افشاگری اکونومیست؛ خدمت اسرائیلیها برای ایران!
عشق میتواند آدمی را به کارهایی وادارد که از عقل به دورند. در مورد ممان، اشتیاقش برای راضی نگهداشتن معشوق، او را به خیانت به کشورش کشاند. سالها بهعنوان یک میهنپرست اسرائیلی شناخته میشد که عاشق بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، بود. دیدگاههای راستگرایانه و ضد عرباش را با صراحت در فیسبوک منتشر میکرد. اما بهتزدهٔ خانواده و دوستانش شد وقتی فهمیدند که ممان برای دشمن قسمخوردهٔ اسرائیل، یعنی جمهوری اسلامی ایران، جاسوسی میکرد.

اکونومیست نوشت: مردخای ممان، اسرائیلی هفتاد و اندی ساله معروف به «موتی»، به ناکامی عادت کرده بود. سالها پیش ازدواجش به شکست انجامیده بود، تجارتهای مختلفش نیز یکی پس از دیگری شکست خورده بودند و دائماً در مضیقهٔ مالی بود. اما در آغاز سال ۲۰۲۴، روزنهای از امید در زندگیاش پدیدار شد: چهار فرزند بالغش مسیر زندگیشان را یافته بودند، دو شریک تجاری تازه پیدا کرده بود، و عاشق شده بود.
در ادامه این مطلب آمده: «ناتالی» زنی اهل بلاروس، جوانتر از او و با موهای تیرهٔ براق و لبهایی برجسته بود. آن دو در ترکیه، که به خانهٔ دوم ممان بدل شده بود، با هم زندگی میکردند اما بهتازگی به «اشکلون» در جنوب اسرائیل، نزدیک مرز غزه نقل مکان کرده بودند. ناتالی فرایند طولانی گرویدن به یهودیت را آغاز کرده بود و در مقابل، ممان به او وعدهٔ همهچیز را داده بود. یکی از دوستانش میگوید: «کاملاً شیفتهاش شده بود و آماده بود هر خواسته یا نیاز مالیاش را برآورده کند.»
عشق میتواند آدمی را به کارهایی وادارد که از عقل به دورند. در مورد ممان، اشتیاقش برای راضی نگهداشتن معشوق، او را به خیانت به کشورش کشاند. سالها بهعنوان یک میهنپرست اسرائیلی شناخته میشد که عاشق بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، بود. دیدگاههای راستگرایانه و ضد عرباش را با صراحت در فیسبوک منتشر میکرد. اما بهتزدهٔ خانواده و دوستانش شد وقتی فهمیدند که ممان برای دشمن قسمخوردهٔ اسرائیل، یعنی جمهوری اسلامی ایران، جاسوسی میکرد.
بر پایه گزارش شینبت (سرویس امنیت داخلی اسرائیل)، ممان یکی از ۳۹ اسرائیلی است که طی سال گذشته به ظن جاسوسی برای ایران بازداشت شدهاند. یکی از مقامهای این سرویس به من گفت که از پایان سال ۲۰۲۲، ایرانیها موفق به جذب صدها اسرائیلی شدهاند. این افراد که از طریق رسانههای اجتماعی یا هنگام سفر به ترکیه و جمهوری آذربایجان جذب شدهاند، از اقشار گوناگون جامعهاند: یهودی و عرب، مذهبی و سکولار، جوان و پیر، مرد و زن.
جاسوسی همواره یکی از افتخارات اسرائیل بوده است؛ همانطور که انسجام ملیاش. برخی، افزایش تمایل به خیانت در میان اسرائیلیها را نشانهٔ سرخوردگی عمیق اجتماعی میدانند. مقامات امنیتی اسرائیل نگراناند. یکی از مسئولان سابق شینبت گفت: «باید دیگران را از همکاری با بدترین دشمنانمان بازداریم، پیش از آنکه به یک همهگیری ملی تبدیل شود.»
ممان تا پیش از جذبشدنش توسط ایران، زندگیای عادی داشت. در سال ۱۹۵۲ متولد شد، در جوانی در ارتش اسرائیل خدمت کرد، با همسرش آشنا شد و به منطقهای روستایی در شمال اسرائیل نقل مکان کردند. آنها چهار فرزند را در آنجا بزرگ کردند و یک مهمانپذیر کوچک را اداره میکردند. اما ممان همیشه به دنبال پول بیشتر بود و هیچکدام از طرحهایش به جایی نرسید. پس از شکست یک دکهٔ شاورما، پایش به دنیای خلافکارها باز شد. بعدها به اتهامات مختلفی چون اخاذی و فرار مالیاتی محکوم شد. یکی از دوستانش آنها را «جرایم سطح پایین» خواند، اما همین جرایم پیشدرآمد سقوط بزرگتر او بودند.
حدود ۲۰ سال پیش، پس از جدایی از همسرش، ممان به ترکیه مهاجرت کرد تا بخت خود را بیازماید. در شهر سامانداغ در نزدیکی مرز سوریه مستقر شد و به تجارت عمدهٔ سبزیجات، میوه و ادویه روی آورد؛ هرچیزی که سودی در آن بود.
گاهی برای دیدار خانواده و دوستان به اسرائیل بازمیگشت. اطرافیان میگویند وقتی دربارهٔ شغلش از او میپرسیدند، طفره میرفت و اینطور القا میکرد که مأمور مخفی موساد یا نیروهای ویژهٔ اسرائیل در لبنان و ترکیه است. (شینبت و دادستانی این ادعا را رد میکنند.)
با گذشت زمان، تجارت ممان باز هم با مشکل روبهرو شد. وضع موقتاً بهتر شد، وقتی با دو پسرعموی ترک به نامهای آندری و جُنید اصلان شریک شد. (شینبت معتقد است این دو در برههای برای سازمانهای اطلاعاتی ترکیه و ایران همزمان کار میکردهاند.)
اما تا آوریل ۲۰۲۴، وضعیت مالی ممان دوباره رو به وخامت رفت و ولخرجیهای ناتالی هم بیتأثیر نبود. طبق پیامهای واتساپی که شینبت به دست آورده، او از پسرعموها درخواست کمک کرد. آنها ملاقات با تاجر ثروتمندی به نام «ادی» را ترتیب دادند. ارتباط میان ممان و ادی از طریق اصلانها برقرار شد و ادی وعده داد با باز کردن درهای بازار خشکبار ایران، ممان را ثروتمند کند.
ادی در جلسهٔ تعیینشده حاضر نشد، اما غیبتش باعث شد ممان بیشتر کنجکاو شود. اصلانها گفتند ادی در ایران است و پیشنهاد دادند ممان برای ملاقات با او به آنجا برود. اما بهعنوان یک شهروند اسرائیلی، ورود قانونیاش به ایران ناممکن بود. بنابراین باید خود را قاچاقی به آنسوی مرز میرساند؛ کاری بس خطرناک.
در ماه مه، ممان به همراه آندری به روستایی در شرق ترکیه، نزدیک مرز ایران سفر کرد. در آنجا در هتلی منتظر ماند. پنج روز بعد، گذرنامه، موبایل و وسایل شخصیاش را به آندری سپرد و در قسمت عقب یک کامیون، روی تشکی دراز کشید. یک افسر اطلاعاتی اسرائیل میگوید: «بهنظر میرسد آندری تجربهٔ زیادی در گذر از مرزهای ترکیه داشته. رشوهدادن به مأموران مرزی برای چشمپوشی کار سختی نیست.»
پس از عبور از مرز، کامیون مقابل ویلایی توقف کرد. ممان با چند مرد مهمنما ـ و بالاخره خود ادی ـ روبهرو شد. ممان ۱۲ ساعت در آنجا ماند. اگر تا آن لحظه درک نکرده بود که ادی چهکاره است، در آن ویلا حتماً متوجه شد.
ادی از او خواست تا «لطفهایی» در قبال کمک به تجارت خشکبارش انجام دهد: پنهانکردن پول و اسلحه در اسرائیل، عکاسی از اماکن شلوغ، و تهدید عربهای اسرائیلی که مأموریتهای اطلاعاتیشان را انجام نداده بودند. ممان پذیرفت.
ادی و همراهانش از مأموران اطلاعاتی ایران بودند. بهگفتهٔ شینبت، «لطفهایی» که از ممان خواستند، روشهای استاندارد اطلاعاتی برای آزمون وفاداری و ایجاد اهرم فشار بودند.
آن شب، ممان بار دیگر در پشت کامیون به ترکیه بازگشت. آندری ۱۳۰۰ دلار به او داد. روز بعد به بلاروس پرواز کرد و ناتالی در فرودگاه به استقبالش آمد. چند روز بعد به اسرائیل بازگشتند.
در سه ماه و نیم بعد، ممان پیامهایی با آندری ردوبدل کرد و از طریق او ادی را به پیگیری معاملهها تشویق کرد. در اواسط اوت، ادی دوباره پاسخ مثبت داد و خواستار دیدار در ایران شد.
ایرانیها وعده دادند در صورت قبول ترور بنیامین نتانیاهو یا وزیر دفاع، یوآو گالانت، ۱۵۰ هزار دلار پیشپرداخت بدهند.
ممان همان مسیر قبلی را طی کرد: اقامت در هتل مرزی، تحویل وسایل به آندری، و پنهانشدن در پشت کامیون. پس از رسیدن، ادی و آندری او را به ویلا بردند. در مسیر، ادی گفت دو افسر بلندپایه از تهران برای دیدار با او آمدهاند و او باید مبلغی بالا طلب کند.
پس از ناهار مفصل، آن دو افسر آمدند. یکیشان بهخوبی عبری صحبت میکرد. ممان کوشید با ادعاهایی دربارهٔ ارتباط با باندهای خلافکار اسرائیلی آنها را تحت تأثیر قرار دهد. افسرها فقط به خودش علاقه داشتند. او تقاضای یک میلیون دلار کرد. آنان پیشنهاد دادند که اگر ترور نتانیاهو، گالانت یا حتی رئیس شینبت، رونن بار، را بپذیرد، ۱۵۰ هزار دلار پیشپرداخت بگیرد.
ممان شوکه شد. نمیدانست چطور باید چنین چهرههایی را ترور کند. ولی آنان پافشاری کردند. طرح جایگزینشان ترور نخستوزیر سابق، نفتالی بنت، در خانهاش در رَعنانا بود. این را شدنیتر دید و پذیرفت، اما همچنان بر مبلغ یک میلیون دلار اصرار ورزید. آنها پیشپرداخت را به ۴۰۰ هزار دلار افزایش دادند.
ایرانیها در پی انتقامی سریع بودند. اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی حماس، در ژوئیه در اثر انفجاری کوچک در مهمانخانهای وابسته به سپاه در تهران کشته شده بود. گرچه اسرائیل مسئولیت را نپذیرفت، رسانهها گفتند موساد عامل عملیات بوده.
با این حال، باز هم بر سر مبلغ به توافق نرسیدند. مأموران مأیوس، پیشنهاد ترور شهرداران نَهرِیا و عَکا را مطرح کردند، که ممان دروغگونه مدعی شده بود با آنها آشناست.
مذاکرات ادامه یافت. ایدهٔ جدید این بود: آیا میتواند مأمور فعالی از موساد را جذب کند؟ ممان وعده داد یک مأمور پیشین را جذب کند، اما آنها خواستار مأموری در حال خدمت بودند.
باز هم بر سر رقم توافق نشد. پیش از رفتن، ادی پنج هزار دلار به او داد.
پس از ۴۸ ساعت در «لانهٔ شیر»، دوباره به ترکیه برگشت. یکی از مأموران اسرائیلی گفت: «خوششانس بود که او را نکشتند.»
ممان از ترکیه به اسرائیل بازگشت، اما بهمحض ورود در فرودگاه بنگوریون، مأموران شینبت او را بازداشت کردند. از خشم فریاد کشید. اطلاعات نظامی اسرائیل مکاتبات میان او، آندری، ادی و ایرانیها را رهگیری کرده بود.
ابتدا منکر همهچیز شد، اما در ۱۴ جلسه بازجویی، پذیرفت که با مأموران ایرانی دیدار کرده. ادعا کرد که قصد آسیبزدن به امنیت ملی نداشته و اگر یک میلیون دلار را واقعاً دریافت میکرد، آنوقت شاید فکر میکرد چه کند. یکی از مأموران شینبت گفت: «ادعای دفاعیاش بیمعناست. هیچ شکی نداریم که قصد آسیبرساندن به امنیت اسرائیل را داشت.»
...اگر یک میلیون دلار را واقعاً میدادند، آن وقت شاید "جدیتر" به ترور فکر میکرد.
بازجویان متوجه شدند که او بین حماقت، نیاز مالی، خیالپردازی و تلاش برای تحتتأثیر قرار دادن ایرانیها سرگردان بود. هیچوقت حتی نزدیک ترور مقامهای بلندپایه یا استخدام مأمور موساد نشد. حتی از یک مأمور امنیتی یا مسئول نظامی هم اطلاعات خاصی نگرفته بود. اما سفرهایش به ایران، ارتباط مستقیمش با مأموران اطلاعاتی جمهوری اسلامی، و تمایل علنیاش برای انجام عملیاتهای خشن، کافی بود تا او را متهم کنند.
در نوامبر ۲۰۲۴، ممان اتهامات را پذیرفت. دادگاه او را به ۶ سال زندان محکوم کرد. قاضی گفت: «این پرونده نشان میدهد چگونه فردی با انگیزههای شخصی و طمع مالی میتواند به سرعت به همکاری با دشمن تن دهد.»
شینبت مدعی است که ممان تنها نیست. در یک سال گذشته، شمار افرادی که برای ایران جاسوسی کردهاند بیسابقه بوده. برخی از آنها انگیزههای مالی داشتهاند؛ برخی، خشم از دولت اسرائیل یا همدلی با فلسطینیها را بهانه کردهاند. یک مقام شینبت گفت: «ما با پدیدهای روبهرو هستیم که اگر کنترل نشود، میتواند به تهدید امنیت ملی بدل شود.»
در میان این جاسوسان، افرادی از زمینههای گوناگون هستند: عربهای اسرائیلی، یهودیان مهاجر از اتحاد جماهیر شوروی سابق، و حتی یهودیان مذهبی افراطی. برخی، مانند ممان، شکستخوردههایی تنها و آسیبپذیر بودند که وعدهٔ پول یا هیجان، فریبشان داد. برخی دیگر کاملاً میدانستند که برای چه کسانی کار میکنند.
ایران از مدتها پیش عملیاتهای اطلاعاتیاش را از طریق کشورهای ثالث، بهویژه ترکیه و جمهوری آذربایجان، پیش میبرد. دستگاههای امنیتی این کشورها هم اغلب یا نادیده میگیرند یا خودشان درگیرند. در یک مورد، یک زن اسرائیلیـروسی در جمهوری آذربایجان بازداشت شد که برای ایران اطلاعات جمعآوری میکرد. بازجوییاش نشان داد که از طریق یک حساب جعلی تلگرامی جذب شده بود و باور داشت دارد برای یک تاجر اماراتی کار میکند.
دستگاههای اطلاعاتی ایران، از روشهایی چون تطمیع مالی، تهدید خانوادگی، و فریب عاطفی استفاده میکنند. یکی از مأموران شینبت میگوید: «آنها استاد سوءاستفاده از ضعف روانی و شخصیتیاند.»
در پروندهٔ ممان، بخش بزرگی از انگیزههای او به ناتالی مربوط میشد. وابستگیاش به این زن، و احساس نیاز برای تأمین خواستههایش، او را به راهی کشاند که به گفتهٔ یکی از نزدیکانش، «خودش هم دقیق نمیدانست چقدر خطرناک است.»
ناتالی اکنون در بلاروس زندگی میکند. شینبت میگوید احتمال زیادی هست که از ابتدا در خدمت دستگاه اطلاعاتی ایران بوده باشد، یا دستکم توسط آنان برای اثرگذاری بر ممان به کار گرفته شده باشد. اما هیچ مدرکی مستقیم برای این فرضیه وجود ندارد.
فرزندان ممان هنوز در شوکاند. یکی از آنان به رسانهها گفته بود: «پدرم هیچوقت قهرمان نبود، ولی فکر نمیکردم خائن باشد.»
موتی ممان، مردی تنها، عاشقپیشه و گرفتار رؤیای ثروت، حالا در یکی از زندانهای امنیتی اسرائیل، آیندهاش را در پشت میلهها میبیند؛ نه در میان مغازههای خشکبار تهران، نه در آغوش معشوقهاش، و نه در افتخارات یک مأمور موساد جعلی. او تنها یکی از نشانههای زنگ خطر تازهای است که در قلب اسرائیل به صدا درآمده: زنگ خیانت از درون.
او اصرار دارد که هیچ وقت قصد نداشت برای ایران جاسوسی کند. در عوض، به نظر میرسد هدفش این بود که موساد، سازمان اطلاعات اسرائیل، به سراغش بیاید. او میگوید:
«میخواستم اسرائیلیها مرا نجات دهند. از عمد دنبال دردسر بودم. میخواستم موساد بیاید مرا بیرون بکشد.»
او با این امید به ایران رفت که یک درگیری، بحرانی یا لحظهای حیاتی ایجاد کند که در آن موساد برای نجاتش وارد عمل شود — شاید حتی با یک عملیات جسورانه یا ترور.
او میگوید: «حتی دلم میخواست کشته بشم. میخواستم باعث بشم موساد منو بکشه. میخواستم ازشون انتقام بگیرم. همهی این سالها با من اینطوری رفتار کرده بودن، میخواستم اینجوری تسویه حساب کنم.»
اما چیزی که اتفاق افتاد، از نظر او فقط یک سوءتفاهم بود — و شاید هم یک نمایش شکستخورده. او میگوید: «فکر کردم اگر نشون بدم که اطلاعاتی دارم یا دارم جاسوسی میکنم، اونها بهم توجه میکنن. ولی موساد اهمیت نداد.»
در نهایت، او تنها ماند — در کشوری که با اسرائیل در دشمنی کامل است، بدون پول، بدون پشتیبانی، و حالا با یک پروندهی امنیتی سنگین.
منبع: انتخاب
دیدگاه تان را بنویسید