تهران در اوج قدرت منطقهای؛
آیا عربها پس از جنگ ۱۲ روزه به سمت ایران برگشتند؟
جنگ ۱۲ روزه نمادی از توان بازدارندگی ایران بود. سردار سناییراد میگوید: «این جنگ نه تنها نظامی بلکه نمادین بود؛ فرصتی برای اثبات توان بازدارندگی ایران.» پاسخ تهران به حملات اسرائیل، هدف قرار دادن پایگاههای حساس اسرائیل بود که پیامی عملیاتی و قاطع به این رژیم ارسال کرد.

خاورمیانه، این منطقه پرالتهاب و استراتژیک، در سالهای اخیر شاهد تحولات عمیقی بوده که نقطه اوج آن جنگ ۱۲ روزه میان ایران و اسرائیل بود. نبردی که با حملات بیسابقه اسرائیل به تأسیسات حساس و فرماندهان نظامی ایران آغاز شد و با پاسخ قاطع تهران ادامه یافت؛ فراتر از یک درگیری نظامی ساده بود و نمادی از بازآرایی ساختار قدرت در منطقه با محوریت سلطه اسرائیل و حمایت مستقیم آمریکا به شمار میرود. این جنگ، که برخی تحلیلگران آن را آغازگر فصل تازهای در نظم منطقهای میدانند، نه تنها امنیت ایران بلکه جایگاه و هویت منطقهای آن را هدف گرفت. در این شرایط بحرانی، فرصتی برای بازنگری راهبردی در سیاست خارجی ایران پدید آمده است؛ فرصتی که میتواند سرآغاز تحولی بنیادین باشد.
فروپاشی نظام تکقطبی و ظهور نظمهای منطقهای
پس از فروپاشی شوروی، جهان وارد دوره تکقطبی شد که طی دو دهه بر مناسبات بینالمللی حاکم بود. اما اکنون این نظم به کلی در هم شکسته و جهان به سوی نظامهای چندقطبی حرکت میکند. قاسم توکلی، تحلیلگر مسائل بینالملل، در همین زمینه مینویسد: «نظام تک قطبی که پس از فروپاشی شوروی تا دو دهه دوام داشت، اکنون کاملاً در هم شکسته و جهان جدیدی در قالب نظمهای منطقهای (چند قطبی) مجزا در حال ظهور است.» این دگرگونی، خاورمیانه را نیز به شدت متاثر کرده و ساختار منطقهای آن را به چهار لایه بازیگر تقسیم کرده است: اسرائیل به عنوان هژمون نیابتی غرب، دولتهای غربگرای منطقهای مانند عربستان و امارات، محور مقاومت به رهبری ایران، و دولتهای ناکارآمد یا بیثبات مانند سوریه و لبنان.»
در این چارچوب، آمریکا با بهرهگیری از اسرائیل به عنوان ابزار نیابتی خود، در پی شکلدهی به خاورمیانهای جدید است که در آن سلطه اسرائیل تثبیت شده و نفوذ ایران مهار شود. هدف واشنگتن مقابله همزمان با ایران و کاهش نفوذ چین و روسیه در منطقه است. این تغییرات در ساختار قدرت منطقهای، نشاندهنده پایان دوران تکقطبی و آغاز دورهای پیچیده و چندقطبی است که هر بازیگر در آن باید راهبردهای خود را بازتعریف کند.
کشورهای عربی که سالها ایران را تهدید اصلی میدانستند، اکنون در حال بازنگری هستند. این تغییر نگرش ناشی از مشاهده توسعهطلبی افسارگسیخته اسرائیل و تبعات منفی آن برای امنیت منطقه است. رسانههای قطری و کویتی به شدت از سیاستهای اشغالگرانه اسرائیل انتقاد کردهاند و وزیر خارجه مصر نیز خاورمیانه جدید را توهمی روی کاغذ خوانده است
بازگشت استراتژیک آمریکا و تثبیت نقش اسرائیل
برخلاف تصور برخی که انتظار داشتند دولت ترامپ رویکرد انزواطلبانه در خاورمیانه داشته باشد و به گفته خودش پایاندهنده جنگها باشد، جنگ ۱۲ روزه نشان داد که آمریکا بار دیگر به مداخله نظامی مستقیم علاقهمند شده است.
سید عمار حکیم، رهبر جریان حکمت ملی عراق گفت: «حمله اسرائیل و آمریکا به ایران بیمبالاتی بود که هنوز امنیت منطقه را تهدید میکند و صلح در آن را برهم میزند و نمیتوان به راحتی از آن گذشت.» این بازگشت، بخشی از راهبرد بزرگتر واشنگتن برای حفظ هژمونی خود در منطقه است که صلح در خاورمیانه را به سخره گرفته است. دخالتها آمریکا به همین جا ختم نمیشود. آمریکاییها برای فلسطین و یمن نیز نقشهها دارند، همانطور که دیدیم در روزهای گذشته فشارها را افزایش دادهاند و اسرائیل هم به عنوان بازوی نظامی آمریکا حملات به یمن و غزه را متوقف نکرده است.
اسرائیل با بهرهگیری از این حمایت، تلاش میکند مرزهای ژئوپلیتیکی و واقعیتهای میدانی را به نفع خود تغییر دهد. کرانه باختری به تدریج بلعیده میشود، جولان به سکونتگاههای یهودی دائمی تبدیل شده و جنوب لبنان در آستانه درگیریهای مستمر قرار دارد.
نتانیاهو در سخنرانی پس از عملیات نظامی علیه ایران اعلام کرد: «ما با موفقیت توانستیم قدرت بازدارندگی دشمن را تضعیف کرده و پیام روشنی به تهران بدهیم.» این جنگ آزمونی برای سنجش میزان تحمل ایران و محور مقاومت در برابر فشارهای اسرائیل بود. این تحولات نشان میدهد که اسرائیل در حال تثبیت جایگاه خود به عنوان قدرت برتر منطقهای و بازوی اجرایی سیاستهای آمریکا است.
تغییر نگرش کشورهای عربی و چالشهای سیاست خارجی ایران
با وجود نقشه آمریکا و اسرائیل، واکنش بازیگران منطقهای پیچیده و چندوجهی بوده است. کشورهای عربی که سالها ایران را تهدید اصلی میدانستند، اکنون در حال بازنگری هستند. محمد بهارون، مدیرکل مرکز بحوث امارات، معتقد است: «تهدید واقعی دیگر فقط ایران نیست؛ اسرائیل نیز به طور فزایندهای تهدیدی برای ثبات منطقهای محسوب میشود.» این تغییر نگرش ناشی از مشاهده توسعهطلبی افسارگسیخته اسرائیل و تبعات منفی آن برای امنیت منطقه است. رسانههای قطری و کویتی به شدت از سیاستهای اشغالگرانه اسرائیل انتقاد کردهاند و وزیر خارجه مصر نیز خاورمیانه جدید را توهمی روی کاغذ خوانده است.
رهبران عرب مانند نخستوزیر قطر و تحلیلگرانی همچون کریم فهیم، تمایل به تنشزدایی با ایران را نشان دادهاند که در تضاد با نقشه آمریکا و اسرائیل برای تشکیل ائتلاف ضدایرانی است. ترکی الفیصل، رئیس پیشین سازمان اطلاعات عربستان، نیز سیاست دوگانه آمریکا را به چالش کشیده و نوشته است: «در دنیایی که انصاف حاکم بود، ما شاهد بارش بمبهای سنگرشکن بمبافکنهای B ۲ آمریکایی بر دیمونا و دیگر سایتهای هستهای اسرائیل میبودیم، چراکه اسرائیل در مغایرت با پیمان عدم اشاعه تسلیحات هستهای، دارای بمبهای هستهای است.» این انتقادات، نارضایتی متحدان سنتی آمریکا را نمایان ساخته و فرصتی برای ایران فراهم کرده تا با دیپلماسی منطقهای بخشی از انزوای خود را بشکند.
تنهایی ژئوپلیتیکی ایران در بزنگاههای حساس
جنگ ۱۲ روزه نمادی از توان بازدارندگی ایران بود. سردار سناییراد میگوید: «این جنگ نه تنها نظامی بلکه نمادین بود؛ فرصتی برای اثبات توان بازدارندگی ایران.» پاسخ تهران به حملات اسرائیل، هدف قرار دادن پایگاههای حساس اسرائیل بود که پیامی عملیاتی و قاطع به این رژیم ارسال کرد. رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، نیز اذعان کرده است که «اگر ایران اراده کند، میتواند فعالیتهای حساس خود را ظرف چند ماه احیا کند.» با این حال، ایران باید به کاستیهای راهبردی خود نیز توجه کند؛ اتکای بیش از حد به گروههای نیابتی، فقدان ائتلافهای رسمی منطقهای و تنهایی ژئوپلیتیکی در بزنگاههای حساس از جمله این چالشهاست. توافق ایران و عربستان با میانجیگری چین، نمونهای از بازتعریف سیاست خارجی ایران بر پایه دیپلماسی منطقهای است که نشان میدهد تهران ظرفیت عبور از انزوا را دارد و میتواند نقش خود را در نظم منطقهای بازآفرینی کند.
پیمان ابراهیم، که در دوران ترامپ برای مقابله با ایران و تثبیت نفوذ آمریکا و اسرائیل شکل گرفت، با پیوستن کشورهای عربی به امید حمایتهای امنیتی و اقتصادی آمریکا همراه بود. اما جنگ ۱۲ روزه، دیدگاه کشورهای عربی را تغییر داده است. اکنون بسیاری، اسرائیل را نه شریک صلح، بلکه تهدید اصلی منطقه میدانند
پیمان ابراهیم و تغییر محاسبات منطقهای
رئیسجمهور آمریکا معتقد است با حمله به ایران کشورهای بیشتری به پیمان ابراهیم خواهند پیوست، همچنین استیو ویتکاف نماینده ویژه آمریکا مدعی شد که احتمال الحاق کشورهای لبنان، سوریه و حتی قطر به پیمان ابراهیم وجود دارد. پیمان ابراهیم، که در دوران نخست ریاست جمهوری ترامپ میان اسرائیل و برخی کشورهای عربی منعقد شد، با هدف ایجاد جبههای علیه ایران و تثبیت نفوذ آمریکا و اسرائیل در منطقه شکل گرفت. کشورهای عربی امضاکننده، به امید حمایتهای امنیتی و اقتصادی آمریکا و مقابله با نفوذ ایران، به این توافق پیوستند. اما جنگ ۱۲ روزه اخیر و اقدامات تهاجمی اسرائیل، محاسبات منطقهای را تغییر داد. اکنون بسیاری از کشورهای عربی، اسرائیل را نه شریک صلح، بلکه بازیگری بیثباتکننده میبینند که به جای ایران، خود تهدید اصلی منطقه است. این تغییر نگرش، آینده پیمان ابراهیم و روابط این کشورها با اسرائیل را در هالهای از ابهام قرار داده است.
برخلاف خواست اسرائیل برای دوقطبیسازی منطقه، بسیاری از کشورهای خلیج فارس مانند عمان، قطر، امارات و حتی عربستان در تلاشاند نقش میانجی و متوازن ایفا کنند. این کشورها که پیشتر تحتتأثیر وعدههای اقتصادی اسرائیل بودند، اکنون به اهمیت نقش بازدارنده ایران در برابر توسعهطلبی اسرائیل پی بردهاند. ترکی الفیصل میگوید: «ایران نه تنها تهدید نیست، بلکه وزنهای برای موازنه در برابر صهیونیستهاست.» ایران میتواند از این فرصت برای تقویت روابط با کشورهای عربی، احیای سازمان همکاری اسلامی و ایفای نقش فعال در شورای همکاری خلیج فارس بهره گیرد. این تغییر نگرش، پنجرهای بینظیر برای سیاست خارجی ایران گشوده است و میتواند به کاهش تنشها و ایجاد ثبات بیشتر در منطقه کمک کند.
پیشنهادهای راهبردی برای سیاست خارجی ایران
آرش رئیسینژاد، استاد روابط بینالملل، میگوید: «ایران در دفاع از خود در بزنگاهها معمولاً تنها و بییاور بوده، ولی به دلیلِ جایگاه مهمش در غرب آسیا، منزوی نبوده. تنهایی در دفاع واقعیتی برآمده از ژئوپلیتیک ایران است؛ انزوا از جهان، اما ریشه در ایدئولوژی حاکم دارد. در این دوران حساس، سیاست خارجی ایران باید بر چند محور کلیدی متمرکز شود: بهرهگیری از دیپلماسی فعال با کشورهای عربی و کاهش تنشها، سرمایهگذاری در اعتمادسازی، تلاش برای ایجاد اتحادهای رسمی و اقتصادی با تغییر مدل حمایت از محور مقاومت به «همکاری استراتژیک رسمی»، حفظ توان بازدارندگی در چارچوب حقوق بینالملل و اتحادسازی با قدرتهای غیرغربی مانند چین، روسیه و هند در قالب نهادهایی، چون بریکس و شانگهای. این راهبردها میتواند ایران را از تنهایی تاریخی خارج کرده و جایگاه آن را در نظم نوین منطقهای تثبیت کند. همچنین، مدیریت هوشمندانه تنشها و حفظ خطوط قرمز، فضای لازم برای مانورهای دیپلماتیک را فراهم خواهد کرد. خاورمیانه در حال ورود به مرحلهای پیچیده و چندقطبی است که در آن نقشهای سنتی بازیگران در حال تغییر است. نقشه آمریکا و اسرائیل برای خاورمیانه جدید، با محوریت سلطه اسرائیل و حاشیهای کردن ایران، در حال اجراست، اما مقاومت ایران، تغییر نگرش کشورهای عربی و نقشآفرینی قدرتهای نوظهور آسیایی، این پروژه را با موانع جدی مواجه کرده است. موفقیت ایران در این معادله جدید، مستلزم ترکیب هوشمندانه قدرت سخت (بازدارندگی نظامی) با قدرت نرم (دیپلماسی و همکاریهای اقتصادی) است.»
ایران؛ بازیگری تعیینکننده در نظم آینده خاورمیانه
ایران اکنون میتواند از تهدیدها، فرصتهایی برای تثبیت و ارتقای جایگاه خود خلق کند. این لحظه تاریخی فرصتی است برای بازتعریف و بازآفرینی سیاست خارجی ایران با دیپلماسی هوشمندانه و راهبردهای منطقهای، که بتواند ایران را از انزوا خارج کرده و به بازیگری تعیینکننده در نظم آینده خاورمیانه تبدیل کند. پرسشی که آینده پاسخ آن را خواهد داد این است که آیا ایران میتواند از این فرصت تاریخی نهایت بهره را ببرد و نقش جدیدی در معادلات منطقهای ایفا کند؟ پاسخ به این سوال، نه تنها سرنوشت ایران بلکه آینده خاورمیانه را رقم خواهد زد. در نهایت، ایران باید بپذیرد که دوران نظم تکقطبی به پایان رسیده و در نظم چندقطبی جدید، موفقیت مستلزم ایجاد ائتلافهای گسترده و مدیریت هوشمندانه روابط با همه بازیگران منطقهای و فرامنطقهای است. این رویکرد نه تنها میتواند ایران را از تنهایی تاریخی خارج کند، بلکه زمینهساز تبدیل آن به یک قدرت تعیینکننده در نظم نوین منطقهای خواهد بود.
منبع: توسعه ایرانی
دیدگاه تان را بنویسید