به گزارش نامه به نقل از فارس، طی یکماه گذشته، منطقه خاورمیانه شاهد 3 انتقال قدرت بوده است. انتقال قدرت در نظامهای سیاسی امری غیرقابل اجتناب است و هر چند سال یکبار، بهفراخور نوع نظم و نظام سیاسی، سلایق مختلف به عرصه قدرت وارد یا از آن خارج میشوند اما آنچه مهمتراست، شیوه این انتقال قدرت است. 3 انتقال قدرتی که در سرزمینهای خاورمیانه رخ داد، دقیقا از سهنوع مختلف بود. این 3 انتقال قدرت در 3 کشور ایران، قطر و مصر صورت پذیرفت. بررسی تفاوت این 3 تغییر به بررسی تفاوت در 3 فرهنگ سیاسی منجر میشود اما پیش از آن باید به این نکته اشاره کرد که اصولا نوع فرهنگ سیاسی در خاورمیانه با سیستمهای دموکراتیک غربی تفاوت جدی دارد. دموکراسی غربی تنها یک روش نیست و مبتنی بر یک تاریخ پر فراز و نشیب پس از رنسانس، جنگهای 30 ساله، عصر روشنگری و انقلاب کبیر فرانسه، دو جنگ جهانی و ... است. اما تاریخ مردم خاورمیانه برهههای دیگری دارد که دوران شکوهمند تمدن اسلامی، دوران رکود تمدنی پس از حمله مغول، دوران رقابتهای ایران و عثمانی و دوران پردرد استعمار از آن جملهاند. طبعا نوع فرهنگ سیاسی شکل گرفته توسط آن تاریخ با فرهنگ سیاسی شکل
گرفته توسط تاریخ مردمان خاورمیانه نمیتواند یکسان باشد لذا وقتی از مردمسالاری در خاورمیانه سخن گفته میشود، الزاما بهمعنی ارزشهای دموکراتیک غرب نیست بلکه معنای آن حاکمیت مردم بر سرنوشت خود است که اگرچه این ارزش نیز پس از دوران عصر روشنگری در غرب مشهور گردید اما ریشه آن در تمام تمدنهای انسانی قابل یافت است. * انتقال قدرت در ایران: مردمسالاری دینی انتخابات 24 خرداد 92 در ایران، نماد یک انتقال قدرت مسالمتآمیز بر اساس یک مدل مردمسالاری بومی بود. ایرانیان بر اساس مدلی که ناشی از انقلاب اسلامی است، ضمن تکیه برباورهای مذهبی خود بدون کمترین تنش سیاسی قدرت را از یک جناح سیاسی به یک جناح سیاسی دیگر انتقال دادند و بلافاصله پس از روشن شدن نتیجه رای مردم، رقبای انتخاباتی پیروزی را به شخص منتخب تبریک گفتند. فرهنگ سیاسی ایران که امروز خود را این چنین نشان میدهد البته رهآورد یک شب و یک روز نیست. علاوه بر تاریخ شکوهمند تمدن ایرانی، فرهنگ سیاسی امروز ایرانیان در تحولات پس از انقلاب مشروطه ریشه دارد که با تحمل انواع سختیها و ناکامیها نیز همراه بوده است اما سرانجام به مدلی سیاسی تحت حاکمیت ولایت فقیه انجامیده است
که ضمن تامین ثبات جامعه، امکان مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود را فراهم میآورد. روند سیاسی در ایران امروز به نوعی پختگی رسیده است و در سال 88 نیز نشان داده که در دفاع از آرای مردم، تسلیم آشوبهای خیابانی نمیشود. جمهوری اسلامی ایران از یک گذار تاریخی پر فراز و نشیب توانسته به مدلی دست یابد که متناسب با فرهنگ بومی ایرانیان است و از این مسیر، نه ثبات و امنیت را فدای آزادی میکند و نه بهخاطر امنیت و ثبات، مردم را از مشارکت در تعیین سرنوشت خود بازمیدارد. رسیدن بهچنین تکاملی در منطقهای که متفکران سازهانگار، فرهنگ سیاسی حاکم بر آن را «فرهنگ هابزی» میدانند، بهمثابه یک موفقیت بزرگ است. سید حسن نصرالله، دبیر کل جنبش حزبالله لبنان در آستانه انتخابات 24 خرداد بهخوبی به این مساله اشاره کرد و جشن دموکراسی را در ایران تبریک گفت. بازیگران منطقهای بهخوبی میبینند که ایرانیان راه رشد و تکامل سیاسی را بهخوبی طی کردهاند و نمیتوانند از تحسین آن خودداری کنند. * انتقال قدرت در قطر: کودتای سفید علیرغم رفاه فراوان اقتصادی، فرهنگ سیاسی در قطر چیزی بیشتر از یک فرهنگ قبیلهای نیست. در سیستم پادشاهی مطلقه قطر که فاقد
هویت ملی روشن و فاقد مرزهای اصیل جغرافیایی است، نقش مردم در انتقال قدرت تقریبا تعریفنشده است. بنابر فرهنگ سنتی قبیلهای، پادشاهی قطر تقریبا چیزی شبیه به همان شیخوخیت قبیله است و نه چیزی بیشتر. روابط قدرت در قطر و سایر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، نه بر مبنای مردمسالاری بلکه بر اساس روابط درون طوایف تعریف میشود و ثروت و رفاه نیز نمیتواند این روند سنتی را تغییر دهد. قطر از نظر فرهنگ سیاسی نه یک دولت - ملت مرفه بلکه یک قبیله ثروتمند است. قطر اگرچه بهدنبال نقشی بلندپروازانه در عرصه بینالمللی و منطقهای است اما خود نیز میداند که این نقش چیزی جز میانجیگری در مسیر خواستههای نظام غالب بینالمللی نمیتواند باشد. شیخ حمد، امیر سابق قطر خود با نوعی کودتا قدرت را از پدر خود گرفته بود و اکنون برخی تحلیلگران بر این باورند که پسر او نیز با نوعی کودتای سفید قدرت را از وی گرفته است. اینها همان سنتهای طایفهای است که به عالیترین سطح سیاسی قطر کشیده شده است. این کودتای سفید را میتوان درست نقطه مقابل مردمسالاری بومی ایرانیان تلقی کرد و در برابر فرهنگ سیاسی پیشرفته ایرانیان، عقبافتادگی فرهنگ سیاسی در این
شیخنشین 42 ساله را به خوبی مشاهده کرد. * انتقال قدرت در مصر: ترکیبی از نافرمانی مدنی و کودتای نظامی آخرین انتقال قدرتی که در خاورمیانه دیده شد، انتقال قدرت در مصر بود. در این انتقال قدرت، محمد مرسی، رئیسجمهوری که بهشکل قانونی و بار رای اکثریت انتخاب شده بود، تنها پس از یکسال با آشوبهای خیابانی مواجه شد و فرصت را در اختیار ارتش قرار داد تا وی را عزل کند. این انتقال قدرت را باید ترکیبی از نافرمانی مدنی و کودتای نظامی دانست که البته چندان هم مسالمتآمیز نبود و دهها کشته و صدها زخمی برجای گذاشت. فرهنگ سیاسی مصر، به شدت تحت تاثیر نظامیگری است. اولین باری که مصریها توانستند هویت سیاسی مستقل پیدا کنند، از مسیر قدرت نظامیان بود و از آن پس هویت سیاسی آنها که بهرغم هویت تمدنیشان چندان هم دیرپا نیست، با نظامیگری گره خورد. به این ترتیب ارتش نهادی فراقانونی در مصر پس از عبدالناصر شده است و هرگونه مردمسالاری در سایه نظامیگری قابل تعبیر و تفسیر است. مضحکترین تحلیلی که برخی این روزها ارائه میکنند، همراستا دانستن اتفاقات اخیر مصر با ارزشهای دموکراتیک غربی است. در حالی که اگر چنین بود، مرسی باید 3 سال دیگر
در قدرت میماند و حاکم بعدی پای صندوقهای رای انتخاب میشد. تردیدی نیست که اخراج مرسی با قدرت نظامی، کاملا در تباین با دموکراسی از هر نوعی که میخواهد باشد، قرار میگیرد. * مقایسهای بین 3 فرهنگ سیاسی طبعا در یک مقایسه بین این 3 فرهنگ سیاسی، پیشرفتهترین فرهنگ سیاسی از آن ایرانیان است. در یک مقایسه بین فرهنگ سیاسی مصر و قطر با تاریخ فرهنگ سیاسی ایرانیان و مراحل سختی که مردم ایران طی کردهاند، شاید مصریها را بتوان در مراحلی شبیه به دوران مشروطیت ایران دانست. به جرات میتوان گفت فرهنگ سیاسی مصر چیزی حدود یکصد سال از ایران عقبتر است. اما در خصوص قطر، میتوان به راحتی گفت که اصولا هنوز به هیچ یک از مراحل تاریخی ایرانیان نرسیدهاند. مردم قطر برای ساخت دموکراسی بومی خود، نیازمند طی مراحل زیادی هستند که هنوز هیچ گامی در راستای آن برنداشتهاند. خروج از شکل یک قبیله به شکل یک ملت، شاید اولین گام باشد.
به گزارش نامه به نقل از فارس، طی یکماه گذشته، منطقه خاورمیانه شاهد 3 انتقال قدرت بوده است. انتقال قدرت در نظامهای سیاسی امری غیرقابل اجتناب است و هر چند سال یکبار، بهفراخور نوع نظم و نظام سیاسی، سلایق مختلف به عرصه قدرت وارد یا از آن خارج میشوند اما آنچه مهمتراست، شیوه این انتقال قدرت است. 3 انتقال قدرتی که در سرزمینهای خاورمیانه رخ داد، دقیقا از سهنوع مختلف بود. این 3 انتقال قدرت در 3 کشور ایران، قطر و مصر صورت پذیرفت. بررسی تفاوت این 3 تغییر به بررسی تفاوت در 3 فرهنگ سیاسی منجر میشود اما پیش از آن باید به این نکته اشاره کرد که اصولا نوع فرهنگ سیاسی در خاورمیانه با سیستمهای دموکراتیک غربی تفاوت جدی دارد. دموکراسی غربی تنها یک روش نیست و مبتنی بر یک تاریخ پر فراز و نشیب پس از رنسانس، جنگهای 30 ساله، عصر روشنگری و انقلاب کبیر فرانسه، دو جنگ جهانی و ... است. اما تاریخ مردم خاورمیانه برهههای دیگری دارد که دوران شکوهمند تمدن اسلامی، دوران رکود تمدنی پس از حمله مغول، دوران رقابتهای ایران و عثمانی و دوران پردرد استعمار از آن جملهاند. طبعا نوع فرهنگ سیاسی شکل گرفته توسط آن تاریخ با فرهنگ سیاسی
شکل گرفته توسط تاریخ مردمان خاورمیانه نمیتواند یکسان باشد لذا وقتی از مردمسالاری در خاورمیانه سخن گفته میشود، الزاما بهمعنی ارزشهای دموکراتیک غرب نیست بلکه معنای آن حاکمیت مردم بر سرنوشت خود است که اگرچه این ارزش نیز پس از دوران عصر روشنگری در غرب مشهور گردید اما ریشه آن در تمام تمدنهای انسانی قابل یافت است. * انتقال قدرت در ایران: مردمسالاری دینی انتخابات 24 خرداد 92 در ایران، نماد یک انتقال قدرت مسالمتآمیز بر اساس یک مدل مردمسالاری بومی بود. ایرانیان بر اساس مدلی که ناشی از انقلاب اسلامی است، ضمن تکیه برباورهای مذهبی خود بدون کمترین تنش سیاسی قدرت را از یک جناح سیاسی به یک جناح سیاسی دیگر انتقال دادند و بلافاصله پس از روشن شدن نتیجه رای مردم، رقبای انتخاباتی پیروزی را به شخص منتخب تبریک گفتند. فرهنگ سیاسی ایران که امروز خود را این چنین نشان میدهد البته رهآورد یک شب و یک روز نیست. علاوه بر تاریخ شکوهمند تمدن ایرانی، فرهنگ سیاسی امروز ایرانیان در تحولات پس از انقلاب مشروطه ریشه دارد که با تحمل انواع سختیها و ناکامیها نیز همراه بوده است اما سرانجام به مدلی سیاسی تحت حاکمیت ولایت فقیه انجامیده
است که ضمن تامین ثبات جامعه، امکان مشارکت مردم در تعیین سرنوشت خود را فراهم میآورد. روند سیاسی در ایران امروز به نوعی پختگی رسیده است و در سال 88 نیز نشان داده که در دفاع از آرای مردم، تسلیم آشوبهای خیابانی نمیشود. جمهوری اسلامی ایران از یک گذار تاریخی پر فراز و نشیب توانسته به مدلی دست یابد که متناسب با فرهنگ بومی ایرانیان است و از این مسیر، نه ثبات و امنیت را فدای آزادی میکند و نه بهخاطر امنیت و ثبات، مردم را از مشارکت در تعیین سرنوشت خود بازمیدارد. رسیدن بهچنین تکاملی در منطقهای که متفکران سازهانگار، فرهنگ سیاسی حاکم بر آن را «فرهنگ هابزی» میدانند، بهمثابه یک موفقیت بزرگ است. سید حسن نصرالله، دبیر کل جنبش حزبالله لبنان در آستانه انتخابات 24 خرداد بهخوبی به این مساله اشاره کرد و جشن دموکراسی را در ایران تبریک گفت. بازیگران منطقهای بهخوبی میبینند که ایرانیان راه رشد و تکامل سیاسی را بهخوبی طی کردهاند و نمیتوانند از تحسین آن خودداری کنند. * انتقال قدرت در قطر: کودتای سفید علیرغم رفاه فراوان اقتصادی، فرهنگ سیاسی در قطر چیزی بیشتر از یک فرهنگ قبیلهای نیست. در سیستم پادشاهی مطلقه قطر که
فاقد هویت ملی روشن و فاقد مرزهای اصیل جغرافیایی است، نقش مردم در انتقال قدرت تقریبا تعریفنشده است. بنابر فرهنگ سنتی قبیلهای، پادشاهی قطر تقریبا چیزی شبیه به همان شیخوخیت قبیله است و نه چیزی بیشتر. روابط قدرت در قطر و سایر کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، نه بر مبنای مردمسالاری بلکه بر اساس روابط درون طوایف تعریف میشود و ثروت و رفاه نیز نمیتواند این روند سنتی را تغییر دهد. قطر از نظر فرهنگ سیاسی نه یک دولت - ملت مرفه بلکه یک قبیله ثروتمند است. قطر اگرچه بهدنبال نقشی بلندپروازانه در عرصه بینالمللی و منطقهای است اما خود نیز میداند که این نقش چیزی جز میانجیگری در مسیر خواستههای نظام غالب بینالمللی نمیتواند باشد. شیخ حمد، امیر سابق قطر خود با نوعی کودتا قدرت را از پدر خود گرفته بود و اکنون برخی تحلیلگران بر این باورند که پسر او نیز با نوعی کودتای سفید قدرت را از وی گرفته است. اینها همان سنتهای طایفهای است که به عالیترین سطح سیاسی قطر کشیده شده است. این کودتای سفید را میتوان درست نقطه مقابل مردمسالاری بومی ایرانیان تلقی کرد و در برابر فرهنگ سیاسی پیشرفته ایرانیان، عقبافتادگی فرهنگ سیاسی در این
شیخنشین 42 ساله را به خوبی مشاهده کرد. * انتقال قدرت در مصر: ترکیبی از نافرمانی مدنی و کودتای نظامی آخرین انتقال قدرتی که در خاورمیانه دیده شد، انتقال قدرت در مصر بود. در این انتقال قدرت، محمد مرسی، رئیسجمهوری که بهشکل قانونی و بار رای اکثریت انتخاب شده بود، تنها پس از یکسال با آشوبهای خیابانی مواجه شد و فرصت را در اختیار ارتش قرار داد تا وی را عزل کند. این انتقال قدرت را باید ترکیبی از نافرمانی مدنی و کودتای نظامی دانست که البته چندان هم مسالمتآمیز نبود و دهها کشته و صدها زخمی برجای گذاشت. فرهنگ سیاسی مصر، به شدت تحت تاثیر نظامیگری است. اولین باری که مصریها توانستند هویت سیاسی مستقل پیدا کنند، از مسیر قدرت نظامیان بود و از آن پس هویت سیاسی آنها که بهرغم هویت تمدنیشان چندان هم دیرپا نیست، با نظامیگری گره خورد. به این ترتیب ارتش نهادی فراقانونی در مصر پس از عبدالناصر شده است و هرگونه مردمسالاری در سایه نظامیگری قابل تعبیر و تفسیر است. مضحکترین تحلیلی که برخی این روزها ارائه میکنند، همراستا دانستن اتفاقات اخیر مصر با ارزشهای دموکراتیک غربی است. در حالی که اگر چنین بود، مرسی باید 3 سال دیگر در
قدرت میماند و حاکم بعدی پای صندوقهای رای انتخاب میشد. تردیدی نیست که اخراج مرسی با قدرت نظامی، کاملا در تباین با دموکراسی از هر نوعی که میخواهد باشد، قرار میگیرد. * مقایسهای بین 3 فرهنگ سیاسی طبعا در یک مقایسه بین این 3 فرهنگ سیاسی، پیشرفتهترین فرهنگ سیاسی از آن ایرانیان است. در یک مقایسه بین فرهنگ سیاسی مصر و قطر با تاریخ فرهنگ سیاسی ایرانیان و مراحل سختی که مردم ایران طی کردهاند، شاید مصریها را بتوان در مراحلی شبیه به دوران مشروطیت ایران دانست. به جرات میتوان گفت فرهنگ سیاسی مصر چیزی حدود یکصد سال از ایران عقبتر است. اما در خصوص قطر، میتوان به راحتی گفت که اصولا هنوز به هیچ یک از مراحل تاریخی ایرانیان نرسیدهاند. مردم قطر برای ساخت دموکراسی بومی خود، نیازمند طی مراحل زیادی هستند که هنوز هیچ گامی در راستای آن برنداشتهاند. خروج از شکل یک قبیله به شکل یک ملت، شاید اولین گام باشد.
دیدگاه تان را بنویسید