کد خبر: 763123
تاریخ انتشار :
مصطفی صادقی

یادداشتی درباره هندسه بازآرایی‌شده قدرت ایران

لاریجانی و پزشکیان؛ توازن در برابر دل آشوبه دولت ثانی

کدام خوانش از انتصاب علی لاریجانی نزدیک به واقعیت است ؛ دولت مکمل یا مکمل دولت؟ در این نوشتار به بررسی این مساله پرداخته ایم.

لاریجانی و پزشکیان؛ توازن در برابر دل آشوبه دولت ثانی
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

مصطفی صادقی / سردبیر: در این چند روز که از صدور حکم برای علی لاریجانی می‌گذرد، پرسش‌ها و شایعاتی در ساحت عمومی و محافل سیاسی  برآمده است: از چرایی بازگشت او و حدود مأموریتش، تا این که آیا قرار است او در کنار و به موازات مسعود پزشکیان، گستره پهناور دولت را هدایت کند؟ و در امتداد همین خط پرسش، خرده پرسش هایی دیگر هم به میان می آید ؛  آیا لاریجانی اختیار مذاکرات و پرونده هسته‌ای را مشابه دوران پیش از صدارت حسن روحانی، به شورای عالی امنیت ملی بازخواهد گرداند؟

لاریجانی «مکمل» دولت است یا خود «دولتی مکمل»؟ این تمایز در ظاهر واژگانی و معنایی، در بطن خود به پرسش عمیق‌تری درباره ماهیت هژمونی و نحوه بازتولید قدرت می‌انجامد. همان‌طور که آنتونیو گرامشی یادآور می‌شود، هژمونی نه صرفاً بر سلطه سخت، بلکه بر رضایت نرم و سازمان‌یافته استوار است. در این معنا، انتصاب علی لاریجانی را می‌توان نه یک جابه‌جایی بوروکراتیک، بلکه بازتنظیم یکی از گره‌گاه‌های اصلی  دانست؛ حرکتی که هدفش ایجاد یک دولت مکمل در امتداد دولت رسمی و به‌عنوان مکانیزم جبرانی در معماری کلان قدرت است.

دولت پزشکیان، هرچند در سطح گفتمان بر ایده «وفاق ملی» و همگرایی نیروهای متکثر تأکید می‌کند، اما در سطح کارکردی، در برخی حوزه‌های استراتژیک—از جمله تعامل ساختاری با نهادهای تصمیم‌ساز، مهار بحران‌ها، و راهبری پرونده‌های ژئوپولیتیک—با ضعف‌هایی مواجه است. در چنین شرایطی، ورود لاریجانی کارکردی تثبیت‌گر پیدا می‌کند؛ نقشی که نه از مسیر فرآیندهای انتخاباتی، بلکه برآمده از منطق درونی سیستم برای حفظ انسجام و بازتولید کارآمدی قدرت است.

لاریجانی، با سرمایه نمادین انباشته‌شده و تجربه ماضی در ساحت‌های مقننه، مجریه و دیپلماسی، واجد قابلیتی است که می‌تواند پیوند ارگانیکی میان قوه مجریه و هسته های تصمیم ساز ایجاد کند. اگر از منظر فوکو بنگریم، این موقعیت را می‌توان مشابه یک «پان‌اپتیکون سیاسی» تلقی کرد؛ سازوکاری که نه صرفاً به رصد و هماهنگی، بلکه به بازتوزیع نامرئی قدرت در لایه‌های ساختاری می‌پردازد و شکاف‌های کارکردی مراکز تصمیم‌سازی را بدون تغییر آشکار در صورت‌بندی قدرت پر می‌کند.

با این حال، همان‌گونه که هابرماس در نظریه کنش ارتباطی هشدار می‌دهد، جابه‌جایی یا تمرکز بیش از اندازه قدرت در چنین حوزه‌های ، گرچه می‌تواند کارکرد تثبیت نظم را داشته باشد، اما هزینه هایی را نیز به همراه دارد. دل نگران ها می گویند مبادا با فاصله گرفتن مرکز ثقل تصمیم‌گیری از پاستور، امکان شکل‌گیری «دوگانگی کارگزاری» افزایش یابد. به یک معنا آنها «دل آشوبه» تولد «دولت سایه» یا «دولت ثانی» هستند . نکته اما این است که ذات سیاسی علی لاریجانی و هویت وجودی مسعود پزشکیان، به‌گونه‌ای در تعادل و توازن نیروها تنیده شده که چنین دل‌آشوبگانی را نه به تمامی فرو می‌نشاند و نه به تمامی برمی‌انگیزد؛ بلکه آنان را در برزخی از انتظار و تردید، معلق نگاه می‌دارد.

چه آنه در سنجش نهایی، این بیم بیش از آنکه بر واقعیت‌های عینی سیاست استوار باشد، بازتاب برساخته‌ای ذهنی است که در غیاب شواهد قاطع، بیش از اندازه فربه شده است. پس روی زمین و با ریخت شناسی سیاسی این دو شخصیت چنین رخدادی بعید به نظر می رسد.

در این میان اما این را هم باید گفت که از منظر کلی   این پدیده در ادبیات حکمرانی می‌تواند هم ضامن استقرار و هم عامل شکنندگی باشد: استقرار از حیث انسجام در لحظه بحران و شکنندگی از حیث پاسخگویی ؛ پس باید به جد مراقبت و پرستاری داشت.

و اما بعد ...

لاریجانی را می‌توان نه فقط یک کنشگر اجرایی، بلکه یک «ضامن ساختاری» به معنای پارسونزی کلمه دانست؛ عنصری که مأموریت دارد کارکردهای مختل‌شده را بازگرداند و چرخه بازتولید قدرت را از بحران عبور دهد. اما در منطق آرنت، مسئله صرفاً کارکرد نیست؛ بلکه ماهیت عمل و ظهور (appearance) در عرصه عمومی است. مهم اینجاست که این دولت مکمل، در گذر زمان، به یک همزیستی هم‌افزا با دولت رسمی بدل شود. 

لاریجانی ؛ کدام لاریجانی ؟

با این همه، نباید از بعد دیگری غافل ماند: این انتصاب را می‌توان «دور دوم» یا حتی «آخرین فرصت» برای لاریجانی در بازآرایی چهره سیاسی‌اش دانست؛ فرصتی برای آنچه در ادبیات سیاست معاصر «ری‌برندینگ» نامیده می‌شود. بازگشت او به یکی از کانون‌های حساس قدرت، پس از دوره‌ای از حاشیه‌نشینی، امکانی فراهم می‌کند تا روایت‌های تثبیت‌شده—خواه ستایش‌گرانه، خواه انتقادی—بازتعریف شوند و نسخه تازه‌ای از کارنامه او به صحنه سیاست عرضه شود.

اما آیا این بازگشت، نشانه برآمدن یک «لاریجانی دگردیسی‌یافته» در انطباق با مختصات سیال و متکثر دوران جدید است، یا صرفاً بازتولید الگوهای رفتاری دهه‌های هشتاد و نود؟ پاسخ این پرسش، همچون بسیاری از معادلات سیاسی، فعلا در ابهام فرو رفته است. بازیگران سیاسی، در امتداد ساختارهایی که در آن تنفس می‌کنند، میان استمرار و تغییر در نوسان‌اند. باید دید که آیا این بار، صحنه سیاسی ایران شاهد یک بازتعریف واقعی از لاریجانی خواهد بود  یا با بازگشت نسخه کلاسیک او مواجه می‌شویم—نسخه‌ای که هرچند در تاریخ حکمرانی جمهوری اسلامی جایگاهی تثبیت‌شده دارد، اما الزاماً با منطق تحولات عصر حاضر هم‌ساز نیست.

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها