کد خبر: 169216
تاریخ انتشار :

کوتاه و خواندنی

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش نامه نیوز به نقل از جام نیوز، آنچه می خوانید خاطره ای است از زندگی شهید حسن انفرادی: پانزده سال بيشتر نداشتم كه خواهر و زن برادر حسن به خواستگاريم آمدند، اما پدرم كه شـناختي روي آنهـا نداشـت جـواب رد داد؛ ول كـن نبود. قانع هم نميشد. بالاخره اين قدر آمد و رفت تا پدرم موافقت كرد، اما چه موافقتي! به قول معروف سنگ سنگين پيش پايش انداخت. پـدرم شرط كرد: اگر دختر مرا ميخواهي، بايد قبالـه را نقـدي پرداخـت كنـي. حسن هم قبول كرد. براي اينكه بتواند اين مبلغ را تهيـه كنـد، بـه تهـران رفت. يكي، دو سال گذشت؛ خياطي ميكرد تا اينكه توانست وجه نقد را فراهم كند. آنچه كه مرا به ازدواج با او ترغيب ميكرد، همـين تـلاش و اراده اش بود.

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها