کد خبر: 679160
تاریخ انتشار :

امروز قرار است از غصه دق کنیم

با روشن شدن تکلیف قهرمانی در لیگ برتر انگلیس امروز همه چیز معطوف به انتهای جدول است. کدام تیم سقوط می‌کند؟

امروز قرار است از غصه دق کنیم
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

به گزارش ورزش سه، پایان فصل عمدتا دوران آرزوهای بر باد رفته است. رؤیاهایی که به خاموشی گراییده، باز هم عروسی در کوچه دیگری است. و دست‌ها و دل‌ها باز هم خالی مانده است. فقط تعداد قلیلی به جامی دست یافته‌اند یا مقام مناسبی برای فصل بعدی بدست آورده‌اند.

جایی که بازیکنان و طرفداران سیتی سرمست از قهرمانی در لیگ، در انتظار فینال جام حذفی و فینال لیگ قهرمانان هستند، آرسنالی‌ها مطمئنا حتی بعد از نمایش بد پایانی، بعد از مدتی نفسی به آسودگی می‌کشند. "تون آرمی" و نیوکاسلی‌ها خود را ناگهان و ناباورانه در لیگ قهرمانان می‌بینند. و قرمزهای منچستر و اِسترادفورد اِندی‌های متعصب، در اولین فصل تن‌هاخ هلندی به هر شکلی که امکانش بود خود را در لیگ قهرمانان جای دادند تا بار دیگر با فریادهای خود حضور و بازگشت خود را اعلام کنند.

لیورپول در فصلی متزلزل و در مرحله تغییر و تحول لازمه درحالی‌که بهترین نتیجه تاریخ خود را مقابل یونایتد با نتیجه باورنکردنی ٠-٧ رقم زد در لیگ اروپا دست و پنجه خواهد کرد و برایتون شگفت‌انگیز با مربی جوان خود، دی‌زربی نیز در اروپا خواهد بود. 

چلسی با آن همه سرمایه در میدان و نیمکت بدترین فصل خود بعد از دوران ابراموویج را پشت سر گذاشت. آبروریزی هم حق کلام را درباره چلسی ادا نمی‌کند و دوران ستاره سابق تیم، فرانک لمپارد خط قرمزی دائمی به رؤیای مربیگری او کشید و این در حالی بود که هوادران چلسی مدت‌هاست قافیه را باخته بودند و دست از تیم محبوبشان برای این فصل شسته بودند.

تاتنهام دیگر تیم گروه معروف به تاپ سیکس هم تمامی فصل مریض الاحوال بود، کانته فرار را بر قرار ترجیح داد و در این بین کاپیتان تاتنهام و انگلیس با گل‌ها و رکوردهای استثنایی برای تیم ملی و اسپرز هنوز هم در میان دو دنیا گیر افتاده است.

سلطان قلب دروازه‌ها گویی همچنان در زمزمه «یه دل می‌گه برم برم، یه دل می‌گه نرم نرم» است، در حالی‌که زمان سریع‌تر از آنچه که او فکر می‌کند در گذر است!

اما ...

سپس سه تیم باقی ماند!

*دوئل سه گانه  برای فرار از مخمصه سقوط در لیگ برتر در فصل ٢٣-٢٠٢٢

*بی‌اختیار بار دیگر به سکانس پایانی خوب، بد، زشت، سرجیو لئونه فکر می‌کنم. در دوئل پایانی فقط یکی از آن‌ها باقی خواهد ماند. در آن فیلم کلاسیک سمت و سو و طرف ما روشن بود. چه کسی خواهان زنده ماندن «چشمان فرشته»/ لی وان کلیف، آدم‌بد همیشه فوق العاده در فیلم‌هایش، یا «توکو»/ اِلای والاک چرک و چورک بود؟

همه خواهان پیروزی «مرد بدون اسم» بودیم، کلینت ایستوود بود که باید می‌ماند.

خوب، باید پیروزمی‌شد، و شد. اگرچه بعدها فهمیدیم خوب‌ها همیشه هم به پیروزی چنگ نمی‌زنند. نه نمی‌زنند.

سرنوشت محتوم‌ ساوتهمپتون پیش‌تر از این‌ها مشخص بود، نسخه پیچیده شده بود. بیماری درمانی نداشت و سقوط آزاد تنها راه باقی مانده.

پیروزی لرزان ناتینگهام فارست مقابل آرسنال لرزان‌تر، که در پایان مبارزه قهرمانی را آسان واگذار کرد، نه تنها مهر منچسترسیتی را به عنوان قهرمان لیگ برتر تایید کرد، خوشبختانه تیم استیو کوپر را از مهلکه سقوط دوباره رهایی بخشید و حضور در فصل آینده در لیگ برتر را نیز تضمین کرد.

این بدان معناست که فصل ٢٣-٢٠٢٢ تنها چهارمین فصلی است که در آن هر سه تیم صعود کننده در لیگ برتر باقی ماندند.

ارادتم به ناتینگهام وصف ناپذیر است، از اواخر دهه هشتاد و حضور کلاف همیشه ستودنی باقی ماندند، ارادتم را بعد از صعود آن‌ها در مطلبی مفصل ابراز کردم!

اما مشکل من جای دیگری است، اگر از طرفدار فارست هستید، مثل من، همه چیز عالی به نظر می‌رسد و فصل آینده همچنان از حضور تیم خود در برترین لیگ جهان لذت خواهید برد.

اما در این میان هنوز از سه تیم اورتون، لستر سیتی و لیدز یونایتد فقط دو تیم می‌ماند. اینجاست که کار من بدجوری گیر کرده، دلم پیش هر یک از  سه تیم است، هریک به دلایل کاملا متفاوت!

هیچ یک از این سه تیم موفق به پیروزی در روز ٣٧ نشدند، اما لیدز تنها تیمی بود که امتیازی کسب نکرد.

سرنوشت اورتون در دستان خودش قرار دارد. پیروزی در دیدار پایانی، طولانی‌ترین حضور در دسته یکم دیروز و لیگ برتر امروز را تمدید خواهد کرد. لستر به پیروزی نیازمند است و امیدوار می‌ماند تا شاید اورتون بازی را ببازد یا به تساوی بی‌فایده رضایت دهد. لیدز در بدترین شرایط ممکنه قرار دارد. گویی سام الاردیس ملقب به «سام بزرگ» هم این بار قادر به انجام معجزه نخواهد بود. لیدز صد در صد باید به پیروزی دست یابد و اورتون و لستر در دیدارهای خود حداقل به تساوی دست یابند.

عایدی من در این دوئل سه نفره و رمنس سه ضلعی به هر شکل باخت خواهد بود.

خدا اسیرتان نکند!

سه سرمربی در آستانه سقوط فوتبال انگلیس. دو تن از آنها چیزهای مهمی را از دست خواهند داد.

موضوع علاقه به لسترسیتی:

زمانی گودون بنکس، افسانه‌ای‌ترین دروازه‌بان تاریخ انگلستان، نگهبان تیم آن‌ها بود. در دهه هفتاد با کیت ویلر، هافبک هجومی که از چلسی آمده بود، آغاز شد و با امیل هسکی و مربی ایرلندی، مارتین اونیل که تیم خوبی ساخته بود، ادامه پیدا کرد. از همه تاثیرگذارتر گاری لنیکر جوان بود، پیش از آنکه به اورتون و اسپرز برود و در تیم ملی انگلستان اسم و رسمی به هم بزند. بعدها نیز به عنوان مهمان در کنار «دز لاینام» فوق العاده در برنامه موفق «مسابقه روز» یا Match Of the day در بی بی سی نشست، و حالا هم که سال‌هاست جور لاینام را در همان برنامه با موفقیت می‌کشد.

همین جا بود که قول داد اگر لسترسیتی به قهرمانی برسد اولین برنامه «مچ آف دِ دی» را بدون پیراهن و با بدن برهنه آغاز خواهد کرد. و بعد از آن معجزه استثنایی در دوران جدید و قهرمانی بی‌همتای لستر قولش را عملی کرد. کلاسیک به معنای واقعی آن در تاریخ تلویزیون!

قهرمانی لستر در برابر بزرگان طعم شیرینی داشت. معنای پیروزی ضعفا در مقابل ثروتمندانی که برای پیروزی بی حد و حصر خرج می‌کنند و برای قلدری و گردن کشی به هر در و دیواری می‌زنند.

مشابه داستان‌های شیرین و رؤیایی مادربزرگ‌هایمان بود که وقتی بزرگ شدیم باز هم فهمیدیم هرگز تحقق پیدا نخواهد کرد و رنگ حقیقت به خود نخواهد گرفت تا اینکه سر و کله، دار و دسته "رانیری" ایتالیایی و مالک تایلندی و جیمی واردی و بقیه در شهر پیدا شد و تمامی فوتبال‌دوستان جهان را خواسته و ناخواسته پشت سر لسترسیتی قرار داد.

از عجیب‌ترین و ناباورانه‌ترین قهرمانی‌هایی (در هر رشته ورزشی) که در تمام عمرم دیده بودم برای یک بار هم که شده به حقیقت پیوست!

قهرمانی لستر حاصل کار گروهی مصمم و مبارز بود. همه چیز سرجای خود نشست. به‌راستی حیرت انگیز بود . صحبت از آن خواب رؤیایی هنوز هم همچنان تکانم می‌دهد.

از این بهتر نمی‌شد. داستان شهر پریان بود، و تعلقی به دنیای واقعی و وانفسای ما ندارد.

‌ حالا لسترسیتی ناامیدانه‌تر از همیشه و خالی از لذت معجزه‌ای که چندی پیش رخ داده بود روزگار می‌گذارند.شهری که در آستانه تعطیلات آخر هفته پراهمیت خود، احساس ناامیدی و تسلیم سراپای وجودش را تسخیر کرده است. بله، باید گفت اینک بعد از رم، لستر به شهر بی‌دفاعی تبدیل شده است.

حکایتی را بازگو کنم. بقایای یک نقاشی دیواری چند کیلومتری دورتر از «کینگ پاور» استادیوم، تناقض، و غم و اندوه کنونی لستر را به خوبی به تصویر ‌کشیده است. کنتراست آن با شرایط موجود شدیدا خیره‌ام کرد، غمگین شدم و سرد.

این اثر هنری خیابانی که بلافاصله پس از قهرمانی لستر در لیگ برتر بر روی دو دیوار بیرونی مجاور خیابان یک نمایشگاه وسایل الکتریکی شکل گرفت، تصویری به طول ۱۲ متر از کلودیو رانیری و قهرمانان پیروز او بود، زمانی که تیم لستر را به نمادی از امکان وقوع هر چیز غیرممکن در زندگی تبدیل کرده بود.

اما نمایشگاه فروخته شد، نقاشی دیواری تا نیمه رنگ آمیزی خاکستری به خود گرفت، و اگرچه اعتراضات مردم باعث توقف این هتک حرمت و توهین شد، تنها چیزی که از آن تصویر حیرت انگیز و امیدوارکننده بجا مانده، چهره‌های جیمی واردی و اندی کینگ است. همان محل، در خیابان کیت در لستر چند روزی است بسته شده و در حال نوسازی است. تنها چیزی که به چشم می‌خورد، فقط یادداشت کوچکی است که به روی در چسبیده شده: «اگر نیازمند گچ‌کار هستید، تماس بگیرید.»

به نظر می‌رسید تمام جهان در تابستان طلایی ۲۰۱۶ و قهرمانی معجزه‌آسا، به گونه‌ای تکه‌ای از لستر را می‌خواهد. اخیراً یافتن بقایای ریچارد سوم در یک پارکینگ کشف‌شده، به لستر غنای دیگری هم داد. قصه کشف و اهمیت آن از دید باستان‌شناسان شنیدنی است. آن‌ها معتقدند این کشف ارزشمند میراث ماندگار دیگری به ارمغان آورده است. از این‌رو و به سرعت یک مرکز بازدیدکننده زیبا، دقیقاً در محلی که باقیمانده جسد پادشاه پیدا شد، بنا گردید. اما چه می‌شود کرد؟ شکوه رانیری و پسرانش پس از ۹ ماه بی‌رحمانه در لیگ برتر، مانند یک خاطره محو در کوره‌ای از غبار و گرد و خاک پارکینگ بقایای ریچارد سوم به نظرمی‌رسد.

هنوز فروشگاه باشگاه در استادیوم کینگ‌پاور یادآور آن فصل غیرقابل‌باور است. تصاویر بازیکنانی که جام را بالا نگه داشته‌اند، جعبه انحصاری شهر لسترسیتی، لیوان‌ها و کتابی که به‌مناسبت ٢٠ سال حضور در استادیوم چاپ شده و تصاویر قاب‌شده تیم شگفتی‌آفرین نیز با قیمت ٦٥ پوند به فروش می‌رسد. با این وجود، گویا لستر کاملاً باورهای خود را از دست داده است و بارقه امیدی در تیم، هواداران و همه شهر احساس نمی‌شود.

تصورمی‌کنم در حال حاضر، تنها چیزی که لستر دربدر آن است، روح ریچارد سوم است؛ آخرین پادشاه انگلستان که در میدان جنگ کشته شد.

او همه‌چیز حتی جان خود را، در میدان نبرد گذارد. شاید این تنها و حداقل کاری است که لستر باید در میدان رزم انجام دهد. وقتی در روز یکشنبه ٢٨ می، لحظه روبرویی با حقیقت فرا می‌رسد؛ تا پای جان و شجاعانه در میدان به مبارزه بپردازد. مطمئنم همین کافی است؛ برای شهر، هواداران و من!

آیاوات سیناد داماپرابا رییس تایلندی باشگاه، از پدرش که در سانحه هلیکوپتر شخصی در کنار استادیوم لستر کشته شد، حساب و کتاب بازی را نیاموخت. بمانند یا بروند، گچ‌کار ماهری برای فصول بعدی نیازمند است؛ ترمیم شکاف‌ها و ترک‌های متعدد.

یادداشت و شماره تلفن آن گچ‌کار، هنوز روی آن ساختمان نیمه‌کاره باد می‌خورد.

باید زنگی زد، زنگ!

من و لیدز یونایتد:

همه چیز به دوران نوجوانی بازمی‌گردد؛ تیم سفیدپوشی که در دهه هفتاد جانانه می‌جنگید، قدرتمند بود و به حریفی باج نمی‌داد. به عقیده بسیاری، من‌جمله برادر بزرگه که در دوران بیماری‌اش خیلی از دوران مورد علاقه فوتبالی‌مان گپ می‌زدیم، بهترین تیم نیمه اول دهه هفتاد بود. دوران تاریخ‌ساز لیدز یونایتد با دان ریوی، مربی تیم و کاپیتان اسکاتلندی و متعصب خود، بیلی برمنر و انبوهی از بازیکنان برجسته دیگر.

وارد جزئیات می‌شدیم و نبش قبر اساسی داشتیم. حتی به سراغ اسلایدهایی رفتیم که خیلی از آن به اشتباه در دو نوبت در خیابان‌های تهران از ماشین به سرقت رفت. چراکه در کیف‌های زیبایی جای می‌گرفت. ولی متأسفانه همه آنچه که در پی آن بودیم، در میان اسلایدهای سرقت‌شده بود.

تصویر خاصی بود. بارش برف، با گوله‌های برفی پرتاب‌شده ما در میان زمین و هوا و نام تزیین شده برفی لیدز یونایتد با حروف بزرگ بر روی دیوار آجری. ظاهرا عکس را خواهرم از روی بالکن و از بالا گرفته بود و ما ٣ برادر در زمینه سفید، در آن وسط قرار داشتیم، در حالی‌که برف درشت و سفید و سنگین تهران در زمستان ٧٤ نام لیدز یونایتد و تمامی فضای حیاط، درخت‌های دوقلوی دو طرف حیاط و دیوارهای آجری را آذین کرده بود.

لیدز یونایتد ریوی همیشه در دل‌هایمان ماند و تصاویر لوریمر و کلارک و گری تا سال‌ها در گوشه و کنار اتاق‌ها یمان به چشم می‌خورد. تیمی که در سال ٧٥ به ناحق دستش از جام قهرمانی اروپا کوتاه ماند، بازهم بایرن، بازهم خوش شانسی که قیصر کبیر و بقیه بازیکنان آن تیم در مستندهای مختلف به آن اذعان دارند.

سال‌ها بعد پس از آن دوران و با ظهور اینترنت، حمید هرگز و ابدا حاضر نشد دوباره، حتی یک بار، به تماشای آن بازی تلخ بنشیند!

بعدها لیدز یونایتد در فصل ٩٢-١٩٩١ با هاوارد ویلکینسون آخرین قهرمانی دسته یک را پیش از آغاز لیگ برتر بدست آورد. آخرین مربی انگلیسی که به قهرمانی انگلستان دست یافت. با رهبری استراکان و مک آلیستر در میانه میدان با شایستگی تا پایان قدم برداشتند.

سپس در بین سال‌های ٩٧ تا ٢٠٠١ تحت رهبری جورج گراهام و سپس دستیاز او دیوید اولری، لیدز هرگز در لیگ برتر خارج از پنج تیم برتر قرار نگرفت و حتی جواز حضور در جام یوفا و لیگ قهرمانان اروپا را تضمین کرد. در این مسابقات تا نیمه نهایی هر دو رقابت پیش رفت. و سپس هیچ! ناگهان بهمنی سنگین‌تر از برف‌های زمستان ٧٤ تهران، لیدز یونایتد را دفن کرد.

اگر لیدز یونایتد قادر باشد از مخمصه که در آن گیر افتاده خارج شود، که بعید می‌دانم، باید هری هودینی، شعبده باز معروف اوایل قرن بیستم را مانند خاطرات من و حمید، نبش قبر کند و به او تلنگری بزند تا بگوید چگونه بهتر از او خود را از قل و زنجیر در قفسی پر از آب، در عین خفگی کامل و مرگ، رهایی داده است.

این فصل اتلاف وقت غم انگیز و آغشته از فرصت‌های از کف رفته برای باشگاهی مهم و همیشه قابل توجه در تاریخ فوتبال انگلیس بود. 

باورم نمی‌شود تیمی این‌چنین راحت، با همراهی هوادرانی که زمان زیادی با تمام وجود با تمامی رگ‌های بیرون زده خود نام لیدز را فریاد زدند تا پس از ١٦ سال غیبت به لیگ برتر بازگردد، اسیر سرنوشت ناخوشایندی شود. قافیه را به راحتی باختند!

تا چندی پیش به تیم دوم موردعلاقه همه تبدیل شدند با فوتبالی هیجان‌انگیز و تماشایی. و حالا؟ روز از نو، روزی از نو!

اما در حالی که همیشه تاریک‌ترین وقت قبل از طلوع آفتاب است، خوشبختانه وضعیت اقتصادی کنونی لیدز شبیه آن چیزی نیست که در سال ٢٠٠٤ با آن مواجه بودند. شاید این دلداری به خودم و طرفداران لیدز یونایتد است؛ به دسته پایین سقوط می‌کنند و دلیلی وجود ندارد که قادر نباشند مستقیماً به لیگ برتر بازگردند.

بدون شک آشفتگی فعلی، آش شله قلمکار ساخت خودشان است. وقتی کار به بیگ سام رسید وخامت اوضاع آشکارتر از همیشه شد.

بر طبق پیش‌بینی Opta، اورتون ٧٩ درصد شانس زنده ماندن و بقا در لیگ برتر دارد، در حالی که احتمال بقای لستر ١٧ درصد و لیدز یونایتد تنها ٣ درصد است، به زبان دیگر شانس آن‌ها صفر است!

معجزه هم کارساز نخواهد بود!

و چه دردناک برای هوادران متعصبی که مطمئنم باز هم پشت تیم محبوبشان خواهند ماند و فریادهای دو رگه خود را سر خواهند داد.

اینک یقینا نام لیدز یونایتد برفی ما از روی دیوارهای حیاط آجری خانه دروازه شمیران آب شده و محو، مانند اسلایدهای دزدیده شده، تیم ٧٠ لیدز یونایتد که یکی پس از دیگری طی چند سال اخیر درگذشتند و حمید که برای همیشه از کنار ما رفته است. فقط خاطره‌ای مانده که مه غلیظی آن را در بر گرفته، اثری از هیچ چیز باقی نمانده است.

و برای اورتون:

رابطه و احساس با اورتون، بی‌تعارف مانند عشق و نفرتی است هم زمان. پایاپای در کنار هم. عشقی که نمی‌توان کنارش زد و کشت.

باید باشد، همیشه.

تا جایی که به یاد دارم با اعلام برنامه بازی‌های فصلی جدید، همیشه به سراغ دیدار رفت و برگشت مرسی‌ساید دربی می‌گشتم. 

روزگاری در دوران گذشته و بویژه در نیمه اول دهه هشتاد، دو تیم مرسی‌ساید نه تنها در انگلستان و دیدارهای مداوم و تماشایی در جام حذفی و فینال‌های آن در ومبلی بلکه امپراطوری عظیمی در اروپا داشتند. اگر فاجعه هایسل بلژیک در سال ٨٥ رخ نداده بود، اورتون به عنوان قهرمان انگلستان به یقین به قهرمانی اروپا هم می‌رسید. بی‌اغراق تیم فوق العاده‌ای داشتند. مسبب فاجعه همشهری اورتون بود. و ٥ سال محرومیت تیم‌های انگلیسی از تمامی رقابت‌های اروپایی پیامد آن.

آبی پوشان مرسی ساید هرگز قرمزپوشان را نبخشیدند. زجر هواداران اورتون که حضور مستمری در دسته یکم انگلستان داشته‌اند در این باب بی‌انتهاست. 

پس از امیدواری اولیه با کسب عنوان قهرمانی ٧٠-١٩٦٩، اورتونی‌ها بیشتر دهه‌ها را با عصبانیت و افسوس وصف ناپذیری به آن سوی استنلی پارک نگاه کردند. تیمی که در آغاز تاریخ غنی خود در آنفیلد بازی می‌کرد!

بماند، مدت‌هاست به لطف فرهاد خان مشیری و بقیه همکارانش، اورتون حال و روز خوشی ندارد. تماشاگران خشمگین و ناراضی‌اند. طی این سال‌ها چند باری از سقوط به دسته پایین‌تر جان سالم بدر برده‌اند. زمانی که کسی مانند کارلو آنجلوتی رفتن را به ماندن ترجیح می‌دهد، ضعف هیئت مدیره آشکارتر از همیشه می‌شود. استادیوم نو و مدرن کناره رود مرسی ساید در انتظار افتتاح است. بازگشایی آن در لیگ برتر خواهد بود یا چمپیونشیپ؟

خدا داند!

با ١١٥ فصل کامل، اورتون با اختلاف قابل توجهی طولانی‌ترین حضور در لیگ انگلستان را دارد.

از زمان تأسیس لیگ فوتبال در سال ١٨٨٨، اورتون تنها دو بار سقوط کرده است. اولین سقوط آنها از لیگ برتر در فصل ٣٠-١٩٢٩ اتفاق افتاد، علی‌رغم تلاش‌های یکی از بهترین گلزنان تاریخ فوتبال، دیکسی دین. "تافیز" در اولین فرصت با پیروزی در لیگ دسته دوم درجا جایگاه خود را در دسته یکم تثبیت کردند، در حالی باز هم دیکسی الهه نجات آن‌ها بود.دومین تجربه سقوط اورتون دو دهه بعد در فصل ٥١-١٩٥٠ روی داد. در قعر لیگ قرار گرفتند و سه تلاش طول کشید تا بازگشت دوباره‌ای داشته باشند. و از فصل ٥٥-١٩٥٤ اورتون همیشه در دسته یکم/ لیگ برتر قرار داشته است.

تنها نقطه قوت اورتون در دیدار پایانی فصل این است که "سرنوشت" در دستان خودشان قرار دارد. یک پیروزی کمرنگ ٠-١ هم کافی است.

اگرچه ٩٠ دقیقه هرطور پیش برود، ناظر هیجان بیش از حد، چهره‌های نگران، جویدن ناخن‌های دست، عصبانیت و بغض و مشت‌های گره کرده در باخت و حتی پیروزی خواهیم بود.

زبانم لال اگر فصل آینده، خدای ناکرده، دربی مرسی سایدی در کار نباشد، فوتبال مثل همیشه نخواهد بود. تمامی دوران فوتبالی را فصل به فصل با ولع و لذتی بی‌وصف فقط به خواندن گزارش بازی، گوش سپاردن به گزارش رادیویی، و حتی آگاهی از نتیجه بازی با تلفن به بخش ورزشی خبرگزاری پارس مرسی ساید دربی را دنبال کرده‌ایم. متاسفانه اگر اورتون سقوط کند، رابطه عاشقانه و نفرت انگیز، داستان تلخ و شیرین اما همیشه جاری و دنباله داری که در تمامی دوران فوتبالی از کودکی داشته‌ام، به آخر خط خواهد رسید.

هر قصه‌ای، آغاز و پایانی دارد، و این یکی حقیقتا و به‌راستی برایم پایان یک دوران خواهد بود. با زنگی در گوش که دائما سوت می‌کشد تو نیز مثل هر قصه‌ای در دم‌دم‌های پایان قرار داری!

پایانی نیست؛

هر سه تیم مورد اشاره چوب تصمیمات غلط و نابجای رؤسا و مدیران پشت میز را می‌خورند. مردانی که نه در زمین فوتبال هستند و نه در سکوهای استادیوم با هوادران نشسته اند. کسانی که عمدتا در فکر حساب‌های بانکی هستند و نه آه و ناله تماشاگرانی که به فوتبال در تمامی اعصار معنا بخشیده‌اند، نه به فکر شما و من.

از جمله "شاید فصل بعد" منزجرم. بله، فصل بعد هم می‌آید. ولی هر فصلی قصه خود را دارد. درد و رنج و شور و شعف خود را!

ناخن جویدن‌ها و رگ‌های بیرون زده، فریادهای شادی و هوارهای عصبی، و تیم‌های عمدتا مغلوبی که همیشه پیش از تابستان دل‌هایمان را چنان آشوب می‌کنند که از همه چیز تا چند ماهی منزجر خواهیم شد.ولی هوادار واقعی و همیشگی فوتبال هیچگاه عشق و علاقه خود را به تیم محبوب خود در هر دسته‌ای که باشد از دست نخواهد داد، عشقی است روان و دائمی و تا پایان کارزار زندگی ماندنی و  همراه.

به قول اریک کانتونای فرانسوی:

"شما می‌توانید همه چیز خود را عوض کنید ولی هرگز، هرگز نمی‌توانید تیم موردعلاقه خود را تغییر دهید!"

 

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندی ها

پیشنهاد ما

دیگر رسانه ها