کد خبر: 446173
تاریخ انتشار :

شکایت مرد مکانیک از همسرش: این سه دختر، بچه های من نیستند!

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

شکایت مرد مکانیک از همسرش شکایت مرد مکانیک از همسرش: این سه دختر، بچه های من نیستند!
مرد مکانیک بعد از 30 زندگی مشترک، دست زن و سه دختر جوانش را گرفت و به دادگاه برد و رو به قاضی گفت: تازه فهمیده ام همسرم به من خیانت کرده و این سه دختر فرزندان من نیستند!
به گزارش نامه نیوزدادگاه عجیب این خانواده که با خنده حاضران، حتی شاکی و متهم همراه بود، با رضایت مرد متهم به پایان رسید...
مرد مکانیک که پس از مشاجره خانوادگی راهی دادگاه شده بود ادعا کرد دخترانش فرزندان او نیستند و خواستار آزمایش‌های تخصصی برای تشخیص هویت آنها شد.
در طبقه پنجم مجتمع قضایی خانواده - میدان ونک - زنان و شوهران سرگرم پیگیری پرونده‌های طلاق و مهریه بودند.
طلیعه آفتاب از پشت شیشه‌ها در دادگاه خانواده پخش شده بود که مردی بلند قامت با ابروی در هم رفته وارد شعبه 273 شد.
پس از او سه دختر جوان و نوجوان به ترتیب وارد دادگاه شدند و پس از سلام به حاضران روی صندلی‌ها نشستند.
سه خواهر 27 ساله، 20 و 17 ساله بودند که به همان ترتیب مقابل قاضی جای گرفتند.
قاضی «محمدرضا نیک صفت» در حال بررسی دادخواست زن و شوهری بود که می‌خواستند کودکی را برای فرزند خواندگی از بهزیستی تحویل بگیرند.
اما پس از ورود پدر و سه دخترش پرونده «دادخواست نفی نسب» پدر را برداشت و ورق زد.
سپس رو به مرد میانسال گفت: «چه اتفاقی افتاده که دخترانت را به دادگاه کشانده‌ای و چنین ادعایی را مطرح کرده‌ای؟»
مرد جواب داد: «آقای قاضی، 30 سال بعد از زندگی مشترک تازه خبردار شده‌ام که همسرم به من خیانت کرده و این سه دختر، بچه‌های من نیستند.»
قاضی با تعجب پرسید: «بر چه اساس و شواهدی نسبت خیانت به همسرت می‌دهی؟ آن هم همسری که طبق گفته خودت سال‌ها زحمت شما را کشیده؟»
مرد که انگار دچار دودلی شده باشد، جواب داد: «دو هفته پیش با زنم بر سر موضوعی دعوا کردم و او در حالی که به من بد و بیراه می‌گفت؛ اعتراف کرد که به من خیانت کرده و هر سه دخترمان از مرد دیگری هستند...»
وقتی قاضی نگاهش را به سوی آنها برگرداند، دختر بزرگتر گفت: «آقای قاضی دو هفته پیش پدرمان بر سر یک میهمانی زنانه فامیلی آنقدر مادرمان را سین جیم کرد که او عصبانی شد و گفت؛ «اصلاً خیال کن مرده‌ای و من از دخترانمان نگهداری می‌کنم.
خیال می‌کنی بچه‌ها را به حال خودشان رها می‌کنم؟ در میان جر و بحث‌شان بود که مادرمان عصبانی شد و برای درآوردن لج پدرمان گفت که به او خیانت کرده و...»
تا اسم خیانت به میان آمد دختر کوچکتر گفت: «آقای قاضی ما که هر سه شبیه پدرمان هستیم. همه چنین نظری دارند. شما چه می‌گویید؟»
قاضی گفت: «دو خواهرت بیشتر شبیه تو هستند، با این حال تو هم شبیه پدرت هستی و حالا که پدرتان پافشاری می‌کند، باید نظریه کارشناس و تشخیص هویت را مورد استناد قرار داد.»
مرد که تا آن لحظه اخم کرده بود، رو به دختر کوچکترش گفت: «تو که از بقیه خوشگل‌تر هستی. واقعاً من به این زشتی چطور می‌توانم پدرت باشم؟» و در این هنگام همه حاضران خنده سر دادند.
این بار خواهر وسطیگفت: «پدرمان آدم خوب و مهربانی است. اما خیلی یکدنده و لجباز است و حالا هم می‌خواهد مادرمان را وادار به عذر خواهی کند.»
و پدر دخترها لبخندی زد و معلوم شد که دخترها نقشه‌اش را فهمیده‌اند.
سپس رو به قاضی گفت: «من یک مکانیک کم سواد بیشتر نیستم و این حرف‌ها توی گوشم نمی‌رود. باید دید آزمایش چه می‌گوید؟ باید از همه ما «دی ان ای» بگیرند. آخر این هم شد حرف؟ تا یک کلمه به زن مان می‌گوییم کجا بودید؟ هر چه دلش می‌خواهد بگوید؟»
دختر بزرگتر به قاضی توضیح داد که؛ آنها خانواده‌ای گرم و شاد هستند. اما از وقتی که گوشی‌های هوشمند وارد بازار شده مادرمان دائماً پند و اندرزهای یک گروه تلگرامی را برای پدر می‌خواند و به او امر و نهی می‌کند تا به قول خودش زندگی بهتری داشته باشند.
در مقابل پدرمان هم نه تنها با گوشی‌های تلفن میانه خوبی ندارد بلکه دائماً یادآوری می‌کند که مراقب سوء استفاده کلاهبرداران و شیادان اینترنتی باشیم. بحث و اختلافی که همواره در هر خانواده‌ای پیش می‌آید و امری عجیب نیست.
قاضی نیک صفت بعد از آنکه حرف‌های دو طرف را شنید رو به مرد مکانیک کرد و گفت: «دادخواستی که شما به دادگاه ارائه کرده‌ای اساساً اشتـــــباه است و به جای دادخواست «نفی نسب» به طرفیت دخترانت باید دادخواست «نفی ولد» به طرفیت از همسرت بدهید. البته آن دادخواست هم باید فوریت داشته باشد و در مدت معینی پس از تولد فرزند ثبت و ارائه شود. با این حال به نظر می‌رسد که دعوای ساده شما باعث این ماجرا شده. ضمناً بهتر است به فکر دلجویی از همسر و فرزندانت باشی . با این حال آزمایش «دی ان ای» مستلزم طی مراحل و مدارک داشتن دیگری است که من توصیه می‌کنم بیشتر از این ادامه ندهید.»
مرد مکانیک چند دقیقه‌ای با قاضی صحبت کرد و سرانجام راضی شد که پیگیری پرونده را متوقف کند.
دخترها یکی یکی از قاضی تشکر کردند و در حال خنده از دادگاه خارج شدند. در این حال مرد مکانیک به قاضی نزدیک‌تر شد و گفت: «تا این زن باشد که دیگر هر حرفی به زبانش آمد نزند. من از اول هم می‌دانستم سر لج حرف‌هایی زده اما خواستم درس عبرتی به او بدهم. آقای قاضی مرد باید جَنَم داشته باشد... بله.» سپس با لبخند خداحافظی کرد تا به دخترانش برسد.
منبع: سایت آفتاب

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها