نحوه برخورد امام امام صادق (ع) با حوادث سیاسی مهم
در دوران امامت امام صادق (ع) تنها در دهه ی سوم قرن دوم هجری، آزادی نسبی وجود داشت که حتی در همان دهه نیز فعالیت های آن حضرت و شیعیان او تحت کنترل بوده، اما پیش از آن بوسیلۀ بنی امیّه و پس از آن بوسیله ی منصور عباسی شدیدترین فشارها بر علیه شیعیان اعمال می شد، بطوریکه جرأت هرگونه ابراز وجودی از آنها سلب شده بود.
سیدابوالقاسم آقایی میبدی: چکیدۀ بخش امام صادق(ع) از کتاب حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (ع) ، نوشتۀ رسول جعفریان به شرح زیر است:
ششمین امام شیعیان جعفربن محمد الصادق (ع) بود که در سال ۸۰ یا ۸۳ هجری متولد شده و در سال ۱۴۸ هجری پس از ۳۸ سال امامت به وسیله ی منصور دوانیقی به شهادت رسید.
تکیه ی اصلی مذهب تشیع از نظر فکری و عقیدتی بر امام صادق (ع) بوده و بخش بزرگی از احادیث و علوم اهل بیت توسط این امام انتشار یافته است. امام صادق (ع) حد فاصل فرقه هایی قرار گرفته که در جامعۀ شیعه بوجود آمدند و ایشان وظیفه ی مهم حفظ و صیانت شیعه از انحرافات را در راس برنامه خود قرار داده بود.
در دوران آن حضرت امویان سقوط کرده و حکومت به دست بنی عباس افتاد. امام صادق (ع) پس از آنکه طولانی ترین مدت عمر را نسبت به سایر ائمه در ارشاد مردم سپری کردند، عاقبت در شوّال سال (۱۴۸ ق) رحلت نمودند. اظهار تأسف منصور به عنوان یک خلیفه که نمی خواهد به ظاهر بپذیرد، امام صادق (ع) در اجرای دستور وی به شهادت رسیده امری کاملاً طبیعی است.
شخصیت اخلاقی و فقهی امام صادق (ع)
پیرامون شخصیت علمی امام صادق (ع) شواهد فراوانی وجود دارد. از نظر شیعه نصب ایشان به مقام امامت از جانب خدا مطرح است. حضرت در میان اهل سنّت از نظر روایت و فقاهت و افتاء از موقعیت شامخی برخوردارند، مالک بن انس یکی از شاگردان امام (ع) در باره شخصیت آن حضرت چنین می گوید: … در مدتی که به خانه آن حضرت رفت و آمد داشتم او را خارج از سه حال ندیدم، یا نماز می خواند و یا روزه بوده و یا به قرائت قرآن مشغول بود و هرگز بدون وضو از حضرت رسول (ص) نقل حدیث نمی فرمود، و سخنی که بدرد نمی خورد بر زبان نمی راند …
جاحِظ از علمای مشهور قرن سوم در بارۀ امام (ع) چنین می گوید: جعفر بن محمد کسی بود که علم و فقهش عالم را فرا گرفته و گفته می شود که ابو حنیفه از شاگردان او بود و همچنین سفیان ثوری و تلمّذ این دو از آن حضرت در عظمت علمی او کافی است. کثرت دانش اندوزانی که در محفل درس امام، حاضر می شدند و یا از آن حضرت حدیث نقل می کردند، نشان دهندۀ عظمت شخصیت علمی ایشان می باشد. حَسَنُ بنُ علی الوَشّاء می گفت: در مسجد کوفه نهصد نفر را دیده که حدیث جعفر بن محمد می گفتند. و کسانی را که از آن حضرت تلمذ کرده و حدیث شنیده اند در حدود چهار هزار نفر ذکر کرده اند. در این میان کسانی نیز بودند که با نقل احادث کاذبی از امام صادق (ع) قصد تضعیف او را داشتند. بیانبیان بن سمعان یکی از غُلات معروف است که ادعا دارد شناخت امام، از نماز و روزه و کلیّه واجبات و فرائض شرعی کفایت می کند.
امام در عصر خود بویژه از نظر طبقه ی روحانی و دانشمند جامعه، از عظمت حیرت انگیزی بر خوردار بود. ابوزهره می گوید: عُلمای اسلام با تمام اختلاف نظرها و تعدّد مشربهایشان در فردی غیر از امام صادق و علم او اتفاق نظر ندارند.
ابو حنیفه در بارۀ امام صادق (ع) می گفت: من هرگز فقیه تر از جعفربن محمد ندیده ام، و او مسلماً اعلم امت اسلامی است. ابن خَلّکان از مورخین مشهور در باره آن حضرت می گوید: او یکی از ائمه دوازده گانه امامیه و از بزرگان اهل بیت رسول خدا (ص) بود به جهت صدق سخنانش به لقب صادق شهرت یافته و فضل او مشهورتر از آن است که احتیاج به توضیحی داشته باشد.
شیخ مفید (ره) در بارۀ امام (ع) می گوید: به اندازه ای که عُلماء اسلام از آن حضرت حدیث نقل کرده اند از دیگر افراد خاندان وی، روایت نقل نشده است.
منصور عباسی که همواره درگیر مبارزه با علویین بود، می کوشید تا شخصیت فقهی امام (ع) را با مطرح کردن برخی از فقهاء اهل سُنّت مثل مالک بن انس کم رنگ جلوه دهد. منصور بمنظور ایراد خدشه به شخصیت علمی و فقهی امام به هر وسیله ای توسل می جست چنانکه ابوحنیفه را واداشت تا رودرروی امام ایستاده و با وی به بحث پردازد، تا در صورت پیروزی ابوحنیفه، امام را در صحنه علم و دانش اسلامی بیرون راند.
از امام صادق (ع) نه تنها در رابطه با فقه بلکه در زمینه تفسیر، علم کلام و اخلاقیات نیز احادیث ذی قیمتی به دست ما رسیده است. ابوزهره عالم سُنی در این زمینه می نویسد: دانش آن حضرت منحصر به حدیث و فقه اسلامی نبود بلکه علم کلام نیز تدریس می فرمود. و در جای دیگر از کتابش در مورد امام (ع) می گوید: بالاتر از همه این علوم، امام صادق (ع) در زمینه ی اخلاق و علل و انگیزه های فساد آن، اطلاعات بسیار ارزنده ای داشت.
شیعیان امام صادق (ع)
گستردگی اصحاب امام صادق (ع) و وسعت جریان تشیّع طبعاً ناهماهنگی ها و اختلافاتی به همراه داشت. در آن روزگار کلیه ی شاگردان و شیعیان آن حضرت نمی توانستند تفکر و اندیشه خود را در یک زاویه صحیحی قرار داده و تمامی معارف دینی خود را همچون محمدبن مسلم و زراره از سر چشمه اصلی آن که خاندان رسالت بود بگیرند. بسیاری از آنان در حلقه ی درس محدّثین اهل سُنّت نیز حاضر می شدند که به نوبه خود تأثیراتی در طرز تفکر و تلقّی آنها بجای می گذاشت. و از طرف دیگر کثرت و گستردگی پیروان آن و پراکنده بودن آنها در سرزمینهای دور امکان مراجعه شخصی همه آنان را به امام غیر ممکن ساخته بود.
علاوه بر همه ی اینها جریان زیدیّه نیز عامل دیگری در این تفرقه شده و با پیدایش حرکتهای انقلابی آنها، بسیاری از شیعیان سیاسی و تندرو، جذب این گروه شده و پیرامون آنها را گرفتند که پیش آمدهائی از این قبیل کمابیش اثرات ناهنجار و نسبتاً عمیقی روی شیعه بجای گذاشت. در عین حال میان اصحاب و پیروان امام صادق (ع) کسانی نیز بودند که شیعه واقعی آن حضرت بحساب آمده و در حفظ آثار علمی و روائی حضرتش تلاشهای مداوم و خستگی ناپذیر از خود نشان می دادند. امام (ع) فرمود: جز زراره و ابوبصیر لیث المرادی و محمدبن مسلم و برید بن معاویه العجلی، کسی ولایت ما و احادیث پدرم را زنده نکرد …
سید حمیری یکی از شعرای معروف شیعه دچار انحراف دیگری که بنی عباس آن را پیش پای شیعه گذاشته بودند شده بود. اما بعداً خدمت امام (ع) آمده و تغییر عقیده داد و درصفوف شیعیان خالص آن حضرت قرار گرفت. امام صادق (ع) دربارۀ او چنین فرمود: پیش خدا مهم نیست که از گناهان دوستداران علی (ع) در گذرد.
امام صادق (ع) و غُلات
عقاید غُلات مشتمل بر نظریاتی بود که در مجموع بعضی از صفات خدا را به افرادی از انسانها نسبت داده و نوعی الوهیت را در بارۀ آنها می پذیرفتند. گاه عنوان خدائی، گاه صفاتی در حدّ خدا، از آنجائی که ائمه ی شیعه (ع) خود را منصوب از طرف خدا معرفی می کردند، چنین زمینه ای را برای برچسب خوردن، داشته و سوژۀ محبت و ولایت در شکل افراطی آن نیز می توانست زمینۀ دومی برای این نوع برخوردهای غُلات باشد.
مخالفت و مبارزه آشکار آن حضرت با غُلات و مسألۀ غلو است که زمینه های مختلفی باعث محدویت غلات شده و آنان را از حوزۀ شیعه دور ساخته است. اخیراً بعضی از مستشرقین با بی توجهی کامل کوشیده اند تا شیعۀ واقعی را برآمده از عقائد غُلات قلمداد بکنند، در حالیکه توجه به واقعیات تاریخی که پاره ای از آنها ذیلاً عنوان شد تفکیک این دو گروه را از هم، از آغاز تاریخ پیدایش آنان نشان داده و براحتی می تواند بر توهمات مستشرقین در این رابطه خط بطلان بکشد. اما سیاست ائمه در برابر غُلات:
۱- پرهیز دادن شیعیان حقیقی از غُلات: از امام صادق (ع) نقل شده: جوانانتان را از غلات دور نگاه دارید تا آنان را فاسد نکنند، غلات بدترین خلق خدا هستند که از عظمت خدا کاسته و بر بندگان او اثبات الوهیت می کنند.
۲- تکذیب عقائد غُلات: امام صادق (ع) به منظور طرد غلات از جامعه شیعه، عقائد آنان را مورد انکار قرار داده و کتاب خدا را میزان تشخیص حق از باطل معرفی فرمود. سُدَیر صَیرَفی از امام (ع) در بارۀ شیعیانی که دچار اختلاف نظر شده و در آن اصرار می ورزند … سوال کردند؛ امام (ع) فرمود: هیچ کدام از این سخنان درست نیست ای سُدَیر، ما حجت خدا و امنای او بر بندگانش هستیم و حلال و حرام را از کتاب خدا می گیریم.
۳- تکفیر غُلات: امام (ع) رهبران غلات و پیروان آنها را تکفیر فرمود و بدین وسیله خط شیعیان خود را از آنان جدا ساخت. این موضع امام بخوبی توانست مسیری را که شیعیان باید بپیمایند، نشان داده و آنها را از آلودگیها و انحرافاتی که از سوی این افراد به آنان تزریق می شد، نجات دهد. در روایتی آمده که آن حضرت نامه ای به ابوالخَطّاب یکی از پیشروان معروف غُلات نوشته و در آن چنین فرمود: شنیدم تو فکر می کنی که زنا مردی است و خمر مردی دیگر و نماز مردی و روزه هم مردی و کارهای پلید هم مردی، چنان نیست که تو پنداشته ای، ما اصل حقیم و فروع حق، اطاعت از خدا است و دشمن ما اصل شرّ و فروع آن کارهای پلید است.
و در روایت دیگری خطاب به برخی از غلات فرمود: به سوی خدا برگردید چون شما فاسق و کافر و مشرک هستید.
غُلات معمولاً تحت تأثیر انگیزه های خاصی چنین عقایدی را ترویج می دادند. ۱- رهائی از بند عمل، بگونه ای که مرجئه نیز گرفتار آن بوندد. ۲- حماقت و دنیا طلبی نیز یکی از عوامل پیدایش غُلات بود.
شیوع افکار غلات بضرر شیعه تمام شد و جوّی نامساعد بر علیه عموم شیعه فراهم آورد.
اتکاء فقه شیعه به روایات اهل بیت (ع)
عصر امام باقر و صادق (ع) عصر گسترش علوم اهل بیت در زمینه های مختلف بود. این مسئله در مورد امام صادق (ع) بیشتر صدق می کند و آن بدلیل مصادف شدن بخشی از دوران امامت آن حضرت با فضای باز سیاسی بود که در نتیجه ی خلأ سیاسی ناشی از انقراض حاکمیت نیرومند بنی امیه از یک طرف و روی کار آمدن بنی عباس از طرف دیگر بوجود آمده بود. امام توجه تام و تمام شیعیان را به اهل بیت جلب کرده و آنان را از تمسّک به احادیث دیگران باز می داشت.
امام صادق (ع) : ای شیعیان، آثار رسول خدا (ص) و سُنت او و آثار ائمه هدی از اهل بیت پیامبر (ص) را در مد نظر داشته باشید.
همچنین امام صادق (ع) به یونس بن ضَیان فرمود: ای یونس علم راستین پیش ما اهل بیت است، زیرا ما راههای حکمت و میزان تشخیص خطا از صواب را به ارث برده ایم.
امام صادق (ع) تأکید داشت که احادیث او همان احادیث رسول خدا (ص) می باشد. حدیث من حدیث پدرم و حدیث پدرم حدیث جدم و حدیث جدم حدیث علیّ بن ابیطالب (ع) و حدیث امیر المؤمنین، حدیث رسول خدا و حدیث رسول خدا، فرمایش خدا است. از همین روی بود که امام شیعیان خود را سفارش می فرمود تا به یکدیگر کمک کنند. و اضافه فرمود: رحم الله من أحیی أمرنا.
ائمه ی اهل بیت از ابتدا بر این نکته تأکید داشتند که آنها (شیوخ) روایتی ندارند و علم آنها از طریق دیگری غیر از مشایخ روایت معمول، سرچشمه می گیرد. امیرالمؤمنین (ع) به منظور بیان همین مطلب می فرماید: … ما اهل بیت از علم خدا بهره گرفتیم و بحکم خدا حکم می کنیم و سخن از پیامبر راستگو شنیدیم. اگر از ما و آثار ما پیروی کنید با راهنمائی ما هدایت می یابید و پرچم حق با ما است که هرکس از آن پیروی کند بحق می رسد و هرکس از آن روی برگرداند در ضلالت و گمراهی غرق می شود.
امام صادق (ع) وقتی علوم محدّثین عامّی زمان خود را مورد ارزیابی قرار می دهد چنین می گوید: دیگران پس از پیامبر راه اُمتهای قبلی را پیمودند، پس دین خدا را تغییر داده و آن را از اصل خود منحرف نمودند و در آن چیزهائی افزوده و مطالبی از آن برداشتند. بنا براین هرچه اکنون در دست آنهاست، صورت تحریف شده آن چیزی است که از طرف خدا نازل شده است.
فقهاء اهل سُنت علاوه بر اتکاء به سیرت صحابه و تابعین، منابع حکم و فتوای دیگری نیز ارائه دادند که مهمترین آنها قیاس است. امام صادق (ع) در رابطه با فقر روائی اهل سنت می فرماید: شرم شان می آید که مردم نسبت جهل و نادانی به آنها بدهند و خوش ندارند که به سئوالات جواب ندهند و در نتیجه مردم علم را از معدن آن (اهل بیت) اخذ کنند و برای همین، رأی و قیاس را در دین خدا وارد کرده و آثار رسول خدا (ص) را کنار گذاشتند و بدین ترتیب به بدعت رو آوردند.
امام (ع) بیشترین قسمت فعالیت فرهنگی خود را اختصاص به مخالفت با رأی و قیاس داد. ابو حنیفه از جمله کسانی بود که در تمسک به رأی و قیاس، گوی سبقت از دیگران ربوده بود. در روایت مشهوری که در رابطه با مناظرۀ امام صادق (ع) با ابوحنیفه نقل شده، امام او را از قیاس در دین پرهیز داده و در چند مورد برایش یادآوری می کند که قیاس در آنها به هیچ وجه نمی تواند جوابگو باشد. امام از او می پرسد آیا زنا مهمتر است یا قتل نفس؟ ابوحنیفه می گوید: قتل نفس، امام صادق (ع) می فرمود: خدا در زنا چهار شاهد و در قتل نفس دو شاهد برای اثبات ادعا خواسته است و این بر خلاف مقتضای قیاس است. و مثلهای دیگری از این قبیل.
امام، اصحاب خویش را از مجالست با اهل رأی بصورتی که تحت تأثیر آنان قرار گیرند، باز می داشت. مطمئناً اگر امام صادق (ع) با این قاطعیت در برابر قیاس و طرفداران و مبتکرین آن نمی ایستاد، فقه شیعه که در عراق فاصله چندانی با اصحاب رأی نداشت، از آن متأثر شده و اصالت خود را از دست می داد. ولی شیعیان متکی به عصمت ائمه و منبع پر فیض اهل بیت بودند که در رأس آنها امیرالمؤمنین (ع) قرار داشت و از این جهت مشکلی نداشتند.
در دوران بنی امیّه آثار باقی مانده از امیرالمؤمنین از غیر طریق شیعه به فراموشی سپرده شد و تنها اهل بیت او بودند که آثار آن حضرت را حفظ کرده و دست به دست به فرزندان خود و بوسیله آنها به شیعیان خود رساندند.
کتابت حدیث در عصر امام صادق (ع)
پس از رحلت پیامبر (ص) نوشتن حدیث ممنوع شد بطوریکه مدتها مردم از نوشتن آن کراهت داشتند، حتی برخی از محدثین اهل سُنت در قرن سوم از نوشتن حدیث خودداری می کردند. در برابر این روش، اهل بیت عصمت از اول، اصحاب خود را به نوشتن احادیث و حفظ آن تشویق می فرمودند. امام صادق (ع) نیز طبق روش پدران خود بر این امر تأکید می ورزید.
روایات متعددی در رابطه با تشویق اصحاب بر کتابت حدیث از امام صادق (ع) نقل شده است که خود نشانگر آن است که تمایل به تدوین حدیث در عصر آن حضرت بسیار ضعیف بوده است. در روایت آمده که امام صادق (ع) فرمود:
هر آنچه را که می دانی بنویس و آن را در بین برادرانت منتشر کن و موقعی که می میری کتابهایت را برای فرزندانت به ارث بگذار.
امام صادق (ع) و احتجاجات فقهی اهل سُنت
مکتب فقهی تشیع از جهاتی با بینش فقهی اهل سنت تفاوت دارد. دوره ای که امام باقر و صادق (ع) در آن زندگی می کردند، فقه در حال گسترش بوده و احتجاجات گوناگون در رابطه با تطبیق احکام کلی بر موارد جدید بود. امام صادق (ع) نیز بر این اعتقاد بود که آثار رسول خدا بطور کامل تنها در اختیار اهل بیت رسالت می باشد. راوی می گوید به امام عرض کردم:
یا بن رسول الله آیا رسول خدا در زمان خودش آنچه را که لازم بود به مردم ابلاغ کردند؟ فرمود: آری هر آنچه را که تا روز قیامت بدان نیاز داشتند ابلاغ فرمود. عرض کردم آیا چیزی از آن از میان رفته؟ فرمود: نه پیش اهل بیت آن حضرت باقی ماند.
فشار سیاسی بر شیعیان
در دوران امامت امام صادق (ع) تنها در دهه ی سوم قرن دوم هجری، آزادی نسبی وجود داشت که حتی در همان دهه نیز فعالیت های آن حضرت و شیعیان او تحت کنترل بوده، اما پیش از آن بوسیلۀ بنی امیّه و پس از آن بوسیله ی منصور عباسی شدیدترین فشارها بر علیه شیعیان اعمال می شد، بطوریکه جرأت هرگونه ابراز وجودی از آنها سلب شده بود.
اصحاب امام به منظور صیانت خود از گزند منصور، مجبور بودند بطور کامل تقیّه نموده و مواظب باشند که کوچکترین بی احتیاطی از آنان سرنزند. تأکیدهای مکرر امام (ع) بر تقیّه، خود دلیل آشکاری بر وجود چنین فشار سیاسی بود.خطر هجوم بر شیعه چنان نزدیک بود که امام برای حفظ آنان، ترک تقیّه را مساوی ترک نماز اعلام فرمود. شدت فشار بقدری بود که حتی شیعیان، بدون اعتناء به همدیگر از کنار هم رد می شدند. در روایت دیگری در رابطه با جاسوسان ابوجعفر منصور آمده: منصور در مدینه جاسوسانی داشت و کسانی را که با شیعیان جعفر رفت و آمد داشتند، می کشتند.
امام صادق (ع) و مسائل سیاسی
الف: قیام زید؛ در دوران حیات امام صادق (ع) حوادث سیاسی مهمی رخ داد که از جمله ی آنها جنبش علویان (قیام زیدبن علی و قیام محمّدبن عبدالله بن حسن و برادرش ابراهیم در سالهای ۱۴۵ و ۱۴۶ هجری) و جنبش عباسیان بود که دنبال آن حکومت بنی امیّه سقوط کرده و بنی عباس روی کار آمد، و جدائی عباسیان و علویان نیز که زمینه های آن قبل از به حکومت رسیدن آل عباس آماده شده بود از جمله حوادثی است که در زمان آن حضرت بوقوع پیوست.
محبوبیتی که علویّین خصوصاً فاطمیین در میان دوستداران اهل بیت داشتند، آل عباس نداشتند. این وضعیت دلائل متعددی داشت که برخوردهای شخص پیامبر با آنان از مهمترین آنها بود. پس از شهادت امام حسین (ع) این محمدبن حَنَفیّه بود که برای مدتی از موقعیت اجتماعی – سیاسی قابل توجهی برخوردار بود اما شخصیت علمی و اخلاقی امام سجاد کم کم جای خود را در جامعه باز کرد.
عبدالله بن عباس از شخصیتهای علمی معروف صدر اسلام بود که صحبت رسول خدا را درک کرده و یکی از بزرگترین و موثق ترین محدثین عصر خود به شمار می آمد. تا زمانی که زنده بود (۶۸ ه) اختلافی میان علویان و بنی عباس وجود نداشت. اما پس از او بتدریج اختلاف آغاز شد. در اوائل قرن دوم، عباسیان به فکر استقلال در مقابل علویان افتاده و در خفا مردم را بسوی خود دعوت می کردند. حرکتی که زید بن علی بن الحسین (ع) آغاز کرد تأکیدی بر اهمیت علویان در میان مردم عراق بود. زید بن علی، برادر امام باقر (ع) بود و با توجه به اهمیت زیادی که امام باقر از لحاظ علمی در جامعه داشت، موقعیت چشم گیری برای زید و حرکت انقلابی او بوجود نیامد.
برخورد امام صادق (ع) با خروج زید و با فرقه ای بنام زیدیه که پس از شهادت زید موجودیت خود را در عراق آغاز کرده بود می باشد. از نظر روایات شیعه زید از معتقدین به امامت ائمه شیعه از جمله امام باقر و صادق (ع) بوده است چنانکه از او نقل شده که می گفت: جعفر، امام ما در حلال و حرام است. و در روایت از امام صادق (ع) در باره زید چنین آمده: خدا او را رحمت کند مرد مؤمن و عارف و عالم و راست گوئی بود که اگر پیروز می شد با وفا باقی می ماند و اگر زمام امور را بدست می گرفت می دانست آن را به دست چه کسی بسپارد.
و در روایاتی دیگر امام صادق (ع) در برابر کسانی از شیعیان که از زید تبرّی می جستند او را تأیید فرموده است. هر دو قسم این روایات در مصادر اهل سنت نقل شده و در عین حالیکه قابل اعتمادند ولی رضایت امام را از اصل قیام نشان نمی دهند، بخوص که در کافی و برخی دیگر از جوامع حدیثی شیعه، انتقاد هائی بر قیام زید صورت گرفته است.
ب: امام صادق و دعوت ابوسَلَمَه و ابومسلم
از نظر امام صادق (ع) تعرض نظامی برعلیه حاکمیت مسلح و بدون فراهم آوردن مقدمات لازم آن مخصوصاً مسائل فرهنگی جز شکست و نابودی نتیجه دیگری نداشت، چنانکه در جریان حرکتی که زید بن علی و پس از آن یحیی بن زید در خراسان بدان دست زدند. بنی عباس بیشترین بهره ها را از آن برده و در عمل، خود را به عنوان هدف از شعار الرضا من آل محمّد تبلیغ کردند. امّا زیدیه و خوارج که منحصراً در خط سیاست کار می کردند، طولی نکشید که دچار محدودیت فرهنگی شده و کم کم موضع نسبتاً نیرومند خود را از دست داده و رو به افول گذاشته و در نتیجه بنی عباس به پیروزی سیاسی و نظامی رسیده و زمام امور کشور پهناور اسلامی را بدست گرفتند.
کار اصلی دعوت بنی عباس بدست دو نفر – ابوسَلَمَه خَلاّل که به عنوان وزیر آل محمّد شهرت داشت و ابومسلم خراسانی بود. در ابتدا، شعار گویای حرکت، الرضا من آل محمد، بود و ذهن مردم از شنیدن این شعار، سراغ کسی جز یک نفر از علویین را نمی گرفت، ولی ضعف سیاسی علویین و تلاش بی وفقه ی بنی عباس، مسائل پشت پرده را به نفع دسته دوم تغییر داد. در عین حال رمز کار در دست ابوسَلَمَه خلاّل بود که در کوفه، سَفّاح و منصور را آماده کرده و بمحض سقوط بنی امیّه از مردم برای سَفّاح بیعت گرفت.
از نظر امام صادق (ع) دعوت ابوسَلَمَه پایه ای نداشت، لذا در پاسخ نامه ای که ابوسَلَمَه به حضرت نوشته بود به فرستاده او فرمود: ابوسَلَمَه، شیعه شخص دیگری است.
ج: برخورد با منصور
بخش اخیر زندگی امام صادق (ع) مصادف با دوران حکومت منصور بود.او در زمان منصور از شهرت علمی عظیمی برخوردار بوده و مورد توجه بسیاری از فقهاء و محدثین اهل سنّت بوده است. طبیعی بود که منصور با توجه به کینه شدیدی که نسبت به علویین داشت، آن حضرت را شدیداً زیر نظر گرفته و اجازه زندگی آزاد به او نمی داد.
امام صادق در حدیثی می فرماید: اسلام روی پنج مطلب استوار است، نماز و زکات و حج و روزه و ولایت. زاره می گوید: پرسیدم: کدامیک از اینها از اهمیت بیشتری برخوردار است؟ فرمود: ولایت زیرا ولایت کلید بقیه است و والی مردم را به این مطالب هدایت می کند.
فعالیت های امام بطور عمده در خفا انجام گرفته و مکرراً اصحاب خود را به کتمان اسرار اهل بیت دستور می داد و روایات زیادی در این رابطه از آن حضرت نقل شده است. امام معمولاً از رفت و آمد به دربار منصور – مگر به اجبار- سر باز می زد و به همین سبب هم از طرف منصور مورد اعتراض قرار می گرفت.
د: برخورد امام با محمدبن عبدالله بن حسن (نفس زکیه)
اختلاف میان بنی الحسن و بنی الحسین از آنجا پدید آمد که عبدالله بن حسن بن حسن فرزندش محمد را به عنوان قائم آل محمد معرفی کرده و به نظر می رسد که عباسیان مخصوصاً منصور به منظور بهره برداری سیاسی از این اختلاف آن را دامن زده باشند. بعد از قیام و شهادت زید، بنی هاشم از علوی و عباسی بر بیعت محمد بن عبدالله گردن نهادند( بجز امام صادق و چند نفر دیگر).
عبدالله بن حسن پدر نفس زکیه در باره امام صادق گفت: حضور جعفر در اینجا لزومی ندارد زیرا او کار شما را خراب می کند.
و پس از آنکه امام در آن مجلس حضور یافته و مخالفت خود را با قیام آنها اعلام کرد، عبدالله بن حسن این عمل او را حمل بر حسادت کرد.
امام صادق (ع) فرزندان متعددی داشت که از میان آنان، امام موسی کاظم (ع)، جانشین پدر و هفتمین امام شیعیان شد. اسماعیل که پیش از پدر در گذشت و آن زمان تصور می شد که جانشین او خواهد بود، توسط گروهی از شیعیان با نام اسماعیلیه، که گرایش باطنی داشتند، به عنوان امام پذیرفته شد و امامت در خاندان وی ادامه یافت. این گروه تا به امروز در دنیای اسلام، وجود دارند گرچه بسیار اندکند.
محمد دیباج فرزند امام صادق (ع) بود که در سال ۲۰۳ همراه مأمون در بازگشت به بغداد از این ناحیه می گذشت که در گذشت و قبرش مزار شد. علی بن جعفر عُریضی یکی دیگر از اولاد حضرت صادق (ع) است. عُریض، قریه ای از قرای مدینه و تا به امروز موجود است. نسل عظیمی از سادات عریضی در ایران و بسیاری از بلاد دیگر زندگی می کنند که تاکنون به همین نام شهره هستند. مزار علی بن جعفر نیز همچنان در عریض است.
منابع:
۱- جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج ۱، صفحه ۲۴۱ الی ۲۹۰، چاپ دوم، تهران، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، بهار ۱۳۷۲٫
۲- جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، صفحه ۳۸۹ الی ۴۵۴، چاپ سوم، تهران، نشر علم ،۱۳۹۳٫
دیدگاه تان را بنویسید