ابوالفضل نسایی:مجله «تایم» با من و عکس هایم حرفهای رفتار نکرد
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :
* چگونه و به چه دلیلی این سوژه را برای عکاسی انتخاب کردید؟
* بسمالله الرحمن الرحیم، عرض تشکر دارم از شما که وقتی در اختیار من گذاشتید. سال 87 موضوع عکسبرداری از دادگاه خانم آمنه بهرامی از طرف روزنامه ایران به من سپرده شد. در آن دادگاه با صحبتهای خانم بهرامی همه افراد حاضر در آن جا تحت تاثیر قرار گرفتند. از آن روز من هم به عنوان یک عکاس اجتماعی و وظیفهای که احساس کردم، سوژهای به ذهن رسید. در ذهنم این بود که درست است این اتفاق امکان دارد در همه جای جهان صورت بگیرد، اما بهتر است که من اینگونه اتفاقات را به تصویر بکشم و به مردم بگویم که اگر اتفاقی بر اساس کج فهمی بیفتد نتیجهاش این میشود. چند روز بعد با پیدا کردن شماره تماس خانم بهرامی، از او درخواست کردم که جریان زندگی روزمرهاش عکاسی کنم. او هم پذیرفت و این کار صورت گرفت و از نحوه زندگی سخت او عکاسی کردم. هر جایی که او در جامعه میرفت من هم به همراه او از حرکاتش عکاسی میکردم.
این ماجرا گذشت تا اینکه در سال 90 جریان قصاص کسی که اسید به صورت آمنه پاشیده بود پیش آمد. که با بخشش او، فرد مقصر که خواستگارش بود از قصاص نجات پیدا کرد. آنجا پروژه کاری و تصویری خانم بهرامی بسته شد. با این کار خانم بهرامی به نماد بخشش در ایران تبدیل شد.
* این عکاسهای خانم بهرامی را در کجا منتشر کردید؟
در نمایشگاهی که با حضور خانم بهرامی افتتاح شد. چند فریم هم در کتاب خودش با نام «چشم در برابر چشم» منتشر شد.
* سوژه جدیدتان چگونه شکل گرفت؟
اردیبهشت 91 بود که با ورق زدن صفحه حوادث روزنامه ایران، متوجه یک خبر تکان دهنده شدم که براساس آن پدری، به صورت همسر و دخترش اسید پاشیده است. با پیگیریهای مکرر شماره تماس آنها را پیدا کردم. طی تماسی که با آنها داشتم متوجه شدم که دو هفته آینده به تهران برای معالجه سفر خواهند کرد.
درست یک ماه بعد این مادر و دختر برای اولین بار به تهران سفر کردند. با مراجعه به بیمارستان متوجه شدم به دلیل اینکه سواد چندانی هم ندارند دچار مشکلات فراوانی هستند. اینجا بود که من دوربین را کنار گذاشتم و شروع کردم به کمک کردن به آنها. همان زمان چند خبرنگار در رسانههای مختلف را از جریان مطلع کردم که اخبار آن در خبرگزاریها و رسانهها منتشر شد. یکسری هم از خیرین که از جریان مطلع شدند و در مورد درمان آنها وارد جریان شدند.
این مادر ود ختر به من لطف داشتند و رابطه خوبی توانستم با آنها برقرار کنم. خب در طول این مدت خبرگزاریهای فارس، مهر و ایسنا هم گزارشهای تصویری و مکتوب خوبی از حادثه و روند درمان این دو عزیز تهیه کردند.
* این تصاویر را در جشنواره شید شرکت دادید؟
بله، ناگفته نماند که سال گذشته هم در همین جشنواره با عکسهای آمنه بهرامی به عنوان استعداد برتر جوان شناخته شده بودم.
* این اتفاقاتی که شما از آنها عکاسی کردید امکان دارد در همه جای دنیا و به هر نحوی صورت بگیرد. اما اگر این تصاویر توسط غربیها مورد سوءاستفاده علیه جامعه ایران قرار بگیرد. چه کار باید کرد؟ خب تیتر ابتدایی که در سایت تایم برای این عکسها استفاده شد خیلی به ضرر جامعه ایرانی بود که عبارت بود از: «عذاب از بیعدالتی در ایران پس از حمله وحشیانه با اسید». تمام این تیتر مفهومش این است که هیچ عدالتی در ایران وجود ندارد. 24 ساعت بعد این تیتر عوض میشود و تبدیل به این جمله میشود که «عواقب پاشیدن اسید در ایران». خب حالا میخواهم نظر شما را در این زمینه که یک فرد یا یک خبرنگار یا یک هنرمند خواسته یا ناخواسته فضایی را ایجاد میکنند برای افراد و یا رسانههایی که هر لحظه به دنبال فرصتی هستند تا یک تصویر بد از ایران و جامعه ایرانی نشان بدهند چیست؟
من با اصل این جریان که با این تصاویر جامعه و ملت ایران مورد هدف قرار بگیرد اصلاً موافق نیستم. آنها از این ماجرا سوءاستفاده کردند. ببینید وظیفه من عکاس و یا شمای خبرنگار اطلاعرسانی است اما یکسری از تصاویر و اخبار است که اینها اختصاص به جامعه خود ما دارد و یکسری از اتفاقات است که مربوط به کل دنیا میشود. ببینید امثال این اتفاق که من از آن عکاسی کردم در آمریکا بدتر از آن شکل میگیرد. چندین دانشآموز در یک روز کشته میشوند، یا یک پدر در اتریش چندین سال دخترش را در خانه حبس میکند و به آن تجاوز میکند و خیلی از اتفاقات گوناگون دیگر. این از ذهن بیمار یک جریان تراوش میکند که بگوید این اتفاقاتی که میافتد تقصیر حاکمیت یا دولت است. مثلاً رئیس جمهور اتریش از کجا باید مطلع باشد که یک پدر چنین بلایی بر سر دختر خودش میآورد. البته در مورد آمریکا، دولت و قانون دچار مشکل است که خرید و فروش سلاح را آزاد نگه می دارند.
* اما در همان آمریکا بعد از کشتار آن همه دانشآموز یک فریم یا یک تصویر از کشتار خود بچهها منتشر نشد؟
مشکل از همین جاست. من نمیدانم سیستم آنها به چه صورتی است. اما آنها مجوز عکاسی از این صحنهها را نمیدهند. این تیتر و مطلبی که تایم در مورد عکسهای من نوشت، آن چیزی نیست که من نوشته بودم. شما اگر عکسهای من را سرچ بکنید متوجه میشوید که عنوان این عکسها، «بابا اسید ریخت» است. اسم و داستان مجموعه را با آنچه که خودشان میخواستند تغییر دادند. خب «بابا» میتواند هر جای دنیا باشد، این هیچ ربطی به بیعدالتی در ایران ندارد. آنها کاملاً سوءاستفاده مطلق از این تصاویر کردند.
* نکته صحبت همین جاست. با اینکه غرب مدعی این است که آزادی کاملاً رسانهای را رعایت میکند و دم از آزادی بیان میزد اما در اینجا که چنین اتفاقاتی میافتد از انتشار هر گونه عکس و تصویری جلوگیری میکند. آن وقت ما در ایران به همین راحتی برای دشمن خود خوراک تهیه میکنیم. از طرف دیگر هم به من و شما با توجه به داشتن رسانههای جهانی چراغ سبز نشان میدهند که اگر میخواهی نامت در جهان مطرح شود برای ما عکس بفرستید. چون بعد از انتشار تصاویر با آن تیتر دروغی که زده بودند همه جای دنیا برای آن تصاویر پیام میگذارند که چنین جامعه خطرناکی نباید مثلاً انرژی هستهای داشته باشد. یعنی این تصاویر خواسته یا ناخواسته پلهای شده برای هجمههای بعدی به دولت و ملت و جامعه ایران.
من کاملاً با حرفهای شما موافق هستم اما مشکل کار میدانید کجاست؟ این است که ما رسانهای که به اندازه آنها تأثیرگذار باشد را نداریم و گرنه یکسری عکسها و فیلمها وجود دارد که با انتشار آنها میتوان آبروی حقوق بشری غربیها را برد.
* یعنی به نظر شما برای جهانی شدن و معروف شدن مجازیم که هر کسی را منتشر و یا در جشنواره شرکت دهیم؟
نه منظورم این نیست. من در کارم هدف دارم. من کارم انسانی است و هیچ مرز جغرافیایی هم ندارد چون عکاسی اجتماعی هیچ مرزی ندارد. عکاس آمریکایی به آفریقا سفر میکند از آنجا عکس میگیرد و بعد اعلام میکند که با حمله نظامی آمریکاست که این افراد در آفریقا دچار مشکل میشوند و در نیویورک نمایشگاه عکس میزند و مشکلات مردم آفریقایی را به نمایش میگذارد.
* شهرت پیدا کردن یک عکاس یا تصویر در دنیا باید به چه قیمتی باشد. قیمتش پایه انگهایی از قبیل بیعدالتی، عدم وجود حقوق بشر، عدم آزادی و ... باشد که به یک جامعه یا ملت میزنند. چون فایل صوتی من و شما که همراه آن عکس وجود ندارد که به مخاطب بفهماند که این تصاویر امکان دارد در فلان روستای استرالیا و یا در یک مدرسه آمریکایی اتفاق بیفتد.
مشکل من هم همین جاست. این قدرت تصویر را نشان میدهد که شما با کلیک بر روی یک تصویر با خودتان میگویید که مثلا چه اتفاقاتی در عراق دارد میافتد.
* به نظر شما اگر این مسیر پیشرفت و جهانی شدن شما به جایی برسد که بابت تخریب دولت و ملت و جامعه ایران از دلار و مدال و شهرت و ... همه چیز به شما میدهیم چه تصمیمی میگیرید؟
من آدم این حرف نیستم چون اگر این طوری بود باید خیلی زودتر از این حرفها برای شبکههای خارجی خوراک تهیه میکردم و به قول معروف خودم را با نشان دادن تصاویر سیاه از ایران، جهانی میکردم.
* پس به این نتیجه میرسیم که رسانه غربی از تصاویر شما سوء استفاده کرده است. حال به نظر شما برای اینکه از این سوء استفاده ما جلوگیری کنیم و در عین حال هم عکاسی اجتماعی ما هم جهانی بشود چه کار باید بکنیم؟مثلا چرا درباره جانبازان شیمیایی با این رویکرد که غربی ها این بلا را سر ما آورده اند کاری صورت نمی گیرد؟
در این زمینه با شما موافق هستم و الان یکی از پروژههایی که دارم روی آن کار میکنم مادران رزمندگان مفقودالاثرهاست. مادرهایی که چندین سال انتظار برگشت فرزندانشان از جبهه هستند. پروژهای هم با سایت شیمیایی کار کردم، البته شما در جریان هستید که کار در این زمینه خیلی سخت است چون بعضا به شما اجازه نمیدهند که وارد زندگی آنها بشوید. نکته دیگر این است که شیمیایی یک حالت خاص دارد که آنچنان خودش را در تصویر بروز نمیدهد. یعنی تمام تاثیرات شیمیای بر یک انسان را نمیتوان در عکس توضیح داد مگر اینکه شیمیایی خود را بصورت تاول در بدن نشان دهد. کار دیگری که به عنوان پروژه شروع کردم به نام «مرگ بر آمریکا» ست که دلایل نفرت مردم ایران از آمریکا را به تصویر میکشم.
خب زمانی این کارها گل میکند و در جهان دیده میشود که شما یک رسانه قدرتمند داشته باشید. رسانهای که بتواند خودش را جهانی کند مانند شبکه تلویزیونی پرس تی وی. در بخش عکس هم باید یک رسانه قدرتمند داشت چون بچههای عکاس هم مانند مابقی خبرنگاران و هنرمندان دوست دارند که خودشان را به همه دنیا بشناساند. این زمانی صورت میگیرد که سایتها و خبرگزاری قدرتمند و تاثیرگذار جهانی داشته باشیم.
*باز این سوال ایجاد می شود که چرا چنین عکسی که مربوط به معضلات ما در داخل است باید در یک رسانه ای منتشر شود که ما می دانیم ضد ایرانی است؟
من فکر می کردم تایم چنین سوء استفاده ای از این عکس بکند وگرنه به هیچ وجه تصاویر را به آنها نمی دادم.
* اگر میدانستید که تایم چنین تیتر و گزارشی بر عکسهای شما منتشر میکند تصاویر را در اختیار آنها میگذاشتید؟
به هیچ وجه. فردای انتشار تصاویر با آن تیتر اولیه، خیلی سعی کردم که تیتر را عوض کنم و موفق هم شدم. خب مطلبی که من در سایت شید برای توضیح عکسها نوشته بودم با آنچه که در تایم نوشته شده بود کاملا تفاوت داشت.
* نمونه دیگری که خیلی از رسانههای غرب توسط آن جامعه ایران را مورد هجمه قرار میدهد تصاویر از اعدام مجرمین است. خب نحوه انتخاب تصاویر و انتشار آن به گونهای است که تاثیرات منفی از جامعه ایران به خاطر از کشور منتقل میکند نظر شما در این زمینه چیست؟
سؤال شما را با یک سوال جواب میدهم، آیا در کشور آمریکا اعدام انجام میشود؟
*بله.
پس چرا هیچ تصویری از نحوه اجرای آن نمیبینم؟
*چون نمیگذارند هیچ عکاسی به محل اعدام برود.
برای چی از این کار ممانعت میکنند؟
*به خاطر تاثیرات منفی است که از آنها چهره بدی را نشان میدهد.
آنها از انشار این تصاویر میترسند، چرا؟ چون ادعای حقوق بشری که دارند را در جهان زیر سوال میبرد. از آن ادعای دموکراسی که دارند میترسند اما واقعا این گونه نیست هیچ تصویری از نحوه اعدام روی صندلی برق وجود ندارد و به غیر فیلمهای سینمایی هیچ تصویری وجود ندارد.
*آنها در این زمینه خوب دروازبانی میکنند.
آنها خب بازی میکنند. البته ما این احکام را در ملا عام اجرا می کنیم چون معتقدیم این کاری که انجام میدهیم درست است برای اینکه آن فرد خاطی مثلا به شش نفر تجاوز کرده و یا شش نفر را کشته است و یا جرمی انجام داده و حالا باید به مجازات آن برسد. خب از همین آقایان و خانمهایی که شعار حقوق بشر هم میدهند باید پرسید که اگر همین اتفاقات ناگوار برای شما و خانواده خودتان هم که اعم از تجاوز و یا قتل و غیره است بیفتد، باز هم از این گونه شعارها خواهید داد.
در این مدت پس از انتشار تصاویر در تایم، دغدغهام شده که آیا میتوانم تصویری از مجازات اعدام در آمریکا را در اینترنت پیدا کنم. به هیچ وجه موفق نشدم. حتی تصویری از کشتار آن بچهها در مدرسه هم منتشر نشد. حالا اگر چنین اتفاقی در ایران میافتاد همه میتوانستند از آن عکس برداری کنند.
* در حالی که نباید این گونه باشد. به طور مثال مدرسهای که چند وقت پیش آتش گرفت؛ حال به هر دلیلی کم کاری یک نفر، یا یک مسئولی بوده آیا نباید نسبت به انتشار تصاویری از این حادثه، دروازهبانی صورت بگیرد .
ببینید وظیفه من عکاسی و شما خبرنگار انتشار خبر عکس است. خب اتفاقات زیادی در جامعه میافتد اگر این این تصاویر را یک بار یا دو بار منتشر نکنیم پس وظیفه ما چه چیزی است. اینجا دیگر تایم مطرح نیست. اینجا این موضوع مطرح است که من به عنوان یک عکاس اجتماعی وظیفه دارم تا اتفاقات و سوژههایی که در جامعه دیده نمیشوند را به اطلاع مردم برسانم و آگاهی رسانی کنم که دیگر از این اتفاقات نیفتد و بگویم که آقایان مسئول جهت جلوگیری از بوجود آمدن این کارها، فکری را بیاندیشند.
* در زندگی روزمره هر کدام ما امکان دارد یکسری اتفاقات بیفتد که می تواند هر دلیلی داشته باشد. مثلا امکان دارد یک فردی به حالت مست رانندگی کند که غیرقانونی است. حال اگر همان فرد قانون را رعایت نکرد و باعث مرگ یک شهروندشد، چه کاری از مسئولین برمیآید؟
نه حرف من این نیست. منظور این است که باید شرایطی را بوجود آورد و قوانینی را ایجاد کند که دیگر کسی جرأت نکند که از این کارها انجام بدهد.
* پس از انتشار این تصاویر توسط تایم با آن تیترو متن چه حسی پیدا کردید؟
خیلی حالم بد شد. دوست نداشتم که چنین اتفاقی بیفتد. من دوست داشتم با انتشار این تصاویر بتوانم کمک کوچکی به سوژهام بکنم. اما این سوء استفادهای که شما میگویید و من هم دیدهام و قبول هم دارم که این مطلبی نبوده که من با تصاویرم میخواستم بگویم و آنها این صحبتها را خودشان گذاشتهاند. حس خوبی برای من ایجاد نکرد و نمیدانستم که چگونه میتوانم جبران کنم.
* اگر مجدد تایم خواهان انتشار عکسهای شما باشد مجدد عکس به آنها میدهید؟
خیر. چون آنها با من و تصاویرم، حرفهای رفتار نکردند. آن متنی که من بابت تصاویر نوشته بودم با آن چیزی که تایم منتشر کرد خیلی متفاوت بود.
*به آنها اعتراض هم کردید؟
بله. خیلی زیاد اما تنها کاری که کردند تیتر مطلب را تغییر دادند و دستی به متن نزدند.
*تصاویر چگونه به دست تایم رسید؟
یکی از داورهای جشنواره شید، ادیتور تایم بود و تصاویر من را دیده بود.
*نامش چه بود؟
پاتریک ویتی یا.
* در پایان بابت این کار غیرحرفهای تایم و منعکس کردن تصاویر اجتماعی و برداشت سیاسی از آن. شما چه نظری دارید؟
متأسفانه نباید چنین اتفاقی بیفتد. وقتی در یک بازی حرفهای، طرف برمیگردد و یک لگد به شما میزند، شما نمیدانید که چه عکسالعملی را باید انجام بدهید. نمیتوانید که مشت تو صورتش بزنید. تنها کار این است که برای ادامه بازی باید حواستان را جمع کنید و با احتیاطتر بازی کنید که دیگر چنین اتفاقی نیفتد.
وظیفه عکاسی اجتماعی که به جامعهاش علاقمند است این است که لایههای درون جامعه را رصد کند و آنها را ببیند. اما خب در این میان برداشتهایی هم صورت میگیرد و این به خاطر بزرگی کار است. اما به نظرم ما عکاسها باید یک جایی داشته باشیم که حداقل عکاسهای خودمان را به هم نشان دهیم. وقتی رسانههای خودمان نمیتواند تأثیرات چندانی در جهان بگذارند؛ خواه ناخواه این اتفاقها هم برای عکاس میافتد. باید یکسری از جشنوارهها ایجاد کنیم که عکاس و تصویرهایش دیده شوند. اما در این میان باید مواظب باشیم که برای کسی خوراک ایجاد نکنیم. ولی آنها از همه چیز سوءاستفاده میکنند. باید فکری صورت بگیرد وقتی یک مراسم اعدامی انجام میشود اگر من عکاس نتوانم تصاویر را منتشر کنم باید آن را در کامپیوتر شخصیام آرشیوش کنم در صورتی که من هم دوست دارم کارم توسط دیگران دیده شود.
دیدگاه تان را بنویسید