تصویری از سیمای رفتاری امام حسین در دوره معاویه
علی باقریفر نوشت: امام حسین(ع) پس از شهادت امیرمؤمنان(ع) و در دوران امامت برادرش، امام حسن(ع) را امام زمان خود میدانست. ازاینرو، از او پیروی میکرد؛ بلکه تسلیم محض او بود. افزون بر این، امام حسین(ع) احترام ویژهای برای برادر و امام خود، قائل بود و بدین جهت، در محضر او سخن نمیگفت و اظهارنظر نمیکرد و جلوتر از وی راه نمیرفت ...
یکم: رخدادها و گزارشها
الف) امام حسین در روزگار امامت امام حسن
1. پیروی همراه با تکریم، از امام حسن
امام حسین(ع) پس از شهادت امیرمؤمنان(ع) و در دوران امامت برادرش، امام حسن(ع) را امام زمان خود میدانست. ازاینرو، از او پیروی میکرد؛ بلکه تسلیم محض او بود. افزون بر این، امام حسین(ع) احترام ویژهای برای برادر و امام خود، قائل بود و بدین جهت، در محضر او سخن نمیگفت و اظهارنظر نمیکرد و جلوتر از وی راه نمیرفت ...
2. حمایت از صلح برادرش با معاویه
الأخبار الطوال: على بن محمّد بن بشیر هَمْدانى میگوید: [پس از ماجراى صلح] من و سفیان بن لیلا، به مدینه نزد حسن(ع) رفتیم. هنگامى وارد خانهاش شدیم که مُسیَّب بن نَجَبه، عبد اللّه بن وَدّاک تمیمى و سرّاج بن مالک خَثعَمى نیز نزد او بودند. من گفتم: سلام بر تو، اى خوارکننده مؤمنان!
فرمود: «سلام بر تو! بنشین. من خوارکننده مؤمنان نیستم؛ بلکه عزّتدهنده آنان هستم. من با صلح با معاویه، جز این نخواستم که کشتار را از شما دور کنم، زیرا دیدم که یارانم در جنگ کردن، سستاند و از جهاد، شانه خالى مىکنند. به خدا سوگند، [با این وضعیت] اگر با کوهها و درختان هم به سوى معاویه مىرفتیم، جز واگذارى خلافت به او، چارهاى نبود. سپس، از نزد حسن(ع) بیرون آمدیم و نزد حسین(ع) رفتیم و پاسخ حسن(ع) را به او بازگفتیم. فرمود: «[برادرم] حسن، درست مىگوید. باید همه شما تا زمانى که این انسان (معاویه) زنده است، در خانهتان بمانید». (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 2، ص 427، ح 721)
3. بیعت با معاویه و پایبندی به آن
رجال الکشّی: امام صادق(ع) فرمود: معاویه به حسن(ع) نوشت: تو و حسین و یاران على، نزد ما بیایید. قیس بن سعد بن عباده انصارى هم با آنان روانه شد و به شام رسیدند. معاویه به ایشان اجازه ورود داد و سخنرانانى هم براى [مقابله با] آنان، آماده کرد. معاویه گفت: اى حسن! برخیز و بیعت کن. پس برخاست و بیعت کرد. سپس به حسین(ع) گفت: بر خیز و بیعت کن. پس برخاست و بیعت کرد. سپس به قیس گفت: اى قیس! برخیز و بیعت کن. قیس به حسین(ع) نگریست و منتظرِ فرمان او شد. حسین(ع) فرمود: «اى قیس! او (حسن(ع))، امامِ من است». (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 2، ص 435، ح 728)
الأخبار الطوال: حُجر بن عَدى و عُبَیدة بن عَمرو ، نزد حسین(ع) آمدند و گفتند: اى اباعبد اللّه! با عزّت، ذلّت را خریدید، کم را پذیرفتید و فراوان را وانهادید. امروز به سخن ما گوش کن و بقیّه روزگار، سخن ما را گوش مکن. حسن و اندیشه صلحطلبىاش را کنار بگذار و پیروانت را از کوفه و دیگر جاها، گرد خود بیاور. من (حجر) و همراهم (عُبیده) را بر این طلایه سپاه بگمار که پیش از آنکه پسر هند بفهمد، ما او را با شمشیر مىکوبیم. حسین(ع) فرمود: «ما [با معاویه] بیعت کردهایم و پیمان بستهایم. هیچ راهى براى پیمانشکنى ما نیست». (دانشنامه امام حسین(ع)، ج 2، ص 429، ح 724)
4. پذیرفتن عطایای معاویه و خردهگیری بر او
قرب الإسناد - از امام صادق، از پدرش امام باقر- : حسن و حسین بر معاویه عیب مىگرفتند و از او انتقاد مىکردند؛ ولى عطایایش را مىپذیرفتند. (دانشنامه امام حسین، ج 3، ص 35، ح 757)
علل الشرائع: حسن و حسین، فرزندان علی(ع)، آنچه را معاویه میداد، میگرفتند؛ امّا به اندازه بال مگسی از آن را برای خود و خانوادهشان هزینه نمیکردند. (دانشنامه امام حسین، ج 3، ص 37، ح 761)
5. جلوگیری از ازدواج یزید با دختر عبدالله بن جعفر
معاویه بن ابی سفیان، دختر عبداللّه بن جعفر را برای پسرش یزید، خواستگاری کرد. عبداللّه با حسین(ع) مشورت نمود. حسین(ع) فرمود: «آیا به او دختر میدهی، در حالی که از شمشیرهایشان خون ما میچکد؟! او را به پسر برادرت، قاسم بن محمّد بده». عبداللّه گفت: من بدهکارم. حسین(ع) فرمود: «مِلک بُغَیبِغه را بردار و بدهیات را از آن، ادا کن که تو خود میدانی عمویت [علی بن ابیطالب] در آنجا چه کارها کرده است». عبداللّه نیز او را به همسریِ قاسم در آورد. (دانشنامه امام حسین، ج 3، ص 43، ح 764)
ب) امام حسین(ع) در روزگار امامت خویش
1. کوشش معاویه برای جانشین کردن یزید
الفتوح: معاویه، ضحّاک بن قیس و مسلم بن عَقَبه را فرا خواند و به آن دو گفت: آنچه را در بالش من است، بیرون بیاورید. آن دو، نوشتهاى را بیرون آوردند که معاویه، پیشتر به خطّ خودش در آن نوشته بود: بسم اللّه الرحمن الرحیم. این، عهدى است که معاویة بن ابى سفیان، امیرمؤمنان، براى پسرش یزید مىنویسد و با او بیعت مىکند و سفارش کارها را به او کرده و خلافت را پس از خود، براى وى قرار داده است و او را به مراقبت از رعایا و قیام به کارهایشان و نیکى به آنان، فرمان داده و او را «امیرمؤمنان» نامیده و به او دستور داده است که به شیوه دادگران و منصفان رفتار کند. بر جنایت، کیفر کند و بر نیکى، پاداش دهد. این تیره از قریش را بهخصوص حفظ کند و قاتلان دوستان را برانَد و بنىامیّه و خاندان عبد شمس را بر بنىهاشم، مقدّم بدارد و خاندان مظلوم مقتول، امیرمؤمنان، عثمان بن عفّان را بر خاندان ابوتراب و فرزندانش، پیش اندازد. پس هرکس این نوشته بر او خوانده شد و آن را پذیرفت و به اطاعت از فرمان روایش یزید بن معاویه شتافت، آفرین و صدآفرین به او! و هرکس که از آن سرپیچى کرد و امتناع ورزید، گردنش زده شود. این حکم، همیشگى است تا حق به اهلش بازگردد. و سلام بر آنکس که این نوشته بر او خوانده شود و آن را بپذیرد! (دانشنامه امام حسین، ج 3، ص 89، ح 787)
2. کشتن عدهای از مخالفان جانشینی
مقاتل الطالبیّین: معاویه، دسیسه کرد و هنگامی که خواست یزید را جانشین خود کند، به امام حسن(ع) و سعد بن ابی وقّاص، سم خوراند و آن دو در فاصلهای نزدیک به هم، در گذشتند. (دانشنامه امام حسین، ج 3، ص 83، ح 779)
3. پاسخ توبیخآمیز امام(ع) به معاویه، دربارة ستمها و بدعتهایش
هنگامی که حُجر بن عدی و یارانش کشته شدند، کوفیان آن را سخت زشت و ناپسند شمردند؛ زیرا حُجر، از اصحاب بزرگ علی(ع) بود ... از اینرو، چند تن از کوفیان به سوی حسین(ع) رفتند و واقعه [ی شهادت حجر ]را خبر دادند. امام حسین(ع) کلمه استرجاع بر زبان راند و این موضوع بر او گران آمد. این چند تن، در مدینه ماندند و نزد امام حسین(ع) رفت و آمد داشتند. گزارش این ماجرا به مروان رسید که آن هنگام، فرماندار مدینه بود. او به معاویه نوشت که: مردانی از عراق بر حسین بن علی وارد شده، نزد او اقامت نمودهاند و با او رفت و آمد میکنند. نظر خود را برای من بنویس ...
معاویه به حسین بن علی(ع) نوشت: امّا بعد، در باره تو، خبر اموری به من رسیده که دوست دارم تو را از آنها دور ببینم. اگر خبرْ درست باشد، از تو نمیپذیرم و به جانم سوگند، کسی که دست وفا و عهد داده و پیمان بسته، سزاوار وفا کردن است، و اگر نادرست باشد، تو کامرواترینِ مردم به آن هستی و حظّ خود میبری و به عهد خدا، وفا میکنی. پس مرا وادار مکن که از تو ببُرم و به تو بدی نمایم، که من هر گاه سرزنشت کنم، انکارم میکنی و هر گاه به من نیرنگ بزنی، به تو نیرنگ میزنم. پس، از در هم شکستن اجتماع این امّت و بازگرداندن آنها به فتنه، پروا کن فَاتَّقِ شَقَّ عَصا هذِهِ الاُمَّهِ وأن یَرجِعوا عَلی یَدِکَ إلَی الفِتنَهِ ...
حسین(ع) در پاسخ نوشت: «امّا بعد، نامهات به من رسید. نوشته بودی که در باره من، خبرهایی به تو رسیده که آنها را دوست نداری و اگر درست باشد، از من نمیپذیری، و [کسی] جز خداوند، به سوی نیکوییها راه نمینماید و بر آنها استوار نمیدارد. امّا سخنچینیِ انجام شده برای تو را چاپلوسان سخنچینِ تفرقهافکن در میان جماعت، انجام دادهاند. من سرِ جنگ و مخالفت با تو ندارم ...
آیا تو حُجر بن عدی و یارانش را [به ستم] نکشتی؛ آنان که نمازگزار و عابد بودند و ستم را زشت و بدعتها را دهشتناک میشمردند و از سرزنش هیچ سرزنشگری در راه خدا نمیترسیدند؟ این قتل را پس از امان دادن به آنها، با همه وثیقهها و سوگندهای غلیظ، انجام دادی.
آیا تو قاتل عمرو بن حَمِق، صحابی پیامبر|، نیستی که عبادت، فرسودهاش کرده بود و رنگش را زرد و بدنش را لاغر نموده بود؟
آیا تو زیاد بن سمیّه را که بر بستر عُبَید (برده ثقیف) زاده شده بود، پسر پدرت نخواندی ... سپس زیاد را بر کوفه و بصره مسلّط کردی تا دستان مسلمانان را قطع کند و چشمان آنان را با میله داغ، بر کَنَد و به شاخههای نخل بیاویزد ...
آیا تو همان نیستی که [زیاد] ابن سمیّه به تو نوشت: حَضْرَمیان، بر دین علی هستند. و تو به او نوشتی: هر کس را که بر دین علی و اندیشه اوست، بکُش. و او هم به فرمان تو، آنان را کُشت و مُثلِه کرد؟ ...
گفتهای: به خودت و دینت و به امّت بیندیش و اجتماع و اُلفت امّت را نشکن و مردم را به فتنه باز نگردان. من فتنهای بزرگتر از فرمانرواییِ تو بر این امّت، نمیشناسم و برای خود و دینم، رأی ای برتر از جهاد با تو نمیدانم. اگر جهاد کنم، مایه نزدیکیِ من به پروردگارم است و اگر آن را واگذارم، گناهی است که از فراوانیِ کوتاهیام در آن، از خدا مغفرت میطلبم و از خدا میخواهم که به درستترین کار، موفّقم بدارد.
امّا زیان نیرنگ تو با من، بیش از هر کس دیگر، به خودت میرسد، مانند همین کار تو با این چند تنی که آنان را کُشتی و مُثلهشان نمودی، با آن که آنان، در حال صلح با تو بودند؛ نه با تو جنگیده و نه پیمانت را شکسته بودند، و فقط از چیزی (قیامی) ترسیدی که اگر هم آنان را نمیکُشتی، پیش از آن که آنها کاری کنند، میمُردی و یا آنان پیش از رسیدن به آن، میمُردند ...
ولَیسَ اللّهُ بِناسٍ لَکَ أخذَکَ بِالظِّنَّهِ، وقَتلَکَ أولِیاءَهُ عَلَی الشُّبهَهِ وَالتُّهمَهِ، وأخذَکَ النّاسَ بِالبَیعَهِ لِابنِکَ غُلامٍ سَفیهٍ یَشرَبُ الشَّرابَ ویَلعَبُ بِالکِلابِ
خدا فراموش نمیکند دستگیر کردنهایت را بهخاطر گمان [و بدبینی]، و کُشتن دوستان خدا را از روی شُبهه و تهمت، و بیعت گرفتنت را از مردم برای پسرت، آن جوانِ نابخردِ شرابخوار و سگباز!
جز این نمیدانم که خود را تباه کردی و دینت را هلاک نمودی و امانتت را خوردی و مردمت را فریفتی و جایگاهی از آتش برای خود بر گرفتی . پس دور باد قوم ستمکار از رحمت خداوند!» (دانشنامه امام حسین، ج 3، ص 10-16، ح 743)
4. خطبة امام در منا (در جمع 200 نفر از اصحاب پیامبر و بیش از 500 نفر از نخبگان جهان اسلام) یک سال قبل از مرگ معاویه (بنگرید: تحفالعقول عن آل رسولالله، ابن شُعبه حرّانی، ترجمة احمد جنتی، ص 518-525)
دوم: نکتهها و تحلیل
1. فرمانبرداری و حمایت از تصمیمات و فرمانهای حکومتی پیشوایان دینی واجب است.
2. هرگاه مردم آمادگی برای ستیزهگری با دشمن و پرداخت هزینههای آن را نداشتند وظیفة رهبران الهی، صلح و واگذاری قدرت است.
3. امامان معصوم شیعه براساس تکلیف عمل میکردند نه تیپ روانشناسی خویش (سازشکار یا ستیزهگر بودن)
4. پایبندی به عهد و پیمان - تا وقتی که طرف مقابل، آن را نقض نکرده- واجب است گرچه این پیمان با فردی مثل معاویه باشد.
5. معاویه برخلاف مفاد صلحنامه با امام حسن(ع)، فرزندش یزید را به جانشینی خویش برگزید و نظام خلافت اسلامی را به نظام سلطنتی موروثی تبدیل کرد.
6. لزوم پایبندی به مفاد بیعت با مسئولان، به معنای لزوم سکوت در برابر تخلفات آنها و ترک فریضة امر به معروف و نهی از منکر و سلب «حق انتقاد» از خود نیست.
7. بزرگترین خطری که کیان جامعة اسلامی را تهدید میکند، سکوت علما و بزرگان در برابر انحرافات زمامداران است.
دیدگاه تان را بنویسید