فرزندان شیطان (٣٢)
آیلان، گلشاه، نازی، ستاره و دیگران...
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
حدود چهار هفته پیش، تصویر تأثربرانگیز و تکاندهندهای از جسد بیجان «آیلان» پسر سه ساله کُرد مهاجر سوری، در ساحل شهر بدروم ترکیه، چون بمب خبری در جهان ترکید، سرتیتر خبرها شد و اشک بیاختیار و بیامان میلیاردها نفر را بر گونهها فروریخت. آیلان به همراه پدر، مادر و خواهرش، به امید یافتن ساحلی امن در اروپا، موطن جنگزده خود سوریه را ترک و با قایق به دریا زده بود که دستخوش طوفان شد، جان باخت، امواج دریا او را به کناره آورد، روی بستر نرم ساحل بدروم قرار داد و عکاسی هنرمند، آیلان کوچولو را به نماد مظلومیت مردم سوریه تبدیل کرد. دنیا که هیچ، من و شما هم که چند خیابان پایینتر و یا بالاتر از خانه نازی زندگی میکنیم، مرگ نازی، کودکِ نازِ شش ماهه ایرانی که پدرش با دستان خود او را خفه کرد، ندیدیم. جرم نازی آن بود که با کمی گریه، پدر شیشهای خود را کلافه کرده بود.
ستاره، کودک ششماهه معتاد مادرزاد هرچه بزرگتر میشد، مصرفش بالاتر میرفت و سهم موادمخدر پدر و مادر خود را کم و کمتر میکرد، بنا بر این باید به اجبار و بیکمک گرفتن از مراکز بهداشتی ترک میکرد. پدر و مادر معتاد ستاره، با خوراندن یک استکان محلول ترامادول او را اول به کما و بعد به دیار باقی فرستادند. عکس ستاره در هیچ جا چاپ نشد و بر مرگ مظلومانه او هیچ چشمی نگریست. از پسرک چهار سالهای که پدرش در توهم شیشهای او را جسمی تصور کرد که باید با میخ و پیچ روی میز چوبی محکم کند و همین کار را هم انجام داد و به طرز دردناکی او را کشت، از کودکی که پدرش او را بچه اژدها تصور کرد و در تنور نانوایی انداخت، از دخترک شش ماههای که پدرش تحتتأثیر مواد توهمزا، به ضرب چماق او را له و لَوَرده کرد هیچ عکسی منتشر نشد، اینها سر تیتر خبرها نشدند، در شبکههای اجتماعی دست به دست نچرخیدند و هیچ اشکی را به گونهها نیاوردند و هیچکس آنطور که باید و شاید به مصیبت اعتیاد که گریبان ایران عزیز را گرفته و به این زودیها رها نخواهد کرد آگاهی نیافت و حواسمان به آنجا معطوف شد که چون بلیت کنسرت هفتادهزار تومان است پس در شهر ما برگزار نشود! مطرب بازی است! اما اگر در همان شهر کودکی را به دویستهزار تومان بفروشند، چون مطرببازی نیست، دردمان نمیآید و داد نمیزنیم. آن عکاس هنرمندی که در ساحل بدروم با شکار جسد بیجان آیلان و با آن کادرسازی مسحورکننده دنیا را تکان داد کجا است؟
آیلان سه ساله اگر چه نتوانست و مجال آن را نیافت تا در خاک اروپا برای خود خانه امنی دست و پا کند، اما نهتنها دروازه قلبهای پرشماری از انسانها را گشود و در دل آنها خانه کرد، بلکه با دستهای کوچک خود قفلهایِ سنگینِ دروازههایِ آهنین اروپا را برای مدتی هرچند کوتاه، به روی مهاجران سوری باز کرد. او که آرام رویِ شنهایِ خیس و نقرهای ساحل بدروم آرمیده بود، بیصدا فریادرسانِ ملتی شد که سالها است قربانی دسیسههای اسراییلی، دخالتهای فراسرزمینی و بازیگرانِ قدرت طلبِ خداناشناسِ منطقهای هستند و برای فریادهای دادخواهیشان هیچ مخاطبی نمییابند. آیلان بدون آنکه پای رفتن داشته باشد، در همه پایتختهای اروپایی و بسیاری دیگر از شهرهای دنیا حضور پیدا کرد و کارگردان نمایش مظلومانهای شد که هزاران نقشآفرینِ زن، مرد و کودک، از همه ملل و نِحَلِ جهان در صحنه نمایشی به وسعت دنیا، در خیابانها و میادین شهرها، خود را با همان فیگوری که او در ساحل آرمیده بود، به خاک انداختند. دعوتکننده اجلاس دیروز سران اتحادیه اروپا و نشست مشترک دو روز پیش وزرای داخلی کشورهای عضو این اتحادیه، کمیسیون اروپا و صدراعظمهای آلمان و اتریش نبودند. آیلان آنها را به بروکسل فراخوانده است,١ او الهامبخش هنرمندان شد. هزاران هنرمند گرافیست، کارتونیست و نقاش با سوژه آیلان، به خلق پرشماری آثار هنری ارزشمند دست زدند و در رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی به معرض نمایش گذاشتند. در یک کولاژ هنرمندانه از هنرمندی ناشناس، موجودات بزرگ و کوچک دریایی به ساحل آمده، گرد جسد بیجان آیلان جمع شده و چون ابر بهاران اشک میریزند.
چرا آیلان؟ از زمان شروع بحران در سوریه پرشماری کودک، شاید بسیار فجیعتر، ناجوانمردانهتر و دردآورتر از او جان باختند، اما سوژه نشدند، اشکی به گونههای جهانیان جاری نکردند، دنیا را تکان ندادند و در غربت مظلومانه خود به خاک سپرده شدند، زیرا عکاس هنرمندی که مظلومیت آیلان را شکار و از او حماسه بسازد، آنجا نبود. در کادر جادویی این عکس، افق باز و دریای بیکران مواج هست، اما آیلان از دریای بیکران و افق بلند و دور، چشم برگرفته است. گونه بر شنهای نرم گذاشته و دو سوم صورتش پیدا نیست. یک چشم به خاک دارد و چشم بسته دیگر به دوربین، به من و شما و به همه! این ابنالسبیل در راه مانده، هنوز کفش به پا دارد و عزم رفتن، اما کف کفشهایش را توی چشم بینندهای فرو میکند که او را از رفتن بازداشته است. کنتراستِ دریای مواج ناآرام، با آرامشی که در سیمای رنج کشیده آیلان موج میزند، بسیار دیدنی است.
یادداشت امروز را به آیلان اختصاص دادم تا به هنرمندان کشورمان تأثیر شگفت هنر در افکار عمومی و تصمیمسازان و مسئولیت خطیرشان در این مورد را یادآوری کنم و به آنها بگویم که شما میتوانید خیلی بهتر از عکاسی که آیلان را جهانی کرد عمل کنید. امروز خطر بزرگی جوانان کشور را تهدید میکند، سیاهچاله اعتیاد نهتنها نسل جوان را به کام خود میکشد، بلکه با افزایش زنان معتاد، از این پس پرشمار کودکانی را به دنیا میآورند که از ٩ ماه قبل از تولدشان معتاد شدهاند. خواستم به هنرمندان متعهد و مسئول هموطنم بگویم ، راهی که رسانه ملی با طرح مسأله اعتیاد در برنامههای طنز و کمدی، طی میکند، بیراهه است. آیلان یکبار مُرد و تمام. دوربینهای خود را به خرابهای که گلشاه، دختر دوساله معتاد مادرزاد در آن زندگی میکند ببرید. حالا مصرفِ گلشاهِ دو ساله به اندازه یک معتاد بزرگسال است و به همراه مادرش گدایی میکند و از درد خماری، رنج گدایی و زندگی با اراذل و اوباش روزی صد بار میمیرد و زنده میشود. دوربین خود را به هر جایی در این مرز پر گهر که نشانی از رنج کودکانی که قربانی اعتیاد شدهاند هست، یعنی به همه جای ایران ببرید، رنجها را در کادرهای عکسها و فیلمهای خود ثبت و ضبط کنید و به مدارس، دانشگاهها، فرهیختگان، دانشمندان، برگزیدگان، حوزههای علمیه، علمای اعلام، مراجع عظام و مسئولان، صادقانه خطر، مصیبت و بلای اعتیاد را نشان دهید و بشناسانید. شاید که دستی از آستین بیرون آید، بیدارمان کند و درک کنیم که امروز بالاترین منکر در کشور اعتیاد است.
پینوشت:
١- اشاره به اجلاس سران اتحادیه اروپایی، ٢٣ سپتامبر ٢٠١٥ (١/٧/٩٤) و نشست وزرای داخلی آن اتحادیه.
دیدگاه تان را بنویسید