار :

منابع طبيعي كشور توان توليد غذا با افزایش جمعيت را دارد؟

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش نامه نیوز، جمعيت ايران در طول 20 سال از 8/55 ميليون نفر در سال 1370 به 1/75 ميليون نفر در سال 1390 رسيده است. در چنين شرايطي ايران وارد مرحله تنش آبي شده و بخش قابل توجهي از منابع آب زيرزميني خود را از دست داده است. مديريت نادرست آب، كشاورزي كم بازده و افزايش جمعيت را مي توان مهم ترين دلايل كاهش توليد غذا در ايران دانست. اگرچه مسوولان دولتي اين افزايش قيمت را به خشكسالي نسبت مي دهند، اما آمارهاي بخش آب نشان مي دهد كه بخش كشاورزي ايران، چندان با خشكسالي روبه رو نبوده است. در سال 1380، 770 هزار هكتار از زمين هاي كشاورزي با 4/7 ميليارد مترمكعب آبي كه از شبكه آبياري و زهكشي سدهاي احداث شده روي رودخانه هاي كشور تامين شده بود، آبياري شدند. در سال 1944 و در گيرودار جنگ جهاني دوم، ارتش ايالات متحده پايگاهي نظامي را در جزيره «سن ماتيو» واقع در درياي «برينگ» مستقر كرد و براي تامين غذاي 19 نفر پرسنل اين پايگاه، 29گوزن شمالي را به اين پايگاه منتقل كرد. يك سال بعد جنگ به پايان رسيد و اين پايگاه تعطيل شد. با خروج كاركنان پايگاه، گوزن ها در جزيره باقي ماندند و بدون دشمن طبيعي، آزادانه در جزيره زندگي مي كردند. تنها منبع غذايي آنها، پوشش چهار اينچي گلسنگي بود كه مساحت 332 كيلومتر مربعي جزيره را پوشانده بود. 12 سال پس از تعطيلي پايگاه، «ديويد كلاين» زيست شناس اداره آبزيان و حيات وحش ايالات متحده به جزيره رفت و جمعيتي رو به رشد از 1350 گوزن را مشاهده كرد. كلاين در سال 1963 وجود 6000 گوزن در جزيره را گزارش كرد. اما سه سال بعد، زماني كه كلاين پا به جزيره گذاشت، انبوهي از اسكلت گوزن هاي مرده را ديد كه روي بستر خالي از گلسنگ جزيره به جا مانده بودند. تنها 42 گوزن موفق شده بودند جان سالم به در ببرند: 41 ماده و تنها يك نر كه آن هم كاملاسالم نبود. همه گوزن ها بالغ بودند و اثري از گوساله نبود. در نهايت هيچ يك از گوزن ها سال 1980 را نديدند. گوزن ها به دليل نبود شكارچي طبيعي، با افزايش جمعيت انفجاري روبه رو شده بودند و تعداد آنها به قدري افزايش يافته بود كه پوشش گلسنگ جزيره توان احياي مجدد نداشت تا غذاي آنها تامين شود. اكولوژيست ها به اين پديده «خروج از حد و سقوط» مي گويند: پديده يي كه رويارويي تمدن بشري با آن، چندان دور از ذهن نيست. اين پديده براي برخي جوامع بشري در طول تاريخ رخ داده است. شواهد تاريخي نشان مي دهند كه سومري ها موفق شده بودند با راه اندازي نظام مهندسي آبياري پيچيده يي در قرن چهارم پيش از ميلاد، به افزايش محصول كشاورزي دست پيدا كنند. همين افزايش غذا باعث شد تا جمعيت آنها بدون بيم گرسنگي افزايش پيدا كند و نخستين شهرهاي جهان را به وجود آورند، اما اين تمدن دوام نياورد. دليل آن كاهش شديد بازدهي زمين هاي كشاورزي بود و در پي آن توليد گندم به شدت كاهش پيدا كرد و در نهايت تمدن سومري ها سقوط كرد. مشابه همين اتفاق براي تمدن ماياها رخ داد: تمدني كه در سال 250 پس از ميلاد مسيح در گواتمالاي امروزي به وجود آمد اما كاهش شديد مواد غذايي باعث جنگ هاي داخلي بين شهرهاي مايايي شد و در نهايت عمر اين تمدن در سال 900 پس از ميلاد به پايان رسيد. اگرچه انسان معاصر با افزايش دانش خود و پيشرفت علم و تكنولوژي توانسته به رفاهي نسبي دست يابد اما همين پيشرفت ها (خصوصا در پزشكي) اميد به زندگي او را نيز افزايش داده و باعث شده تا همواره جمعيت بيشتري شانس بقا داشته باشند. جمعيت بيشتر به معناي نياز بيشتر براي توليد غذا است و به تبع همين اصل، افزايش جمعيت به معناي افزايش استفاده از منابع محدود كره زمين براي توليد غذا است. هر روز زمين هاي بيشتري زير كشت محصولات كشاورزي مي روند و منابع آب شيرين بيشتري براي آبياري اين محصولات خالي مي شوند. تنش هاي ناشي از كاهش شديد آب و كاهش زمين هاي بكر براي كشاورزي باعث رقابت هاي نفس گيري براي به دست آوردن غذا شده: رقابت هايي كه در حال تغيير معادلات سنتي اقتصادي، سياسي و اجتماعي هستند و كشورهايي را كه دسترسي بيشتري به منابع طبيعي از جمله آب و زمين دارند را رفته رفته به قدرت هاي سياسي و اقتصادي تبديل مي كنند. اگر نفت عامل بسياري از جنگ هاي قرن بيستم بود، جنگ هاي قرن حاضر بر سر آب، منابع طبيعي و غذا خواهد بود. جمعيت، وضعيت اين متغيرها را تغيير خواهد داد. پيش بيني اخير ناسا نشان مي دهد كه در سه دهه آينده شرايط اقليمي زمين به كلي تغيير خواهد كرد. به اين ترتيب كه مناطق نزديك به خط استوا، با افزايش بارندگي نزديك به دو برابر، سال هايي پر آب را سپري خواهند كرد اما كشورهاي خشك با تنش شديد آبي روبه رو خواهند شد. خاورميانه و خصوصا ايران، نقطه تمركز اين تنش هستند. كشورهايي كه به طور طبيعي سهمي يك سومي از ميانگين متوسط بارش ها در جهان دارند و در مقابل با تبخيرِ بيش از سه برابرِ ميانگين جهاني روبه رو هستند. اگرچه نفت در قرن گذشته خلاتوليد غذا را در خاورميانه جبران كرده اما تجربه هاي تاريخي در چند دهه نشان داده كه تنش هاي اقتصادي بر سر قيمت نفت به سرعت به تنش هاي غذا تبديل مي شود. نمونه مهم اين تنش، برنامه «نفت در برابر غذا» در عراق است:برنامه يي كه در دهه 1990 و 2000 توسط ايالات متحده اجرا شد. عراق قادر به توليد غذا براي جمعيت 22 ميليوني خود نبود و ناگزير مجبور به تن دادن به خواسته غرب شد. اوضاع اما براي همسايه شرقي عراق اندكي متفاوت است. اگرچه ايران با متوسط بارندگي سالانه 235 ميليمتر و متوسط تبخير سالانه 900 ميليمتر جزو كشورهاي خشك جهان محسوب مي شود اما ميزان بارندگي در مناطق مختلف آن نوسانات مختلفي دارد. بيشترين ميزان بارندگي در ايران مربوط به انزلي با بارش سالانه 2000 ميليمتر و كمترين ميزان مربوط به كوير لوت با بارش كمتر از يك ميليمتر در سال است. همين نوسان باعث شده تاكنون ايران بتواند از پسِ توليدِ غذا براي جمعيت خود برآيد. با اين حال، همين توانايي در سه دهه گذشته با مديريت نادرست آب و منابع طبيعي و افزايش جمعيت، به شدت رو به افول گذاشته است. آمارهاي وزارت نيرو نشان مي دهد كه بيش از 130 ميليارد مترمكعب منابع تجديدپذير آب در اختيار ايرانيان است كه از اين ميزان 93 ميليارد مترمكعب آب از طريق چاه ها، سدها و روش هاي ديگر برداشت مي شود. 90 تا 92 درصد آب استحصال شده در ايران به مصرف كشاورزي مي رسد، نزديك به 6 درصد به عنوان آب آشاميدني و بين 2 تا 3 درصد براي صنايع مورد استفاده قرار مي گيرد. با وجود اين ميزان استحصال آب براي كشاورزي، اما توليد غذا در ايران در سال هاي گذشته تبديل به چالشي بزرگ شده است. به نحوي كه نه تنها شعار خودكفايي محقق نشده، كه در پنج سال اخير، واردات محصولات كشاورزي نيز افزايش نشان داده است. آمارهاي دقيق و قابل اعتمادي از ميزان توليد و واردات غذا در سال هاي اخير از سوي دولت منتشر نشده است اما با نگاهي به بازار غذا در ايران، دريافتن اين نكته كه بخش قابل توجهي از محصولات غذايي مهم از جمله گندم، ذرت، برنج و سيب زميني مورد استفاده در ايران از كشورهاي جنوب شرقي آسيا وارد مي شوند دشوار نيست. آمارهاي سال 1382 حكايت از اين دارند كه مجموع مساحت زمين هاي زيركشت ايران رقمي بالغ بر 6/17 ميليون هكتار بود كه 6/ 11 ميليون هكتار زيركشت محصولات زراعي يك ساله بود، 4/1 ميليون هكتار را باغ ها تشكيل مي دادند و 5/4 ميليون هكتار نيز به صورت آيش نگهداري مي شد. هنوز نتايج اين آمارها براي سال 1392 منتشر نشده است اما دو دستور محمود احمدي نژاد در سال هاي 1385 و 1389 به سازمان جنگل ها و مراتع براي در اختيار گذاشتن زمين به كشاورزان باعث شده تا مساحت زمين هاي كشاور زي براي سال 92 رقمي در حدود 18 ميليون هكتار تخمين زده شود. با اين حال اين افزايش زمين، نتوانسته به اندازه كافي تامين غذا براي ايرانيان را تضمين كنيد. نخستين شاخص براي اين كمبود را مي توان در قيمت محصولات جست. شاخصي كه البته تابع متغيرهاي متعددي چون هدفمندي يارانه ها، افزايش قيمت حامل هاي انرژي و افزايش دستمزدها است. اما جهش هاي ناگهاني قيمت غذا، حكايت از آن دارد كه علاوه بر شاخص هاي اقتصادي ديگر، كاهش منابع آب و كاهش بازدهي زمين هاي كشاورزي نيز در اين افزايش دخيل هستند. برابر اعلام مركز آمار ايران، قيمت هر كيلوگرم گندم در سال 89 برابر با 318 تومان بود اين رقم در سال 90 به 341 تومان، در سال 91 به 436 تومان و در سال 92 با جهشي زياد به 780 تومان رسيد. همين افزايش براي شلتوك برنج نيز وجود داشت. در سال 89 قيمت هر كيلوگرم شلتوك برنج 737 تومان بود كه در سال 90 به 950 تومان، در سال 91 به 1223 تومان رسيد. اوج قيمت شلتوك در سال گذشته بود كه به دو برابر قيمت خود در سال گذشته نزديك شد و با قيمت 2354 تومان معامله شد. اين رقم براي برنج شالي كوبي شده از 3082 تومان سال 91 به 5317 تومان در سال 92 رسيد. اما جهش بيش از چهاربرابري قيمت محصولات كشاورزي متعلق به سيب زميني بود. اين محصول در سال 89 با قيمت 279 تومان معامله مي شد. سال پس از آن به قيمت 215 تومان رسيد و در سال 91 قيمت آن 251 تومان بود، اما در سال 92 با جهشي چشم گير قيمت هر كيلوگرم سيب زميني ناگهان 1184 تومان اعلام شد كه بالاترين قيمت در تاريخ كشاورزي ايران بود. پيش از اين، تنها جهش ناگهاني در قيمت سيب زميني مربوط به سال 76 بود كه با رقم 350 تومان عرضه شد. اگرچه مسوولان دولتي همواره بخش مهمي از دلايل اين افزايش قيمت را به خشكسالي نسبت مي دهند، اما آمارهاي بخش آب نشان مي دهد كه بخش كشاورزي ايران، چندان با خشكسالي روبه رو نبوده است. در سال 1380، 770 هزار هكتار از زمين هاي كشاورزي با 4/7 ميليارد مترمكعب آبي كه از شبكه آبياري و زهكشي سدهاي احداث شده روي رودخانه هاي كشور تامين شده بود، آبياري شدند. از آن سال تاكنون، همواره بر سطح زيركشت زمين هاي كشاورزي و ميزان آب ورودي از شبكه هاي آبياري و زهكشي افزوده شده است. تا جايي كه در سال زراعي 91-90، 6/1 ميليون هكتار زمين كشاورزي با حجم آب 4/14 ميليارد مترمكعب آب ورودي شبكه ها آبياري شدند اما در همين سال ها، واردات محصولات كشاورزي متوقف نشد. علاوه بر زمين هايي كه از طريق شبكه هاي آبياري و زهكشي آبياري مي شوند، بخش عمده يي از زمين هاي كشاورزي زير كشت آبي، از طريق چاه ها آبياري مي شوند: چاه هايي كه سفره هاي آب زيرزميني را به سطح مي كشند. بر اساس گزارش هاي متعدد وزارت نيرو و وزارت جهاد كشاورزي، سطح آب هاي زيرزميني در اغلب مناطق خشك ايران سالانه از چند سانتي متر تا يك متر افت مي كنند. اگرچه ممكن است اين عدد ناچيز به نظر برسد اما از نظر علم مديريت آب، افت متوسط سطح آب هاي زيرزميني به ميزان چند سانتي متر، يك فاجعه محسوب مي شود. به عنوان مثال افت آب هاي زيرزميني در حوضه آبخيز درياچه اروميه 20 سانتي متر بوده است كه خشك شدن درياچه اروميه، يكي از تبعات آن است. اين افتِ سطح آب هاي زيرزميني باعث مي شود تا هر سال كشاورزان مجبور باشند چاه ها را عميق تر كنند كه اين كار علاوه بر خالي كردن منابع تجديدناپذير زيرزميني، باعث افت كيفيت آب و تحميل هزينه هاي بيشتر بر كشاورزان مي شود. علاوه بر تبعات اقتصادي، با اين كار زيرساخت هاي كشاورزي نيز با آسيب روبه رو خواهند شد. به عنوان مثال، در منطقه رفسنجان كرمان كه زير كشت گسترده پسته بوده است، سطح آب سالانه بيش از 80 سانتي متر افت مي كند و همين مساله باعث «فرونشست» زمين شده است. فرونشست به معناي مرگ منبع آب زيرزميني و نابودي تمامي چاه هاي آب يك منطقه است. گزارش هايي از دشت هاي خراسان نيز حكايت از افت سالانه يك متر از سطح آب هاي زيرزميني دارد. تمامي اين موارد در شرايطي است كه جمعيت ايران در طول 20 سال از 8/55 ميليون نفر در سال 1370 به 1/75 ميليون نفر در سال 1390 رسيده است. در چنين شرايطي ايران وارد مرحله تنش آبي شده و بخش قابل توجهي از منابع آب زيرزميني خود را از دست داده است. مديريت نادرست آب، كشاورزي كم بازده و افزايش جمعيت را مي توان مهم ترين دلايل كاهش توليد غذا در ايران دانست. آمارهاي رسمي وزارت جهادكشاورزي اين موضوع را تبيين مي كنند كه ميانگين بازدهي آبي زمين هاي كشاورزي در ايران در حدود 40 درصد است اما آمارهاي غيررسمي اين عدد را كمتر از 35 درصد نشان مي دهند. به اين معنا كه در خوشبينانه ترين حالت، 60 درصد از ميزان آبي كه در زمين هاي كشاورزي صرف آبياري مي شوند، هدر مي روند. بازدهي آبي زمين هاي كشاورزي اروپا بيش از 70 درصد اعلام شده است. اما از سوي ديگر، مديريت بخش كشاورزي نيز براي جبران اين هدررفت نه تنها اقدام به اجراي برنامه يي جامع براي افزايش راندمان نكرده كه با تشويق كشاورزان سعي در افزايش سطح زيركشت كشاورزي داشته است تا از اين طريق بتواند اندكي كمبود غذا را جبران كند. در حال حاضر ميانگين توليد گندم در هر هكتار حدود 6/1 تن در ايران است در حالي كه ميانگين جهاني عددي بيش از پنج تن را نشان مي دهد. اكنون از سويي سياست هاي كلان كشور با اعلام خطر «پير شدن جمعيت» به سوي تشويق جامعه براي افزايش جمعيت تغيير مسير داده است و از سوي ديگر زيرساخت هاي كشاورزي و منابع طبيعي كشور توان توليد غذا براي جمعيت فعلي را ندارند و بخش قابل توجهي از غذاي مورد نياز در كشور از طريق واردات تامين مي شود، وارداتي كه گاه از طريق پرداخت پول و گاه از طريق تهاتر نفت انجام مي شود. در صورت به وقوع پيوستن پيش بيني ناسا و افزايش جمعيت كشور با رشد فعلي شرايط به مراتب دشوارتر از وضعيت فعلي خواهد شد. بنابراين اگرچه پيرشدن جمعيت، هشداري مهم براي جامعه ايران قلمداد مي شود، اما وضعيت وخيم منابع طبيعي كشور، خصوصا منابع آب نسل در حال پير شدن ايران را تهديد مي كند. طبيعي است كه راه برون رفت از تهديد پير شدن جمعيت، وارد كردن فشار مضاعف و بدون برنامه ريزي بر منابع تهي شده آب كشور نيست و بايد براي تامين و مديريت آن فكري جدي كرد چه براي نسل كنوني، چه نسل هاي آينده.
منبع: سلامت نیوز

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها