کد خبر: 677301
تاریخ انتشار :

برجام در دام منازعات جناحی| پشت‌پرده ناکامی پروژه عادی‌سازی ظریف

علت نافرجامی برجام هرچه باشد، یک چیز در تهران 1397 روشن بود: پروژه عادی‌سازی ظریف و همراهانش به‌هم خورد.

برجام در دام منازعات جناحی| پشت‌پرده ناکامی پروژه عادی‌سازی ظریف
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

محمدجواد ظریف می‌خواست در کسوت وزیر امور خارجه پروژه عادی کردن روابط بین‌المللی را به ایستگاه واشنگتن برساند و دروازه ورود به این مرحله را حل بحران هسته‌ای می‌دانست. همه این امیدها اما با پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر 2016 کمرنگ شد و در نهایت هشتم می (18 اردیبهشت) از برجام خارج شد.

18 اردیبهشت 97 بود و سرانجام اتفاقی که یک سال پیش از آن پیش‌بینی می‌شد، محقق شد. دونالد ترامپ - رئیس‌جمهور وقت آمریکا - به یکی از شعارهای انتخاباتی خود جامه عمل پوشاند و از  برجام  خارج شد. بی‌گمان در آن روز مغموم‌ترین چهره، محمدجواد ظریف بود.

او در سال 1392 از سوی روحانی به عنوان وزیر خارجه برگزیده شد تا پروژه ترمیم روابط ایران با جهان را طراحی و عملیاتی کند. او را باید یکی از معماران مهم عادی شدن روابط ایران با غرب بویژه اروپا در سال‌های ریاست جمهوری هاشمی و خاتمی دانست، اما این‌بار می‌خواست در کسوت وزیر خارجه پروژه عادی کردن روابط را به ایستگاه واشنگتن برساند.

تلاش برای حل بحران هسته ای

ظریف دروازه ورود به این مرحله را حل بحران هسته‌ای می‌دانست؛ به همین دلیل هم بلافاصله پس از آغاز رسمی دولت اعتدال رایزنی‌ها و مذاکرات برای حل بن‌بست هسته‌ای آغاز شد و سرانجام این تلاش‌ها در 23 تیر 1394 به ثمر نشست؛ اما همانقدر که محافظه‌کاران ایرانی از انعقاد این توافق ناخشنود بودند، ظریف و یارانش در پوست خود نمی‌گنجیدند؛ چون گام اول با موفقیت برداشته شده بود و همین، دلیلی بود که روزنه‌های امید نسبت به تداوم این پروژه بوجود آید.

یکی از این نشانه‌های امید، در سخنرانی نوروزی روحانی در بهار 1395 نمایان شد؛ آنجا که رئیس‌جمهور وقت ایران از ضرورت  برجام  2 و 3 یاد کرد. دیگر در آن زمان کاملا عیان شد که هدف غایی مغز متفکر دیپلماسی دولت چیست: نزدیک شدن بیش از پیش به واشنگتن و نتیجه طبیعی آن خروج ایران از وضعیت غیرعادی در نظام بین‌الملل.

شوک انتخاباتی

همه این امیدها اما با پیروزی ترامپ در  انتخابات ریاست جمهوری  نوامبر 2016 کمرنگ شد. احتمالا ظریف پس از این شوک انتخاباتی که نه‌تنها ایران را متاثر کرد بلکه جهان را نیز به لرزه انداخت، در پشت پرده تلاش‌هایی را انجام داد تا از همان زمان آغاز دوران انتقالی وارد چانه‌زنی با تیم ترامپ شود و رئیس جدید ساکن کاخ سفید قانع شود که تداوم  برجام  منافع مشترک و دوجانبه‌ای خواهد داشت؛ اما به نظر می‌رسد همه این راه‌ها نه از زمان اعلام پیروزی مرد مو نارنجی بلکه در ماه‌های پایانی دولت اوباما مسدود شده بود و ظریف تنها باید در انتظار می‌نشست که آنچه نباید اتفاق بیفتد، سرانجام رخ دهد و آن، چیزی نبود جز پایان زودهنگام برجام.

عمر کوتاه برجام

حیات برجام آنچنان کوتاه بود که دوره اجرایی آن تقریبا برابر است با زمان پروسه  مذاکرات احیای برجام  در دوره بایدن؛ اما پرسش این است که چرا پروژه ظریف و همراهانش ناکام ماند؟ رجوع به علم سیاست و برخی تئوری‌های آن شاید گره‌گشای این معما باشد. در علم سیاست یک بحث مهم نظری وجود دارد تحت عنوان «ساختار - کارگزار» که یا از طریق منازعه و تعارض میان این دو تعریف می‌شود یا در قالب نقش همگرایانه این دو مؤلفه. به نظر می‌رسد در ماجرای پایان زودهنگام برجام هم تعارضات میان این دو سطح دیده می‌شود و هم تعارض و مجادلات در بعد هم‌سطح.

اگر بخواهیم مساله را کمی روشن‌تر و مصداقی‌تر توضیح دهیم، توجه به این منازعات بسیار حائز اهمیت است. اولین سطح منازعه میان ساختار - کارگزار به سیاست داخلی ایران مرتبط می‌شود. در این بُعد، میان آنچه ظریف می‌اندیشید و آنچه سیاست در سطوح تصمیم‌سازی بود، ناسازگاری وجود داشت.

ساختار به برجام به‌مثابه یک توافق تاکتیکی می‌نگریست و نه تکه‌ای از پازل عادی کردن روابط ایران و غرب. از همین رو بلافاصله پس از برجام محدودیت‌هایی برای تدوام استراژی دلخواه ظریف و تیمش اعمال شد.

سطح دوم منازعه در آمریکا وجود داشت و به نوعی منازعه در سطح کارگزاران را به نمایش می‌گذاشت و از همین رو عدم اجماع میان نخبگان در قدرت را در مورد برنامه جامع اقدام مشترک به نمایش می‌گذاشت.

برجام در دام منازعات جناحی

سرانجام این منازعه باعث شد که برجام در دام منازعات جناحی در آمریکا بیفتد و از ارزش و اعتبار این توافق کاسته شود؛ اما منازعه در سطح سوم میان ساختار سیاسی در آمریکا و ساختار تصمیم‌گیری در ایران بود. نگاه ساختاری در واشنگتن بر این پایه قرار داشت که برجام می‌تواند به دومینوی همکاری میان تهران و  واشنگتن منجر شود و معمای چهاردهه‌ای ایران در سیاست خارجی آمریکا را حل کند.

بر اساس همین دیدگاه بود که بندهای غروب در سال‌های 2020 ،2023 ،2025 و ... تعریف شدند. این مقاطع تاریخی از دلالت‌های معنایی برخوردارند. به عبارت روشن‌تر، تصور ساختار این بود که حداقل پنج سال پس از اجرای توافق هسته‌ای روابط میان تهران و واشنگتن آرام و قرار خواهد گرفت؛ اما این تفکر ساختاری در برابر سد ساختاری در درون ایران قرار گرفت و تهران پس از اجرای برجام نوار دومینوی توافقات را قیچی کرد تا سیاست خودبسندگی در سطوح استراتژیک و منطقه‌ای آسیب نبیند.

چنین تعارضات ساختاری اصولا فلسفه استراتژی توافقات دنباله‌دار با تهران را از میان برد و ترامپ یا کلینتون در سطح کارگزار مجبور بودند به آن پایان دهند تا عقلانیت در سطوح ساختاری راه‌های بدیل برای آن بیابند.

علت نافرجامی برجام هرچه باشد، یک چیز در تهران 1397 روشن بود: پروژه عادی‌سازی ظریف و همراهانش به‌هم خورد.

منبع: اقتصادنیوز

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها

پیشنهاد ما

دیگر رسانه ها