کد خبر: 240423
تاریخ انتشار :

شعرهای فریدون مشیری برای وطن و شهیدانش

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش نامه نیوز، در این مجموعه شعرهایی آمده است با مضمون وطن و نیز دفاع جوانان ایثارگری که بنا بر توصیف مشیری، از هر قطره‌ی خون‌شان خورشیدی بر آفاق وطن دمید: *همیشه با تو... به ایرانم، ایران جاودانه‌ام. معنای زنده بودن من، با تو بودن است. نزدیک، دور سیر، گرسنه رها، اسیر دلتنگ، شاد آن لحظه‌ای که بی تو سرآید مرا، مباد! مفهوم مرگ من در راه سرفرازی تو، در کنار تو مفهوم زندگی است. معنای عشق نیز در سرنوشت من با تو، همیشه با تو، با تو، زیستن. *شب‌های کارون ... شب‌ها که چون آوای تندر، نعره‌ی تیر جان می‌شکافد هر زمان تا بانگ شب‌گیر شب‌ها که وحشت می‌خروشد بر در و بام شب‌های سرسام * شب‌ها که راه کهکشان از هُرم آتش سرخ‌رنگ است شب‌ها که جنگ است * شب‌ها که می‌لرزد زمین، هرلحظه صدبار شب‌ها که قلب کودکان می‌افتد از کار شب‌های رگبار * شب‌ها که برق شعله‌افکن، دود باروت ره می‌گشاید تا بلندای ستاره * شب‌های سنگرهای خونین پیکرهای خونین شب‌ها که در پهنای بی‌آرام کارون دیگر نه آب است، این که: لب پر می‌زند خون! * شب‌های غمناک شب‌ها که خیل بیگناهان چون برگ می‌افتند بر خاک * شب‌های تلخ بردباری شب‌های سنگین و سیاه سوگ‌واری * شب‌ها که قوت مادرانِ چشم بر در با روحِ مالامال اندوه بغض است و فریاد «وای» است و زاری. * شب‌های حیرت شب‌های حسرت * در تنگ‌نایی آن‌چنین تاریکِ تاریک جان را امیدی زنده می‌دارد که فردا - فردای نزدیک - این خلق خاموش با صبح پیروزی کشد بانگ رهایی پر می‌گشاید در بهشت روشنایی. *آوایی از سنگر دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت خون از رخم بشوی، که تیر از پرم گذشت. سر بر کشیدم از دل این دود، شعله‌وار تا این شب از برابر چشم ترم گذشت. شوق رهایی‌ام درِ زندانِ غم شکست بوی خوش سپیده‌دم از سنگرم گذشت. با همرهان بگوی: «سراغ وطن گرفت هر جا که ذره ذره‌ی خاکسترم گذشت». خورشیدها شکفت ز هر قطره خون من هر جا که پاره‌های دل پرپرم گذشت. در پرده‌های دیده‌ی من باغ گل دمید نام وطن چو بر ورق دفترم گذشت. *از خون جوانان وطن... چون آتش و خون، سرخ بر آمد خورشید شرمنده شد از خون جوانان رشید چون لاله، فرو شکست و پژمرد، که دید از هر قطره، هزار خورشید دمید! *ایثار رزمنده یلان سرود‌ها می‌خواندند، وز خانه‌ی خویش، خصم را می‌راندند، سر بود، که بی‌حساب می‌بخشیدند، جان بود که بی‌دریغ می‌افشاندند

منبع: ایسنا

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها