سلاح کشتار مالی ایران فعال شد؟!
ایران به لطف جغرافیای مسلط خود و تخصصی که در جنگهای نامتعارف و نامتقارن دارد، قادر است تنگه هرمز را ببندد و هیچ بازیگری نمیتواند کار زیادی در مورد آن انجام دهد. این کارت برنده ژئوپولیتیکی ایران است. تحلیلگران معتقدند که بازگشایی آن تنگه اصولا اگر در آن شرایط امکانپذیر باشد، ممکن است هفتهها به طول انجامد.

"وارن بافِت" سرمایهگذار، اقتصاددان، مدیر اجرایی و نیکوکار آمریکایی زمانی از مشتقات به عنوان "سلاحهای مالی کشتار جمعی" یاد کرده بود. او هشدار میداد که اگر اوضاع خراب شود، این ابزارهای مالی پیچیده میتوانند خسارات عظیم و گستردهای به اقتصاد جهانی وارد کنند.
آن چه "بافت" بیش از همه از آن میترسید این بود که چگونه یک شوک ناگهانی و غیرمنتظره بازار میتواند یک واکنش زنجیرهای خطرناک را از طریق نظام مالی ایجاد کند، که توسط خطرات پنهان و ارتباطات درهمتنیده ایجاد شده توسط مشتقات ایجاد میشود.
این ابزارها، بانکهای بزرگ، صندوقهای پوشش ریسک و شرکتها را در شبکهای پیچیده از شرطبندیها روی قیمتهای آینده نفت، نرخ بهره، ارزها و موارد دیگر به یکدیگر پیوند میدهند.
برای مثال، شرکتهای هواپیمایی و انرژی به طور معمول از مشتقات نفتی برای پوشش ریسک یا سفتهبازی استفاده میکنند. اگر قیمت نفت به طور غیرمنتظرهای افزایش یابد، طرفهای مقابل بازنده که اغلب موسسات مالی بزرگ هستند با پرداختهای هنگفتی مواجه خواهند شد. این امر به نوبه خود باعث افزایش حاشیه سود، کاهش نقدینگی و فروش اجباری داراییها میشود.
این ترس به سرعت گسترش مییابد، زیرا بسیاری از قراردادهای حوزه مشتقات مبهم هستند و هیچ کس واقعا نمیداند چه کسی یا به چه میزان در معرض خطر قرار دارد. این عدم قطعیت میتواند منجر به وحشت در بازارها شود، زیرا همگان به یکباره شروع به عقبنشینی میکنند.
ضررهایی از این دست به ندرت مهار میشوند. نکول یا عدم ایفای تعهدات در یک بخش از سیستم، ریسک را به سمت بیرون گسترش میدهد. اگر یک بازیگر اصلی نتواند ریسک خود را پوشش دهد، طرفین مقابل خود را به خطر میاندازد. اگر یکی از آن طرفین یک بانک بزرگ باشد، مشکل به سرعت سیستماتیک خود را نشان خواهد داد. این دقیقا همان نوع اثر دومینویی است که بافت توصیف میکرد: یک جرقه ناگهانی بازار در مکانهای غیرمنتظرهای زده میشود و اتصال مالی را به شکنندگی مالی تبدیل میکند.
از آنجا که مشتقات به شدت به یکدیگر پیوسته هستند و میتوانند مبالغ هنگفتی پول را در بر بگیرند، آسیب میتواند به سرعت و غیرقابل پیشبینی رشد کند، دقیقا همانند یک مجموعه انفجار. به همین خاطر است که "بافت" مشتقات را نه صرفا به عنوان ابزارهای پرریسک، بلکه به عنوان تهدیدات بالقوه برای کل نظام مالی میدید، به عبارت دیگر، به مثابه سلاحهای کشتار جمعی مالی.
چرا این موضوع اکنون باید مورد توجه قرار گیرد؟
بدان خاطر که جنگ اخیر بین اسرائیل، ایالات متحده و ایران به هیچ وجه تمام نشده است. رویارویی بسیار جدیتری بین ایالات متحده و ایران در آینده اجتنابناپذیر به نظر میرسد و زمانی که آن اتفاق رخ دهد تقریبا مطمئنا میتوان گفت که جریان نفت و گاز از خلیج فارس را مختل خواهد کرد.
اگر آن رخداد را "اختلال شدید در عرضه" بنامیم کوچک نمایی کردهایم. این موضوع را نظر بگیرید. تنگه هرمز نوار باریکی از آب است که خلیج فارس را به سایر نقاط جهان متصل میکند. این تنگه مهمترین کریدور انرژی جهان است و هیچ مسیر جایگزینی برای آن وجود ندارد. پنج کشور از ده کشور برتر تولیدکننده نفت جهان یعنی عربستان سعودی، ایران، عراق، امارات متحده عربی و کویت با خلیج فارس هممرز هستند، همان طور که قطر، بزرگترین صادرکننده گاز طبیعی مایع در جهان نیز با خلیج فارس هم مرز است. تنگه هرمز تنها مسیر دریایی آن کشورها به اقیانوس آزاد و بازارهای جهانی است.
طبق گزارش اداره اطلاعات انرژی ایالات متحده، روزانه حدود ۲۰ میلیون بشکه نفت از تنگه هرمز عبور میکنند که تقریبا ۲۰ درصد از تولید نفت جهانی را تشکیل میدهد و با قیمتهای فعلی به ارزش حدود ۱.۴ میلیارد دلار در روز است. ۲۰ درصد دیگر از صادرات جهانی گاز طبیعی مایع نیز از طریق آن تنگه عبور میکند.
به سختی میتوان اهمیت تنگه هرمز را برای اقتصاد جهانی نادیده گرفت. اگر بازیگری آن تنگه را مختل کند یک بحران انرژی تمام عیار را شعله ور خواهد ساخت، باعث افزایش قیمتها خواهد شد و بازارهای مالی را به هرج و مرج خواهد کشاند.
ایران به لطف جغرافیای مسلط خود و تخصصی که در جنگهای نامتعارف و نامتقارن دارد، قادر است تنگه هرمز را ببندد و هیچ بازیگری نمیتواند کار زیادی در مورد آن انجام دهد. این کارت برنده ژئوپولیتیکی ایران است. تحلیلگران معتقدند که بازگشایی آن تنگه اصولا اگر در آن شرایط امکانپذیر باشد، ممکن است هفتهها به طول انجامد. رزمایشهای جنگی پنتاگون نشان دادهاند که در صورت بروز یک جنگ تمام عیار، نیروی دریایی ایالات متحده قادر به باز نگه داشتن تنگه هرمز نخواهد بود. در مواجهه با حملات موشکی انبوه از سوی ایران، نیروهای آمریکایی یا باید عقبنشینی کنند یا خطر نابودی کامل را به جان بخرند.
نکته بدتر برای آمریکا آن که ایران قادر است زیرساختهای نفتی در سراسر خلیج فارس را هدف قرار دهد و تاسیسات تولیدی در عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر، بحرین و کویت را نابود کند. در آن صورت حتی اگر تنگه هرمز بازگشایی شود نیز چیزی برای صادرات باقی نخواهد ماند.
استراتژیستهای نظامی دهههاست که نسبت به این موضوع آگاهی دارند، اما هیچ استراتژی مناسبی برای خنثی کردن اهرم ایران تاکنون ارائه نشده است. تهران به روشنی اعلام کرده است که اگر جنگی تمامعیار رخ دهد، تنگه هرمز را خواهد بست و زیرساختهای انرژی خلیج فارس را نابود خواهد کرد. به طور خلاصه، ایران چاقویی را بر گلوی اقتصاد جهانی نگه داشته است.
از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۹۷۹ میلادی به این سو، ایالات متحده به دنبال سرنگونی حکومت در ایران بوده است. کنترل ایران بر تنگه مدتهاست که به عنوان یک عامل بازدارنده قدرتمند برای تغییر رژیم عمل کرده است. با این وجود، این بازدارندگی ممکن است در حال تضعیف باشد. ما اکنون در بحبوحه وقوع جنگ جهانی سوم هستیم و ایران به میدان نبرد تعیینکننده تبدیل شده است. ایالات متحده و اسرائیل ممکن است حاضر باشند برای سرنگونی نظام سیاسی فعلی ایران، ریسک فروپاشی اقتصادی جهانی را بپذیرند، اقدامی که به طرز چشمگیری موازنه قدرت جهانی را تغییر خواهد داد.
اگر ایران تنگه هرمز را ببندد بحران نفتی چگونه خواهد بود؟
اگر جنگ با ایران تنگه هرمز را ببندد، تاثیر آن در مقایسه با سایر بحرانهای نفتی در تاریخ معاصر یک شوک بزرگ خواهد بود. در طول اولین شوک نفتی در سال ۱۹۷۳ میلادی حدود ۵ میلیون بشکه از بازار جهانی نفت حذف شد. در آن زمان، تولید روزانه نفت جهانی حدود ۵۶ میلیون بشکه بود. این بدان معناست که تقریبا ۹ درصد از عرضه جهانی از بین رفت. قیمت نفت در آن زمان تقریبا چهار برابر افزایش یافت.
پیشینه تاریخی شوک های نفتی و فقدان عرضه جهانی
در دومین شوک نفتی در سال ۱۹۷۹ میلادی حدود ۴ میلیون بشکه از بازار خارج شد. تولید روزانه حدود ۶۷ میلیون بشکه بود، بنابراین، حدود ۶ درصد از عرضه جهانی از بین رفت. در آن زمان قیمت نفت تقریبا افزایشی سه برابری پیدا کرد. سپس در سال ۱۹۹۰ میلادی در جریان حمله صدام به کویت، حدود ۴.۳ میلیون بشکه از بازار خارج شد. با توجه به این که تولید جهانی تقریباً ۶۶ میلیون بشکه در روز بود، این به معنای کاهش ۷ درصدی عرضه بود. قیمت نفت در آن زمان بیش از دو برابر افزایش یافت.
حال موارد پیشین را با بسته شدن تنگه هرمز مقایسه کنید که میتواند فورا ۲۰ میلیون بشکه از بازار جهانی که حدود ۱۰۰ میلیون بشکه در روز تولید میکند را حذف کند. در نتیجه، ۲۰ درصد از عرضه یک شبه به طرز حیرتانگیزی از بین خواهد رفت. این بزرگترین شوک عرضه در تاریخ تا زمان حال حاضر خواهد بود.
اگر جنگ با ایران ادامه یابد و تهران تنگه هرمز را ببندد، تاثیر آن بر قیمت نفت دست کم به اندازه شوک نفتی سال ۱۹۷۳ که منجر به افزایش ۴ برابری قیمت نفت شد، شدید خواهد بود. اگر امروز اقدام مشابه صورت گیرد میتواند قیمت نفت را به بالای ۲۷۵ دلار بازای هر بشکه برساند.
با این وجود، این یک تخمین محافظه کارانه است، زیرا بستن تنگه هرمز باعث شوک عرضه بسیار بزرگتری در مقایسه با تحریم نفتی اوپک در سال ۱۹۷۳ خواهد شد.
هم چنین، برخلاف بحرانهای مالی گذشته این بحران را نمیتوان با چاپ اسکناس حل کرد. بانکهای مرکزی میتوانند نقدینگی تزریق کنند، اما نمیتوانند نفت تولید کنند. کمبود عرضه فیزیکی با سیاستگذاری پولی قابل حل نیست. حتی تلاشهای مشترک ایالات متحده و روسیه برای افزایش تولید نفت نیز قادر نخواهد بود ۲۰ میلیون بشکه در روز از دست رفته را به سرعت کافی جایگزین کند تا از هرج و مرج بازار جلوگیری بعمل آورد.
این نوع شوک قیمتی شبیه ضربه پتکی بر بازارهای مشتفات خواهد بود جایی که نفت و گاز به شدت از طریق معاملات آتی، آپشنها (آپشن به معاملهگران اجازه میدهد تا با خرید یا فروش حق خرید یا فروش نفت خام در یک قیمت و زمان مشخص، از نوسانات قیمت نفت سود کسب کنند یا ریسک خود را پوشش دهند) و سوآپها (سوآپ نفت نوعی قرارداد مشتق است که در آن دو طرف موافقت میکنند جریانهای نقدی خود را بر اساس قیمت نفت مبادله کنند. سواپ نفت معمولا برای پوشش ریسک نوسانات قیمت نفت در بازار استفاده میشود) معامله میشوند.
هر شرکتی که در سمت اشتباه این تجارت قرار گیرد، با ضررهای شدیدی روبهرو خواهد شد و باعث ایجاد درخواستهای حاشیهای، تقاضای نقدینگی و نکول احتمالی میشود. بانکهای بزرگی که به عنوان طرفهای مقابل یا واسطه عمل میکنند، به طور مستقیم در معرض پیامدهای آن قرار خواهند گرفت.
این موضوع میتواند باعث ایجاد آبشاری از نکولها و درخواستهای حاشیهای شود که در نظام مالی جهانی موج میزند و کاری خواهد کرد که در مقایسه با آن بحران مالی سال ۲۰۰۸ میلادی رام شده و بی اهمیت به نظر برسد.
بسته شدن تنگه هرمز یک محرک معتبر برای یک رکود اقتصادی فاجعهبار جهانی است. در واقع، گزینه هستهای واقعی ایران یک کلاهک جنگی نیست، بلکه یک سلاح کشتار جمعی مالی است که با بستن تنگه هرمز و افزایش شدید قیمت نفت، یک واکنش زنجیرهای ایجاد میکند و بمب مشتقات را در قلب نظام مالی جهانی فعال خواهد کرد.
منبع: اقتصاد 24
دیدگاه تان را بنویسید