کد خبر: 265937
تاریخ انتشار :

فرزندان شیطان(٨)

میمون در حمام داغ

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

محمدمهدی پورمحمدی: در اوایل دهه شصت که معاون امور شهرستان‌های صداوسیما بودم، مرکز صداوسیما در مشهد فیلم داستان کوتاهی به نام «روز بیست و یکم» ساخت که هرگز مجوز پخش نیافت. سوژه فیلم براساس این باور بود که اگر معتاد، بیست و یک روز در قرنطینه و مرکز ترک بماند یا به هر راه دیگری بتواند طی این مدت مواد مصرف نکند، به اصطلاح پاکِ پاک می‌شود و دیگر هوس مصرف مواد نخواهد کرد.

شخصیت ضد قهرمان این داستان، در قرنطینه‌ای که خانواده و دوستانش به اجبار برایش فراهم کرده بودند، بیست روز مقاومت کرد اما روز بیست و یکم به یکی از دوستان معتادش پیغام داد که به هر راه و دوز و کلکی و نقشه‌ای که به ذهنش می‌رسد، برای او مواد بفرستد. دوستش بسته‌ای مواد را به طریقی که خودشان بلد هستند، آب‌بندی کرد و به فرزند او خوراند و فرزند را به ملاقات پدر فرستاد. دیدار پدر و پسر، سکانس نفسگیری بود. تمام سلول‌های بدن پدر معتاد، تشنه و خواهان چیزی بود که در معده پاره تنش قرار داشت و باید خارج می‌شد تا او را از خماری بیست و یک روزه نجات دهد.

کودک معصوم اول با تشویق و ترغیب و بعد با فریاد و تشر و درنهایت با شلاق پدر که بر گرده نحیفش نواخته می‌شد، عرق‌ریزان و افتان و خیزان از پله‌ها بالا و پایین می‌رفت که بسته مواد را دفع کند و نمی‌شد و پدر از خماری و عطشِ مواد و تلاش بی‌دریغش برای فریاد زدن، ‌نعره کشیدن و شلاق زدن، عرق می‌ریخت. هر دو از پا افتاده بودند و بسته مواد در معده کودک معصوم جا خوش کرده بود و بیرون نمی‌آمد. پدر به همان اضطرار و انتخابی رسیده بود که در یادداشت دیروز از قول آقای الف نقل کردم: «اگر هر معتادی بگوید که در شرایط اضطرار، بین نشئگی و ناموس، با درد خماری می‌سازد و از نشئگی می‌گذرد و خواهر، زن یا دخترش را انتخاب می‌کند، از سر نشئگی این حرف را زده، قپی آمده و راستش اینکه زر زیادی زده!»

معتاد نگون‌بخت بالاخره انتخاب خود را کرد. کارد آشپزخانه را برداشت، گرگ‌صفتانه شکم طفل معصوم خود را درید، مثل کرکس لاشخوری که چنگال خود را در شکم کبوتری فرو می‌کند، با دست‌های پلید خود، بسته خون‌آلود مواد را از درون معده کوچولوی طفلک بی‌گناه بیرون آورد و درحالی‌که طفلک معصومِ در خون تپیده، هنوز نمرده و تکان می‌خورد، مشغول آماده کردن زرورق، لوله و شعله شد.

مشهور است که میمون فرزند خود را بیش از دیگر حیوانات دوست دارد. پادشاهی برای اثبات دروغ بودن این ادعا، دستور داد میمونی را با بچه‌اش در حمام داغی تنها گذاشته و به تدریج سنگفرش حمام را داغ و داغ‌تر کنند. میمون درحالی‌که بچه خود را در بغل گرفته بود، به اصطلاح مثل «سگ پاسوخته» به این طرف و آن طرف می‌دوید و بالا و پایین می‌پرید و هر چه کف حمام داغ‌تر می‌شد، به سرعت به دویدن و بالا و پایین پریدن خود می‌افزود اما وقتی گرمای زمین طاقت‌فرسا و بیش از تحمل شد، بچه خود را روی زمین سوزان گذاشت و روی بدن بچه‌اش نشست و خود را راحت کرد. از زمانی که نشئگی از سر معتاد می‌پرد و خماری آغاز می‌شود، انگار که او را در همان حمام داغ گذاشته‌اند. هر چه زمان می‌گذرد، زمین داغ و سوزان‌تر می‌شود. لحظه مصرف مواد، لحظه‌ای است که حرارت زمین حمامِ خماری غیرقابل تحمل شده و معتاد حاضر است هر چه دارد، از عشق به همسر، حب فرزند، شرف انسانی، عزت نفس، غیرت و حمیت١ گرفته تا همه هنجارهای اجتماعی را زیر پا بگذارد، به خلسه و نشئگی برسد و خود را از رنج و درد خماری برهاند.

شاید گفته شود که فیلم روز بیست و یکم تخیلی است و در عالم واقع امکان اتفاق افتادن آن نیست. با ذکر شواهد مستند، در این یادداشت و قسمت‌های بعدی نشان داده خواهد شد که آنچه در عالم واقع روی می‌دهد، بسیار فجیع‌تر از آن است. در همان اوایل دهه شصت گزارش مستندی از یک مرکز صداوسیما در یکی از استان‌های مرزی راجع به «انباری کردن» به دستم رسید که بر طبق هیچ ضابطه‌ای قابل پخش نبود. البته نظر به اهمیت موضوع کپی‌های آن برای رؤسای وقت سه قوه ارسال شد.

«انباری کردن» در فرهنگ لغت قاچاقچیان و معتادان، به معنی بسته‌بندی و آب‌بندی کردن مواد، جاسازی در راست روده مردان یا رحم زنان برای حمل از جایی به جای دیگر است. گزارش با نشان دادن مردی آغاز می‌شود که یک بسته بزرگ استوانه‌ای‌شکل مواد مخدر در دست دارد. او رو به دوربین می‌گوید من یک راننده‌ام و ماهانه چهار‌هزار تومان حقوق می‌گیرم. درحالی‌که نخست‌وزیر مملکت هفت‌هزار تومان حقوق می‌گیرد، این حقوق کمی نیست اما کفاف خرج اعتیادم را نمی‌دهد و مجبور شده‌ام برای تأمین مواد مورد نیاز، این بلا را سر خودم بیاورم. آن وقت بسته را بالا می‌گیرد و می‌گوید: این لوله، سی سانتی‌متر طول و پنج سانتی‌متر قطر دارد، راه درازی تا شهری که در آن زندگی می‌کنم در پیش است، تمام این دو سه روزی که در راه هستم مجبورم نشسته رانندگی کنم و... حرف‌هایی بی‌پرده از رنج‌هایی که باید تا رسیدن به مقصد طی کند بر زبان می‌آورد که شنیدنی است اما اگر بنویسم شاید سردبیر از چاپ کل این یادداشت صرف‌نظر کند. کلام آخرش این است: «آدم اگر معتاد نباشد، آیا حاضر است این همه رنج و خفت را به خود بخرد؟» صحنه بعدی، محوطه پاسگاه نیروی انتظامی را نشان می‌دهد. چند تخت سربازی را در دو ردیف جداگانه کنار هم قرار داده‌اند. در یک ردیف از تخت‌ها تلی از بسته‌های بزرگ و کوچک انباری زنان و در ردیف دیگر تعداد زیادی بسته‌های لوله‌مانند انباری مردها است. لنز دوربین باز و بازتر می‌شود و همه محوطه را در بر می‌گیرد.

در یک ردیف زن‌ها و در ردیف دیگر مردها نشسته‌اند. پرشمارند و همه را با رشته‌ای طناب به هم بسته‌اند و بیشتر آنها صورت خود را پوشانده‌اند. همه یا معتاد یا قاچاقچی‌اند. پیرمرد معتادی رو به دوربین با صدایی به اصطلاح مخملی، من‌باب اظهار عذر تقصیر می‌گوید: «آدم اگه معتاد نباشه، حاضره از ...ش دربیاره و بکشه؟!» دلخراش‌ترین صحنه این گزارش صحنه‌ای است که یک مرد و سه فرزندش را نشان می‌دهد. جلوی این چهار نفر یک سینی محتوی مواد کشف شده از راست روده آن سه کودک معصوم است که کم هم نیست. مردک معتادِ مفلوک چمباتمه زده و سر به زیر دارد. بچه‌ها هراسان رو به دوربین دارند و چشمان‌شان دو دو می‌زند. آن‌که بزرگتر است شروع به صحبت می‌کند و آنچنان سلیس و زیبا و در عین حال بغض‌آلود و سوزناک قصه پرغصه خود را تعریف می‌کند که هر بیننده‌ای را به گریه می‌اندازد و اشک من که امروز پس از گذشت سی و یکی دو‌ سال دارم آن داستان را به خاطر می‌آورم و سوگمندانه برایتان می‌نویسم، تمام صفحه کلید رایانه‌ام را خیس کرده است. گفته‌های آن طفلک معصوم را در قسمت بعدی خواهید خواند، ان‌شاءالله. ١- در قسمت ششم از این سری یادداشت‌ها تحت عنوان «چرا نگوییم» در دو جا به جای «حمیت» به معنی مروت، جوانمردی و غیرت اشتباها «همیت» نوشته شده که بدین‌وسیله تصحیح و از خوانندگان عذرخواهی می‌شود. در روزنامه‌ای که از فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به نشانه قدرشناسی و به‌خاطر اینکه در قیاس با دیگر روزنامه‌های کشور در درست‌نویسی امتیاز بیشتری کسب کرده، لوح تقدیر دریافت کرده است، نبایستی این اشتباه رخ می‌داد.

منبع: روزنامه شهروند

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها