کد خبر: 646629
تاریخ انتشار :

امپراتوری سرخی که پوتین قصد احیاء آن را دارد/ چه شد که قلمرو شرق از هم پاشید؟

سیاست ژئوپولیتیک شوروی به خصوص در مورد همسایگان غربی اش به مذاق پوتین خوش آمده و او سعی دارد این سیاست پیچیده را احیاء کند.

امپراتوری سرخی که پوتین قصد احیاء آن را دارد/ چه شد که قلمرو شرق از هم پاشید؟
پایگاه خبری تحلیلی نامه نیوز (namehnews.com) :

حمله عجیب ولادیمیر پوتین به اوکراین بسیاری را بر آن داشت که به این نظر بگرایند که او قصد احیاء امپراتوری شوروی را دارد. پوتین قبلا هم اعلام کرده بود که دلبستگی شدیدی به شوروی دارد و از تجزیه آن ناراحت است اما اکنون با حمله به اوکراین که بخشی از قلمرو شوروی سابق است، این گمان تقویت شده که رئیس جمهور روسیه قصد احیاء تاریخ را دارد.

به همین مناسبت بد نیست که مروری کوتاه بر سرنوشت حدودا 75 ساله ی امپراتوری سرخ داشته باشیم.

آغاز و فراز و فرود امپراتوری سرخ؛ لنین – استالین

با گسترش عقاید کارل مارکس در اروپای شرقی و به خصوص انتشار «مانیفیست کمونیست» که نوشته مشترک فیلسوف آلمانی و فردریش انگلس بود، گروهی از روشنفکران ناراضی ساکن در روسیه تزاری که از تبعیض و فشار روی کارگران صنعتی و کشاورزان روستایی ناراضی بودند، به کمونیسم گراییدند. در ابتدای قرن 20 گروه های مختلف سوسیالیستی در داخل روسیه و خارج آن فعالیت می کردند. با آغاز جنگ جهانی اول و شکست های پیاپی روسیه در جبهه های مختلف، ولادیمیر لنین که یک فعالیت سیاسی کمونیست و تندرو تبعیدی بود، از آلمان به روسیه آمد و انقلابی را رهبری کرد که باعث سرنگون شدن حکومت خاندان رومانوف و سلطنت تزارها شد.

لنین به محض قدرت گرفتن نام کشور روسیه تزاری را به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تغییر داد. او به محض قدرت گرفتن تغییرات وسیعی در کشور جدید به وجود آورد. خاندان رومانوف قتل عام شدند، شوروی در مقابل متحدین (آلمان) تسلیم شد و خود را از جنگ جهانی اول بیرون کشید، اقتصاد خصوصی منحل و جای خود را به برنامه های اقتصادی اشتراکی داد و مهم تر از همه، بسیاری از مراکز قدرت تعطیل و بدل به شوراهای مختلف شهر و روستا شدند.

 لنین ابتدا تلاش کرد اقتصاد دولتی و سوسیالیستی را به افراطی ترین شکل ممکن بر کشور جدید اعمال کند. اما با مخالفت روستاییان و خرده مالکان (کولاک ها) از این کار صرف نظر کرد و سیاست اقتصادی NEP را به کار گرفت که به عمومی سازی اموال و دارایی ها به صورت تدریجی می پرداخت.

لنین دو سال بعد از تاسیس شوروی از دنیا رفت. جانشینانش بر سر مقام او دست به رقابت خونینی زدند. در آخر این ژوزف استالین بود که با سرکوب مخالفان توانست به رهبری شوروی برسد. او در چند مرحله دست به تصفیه حزب و کشور از مخالفان خود زد. استالین همچنین، برنامه‌های اقتصادی لنین را لغو کرد و آن را با برنامه ‌های پنج ساله تعویض کرد. او در عرصه کشاورزی با ایجاد مزارع اشتراکی (کلخوز) چهره کشاورزی اتحاد شوروی را دگرگون ساخت. سیاست‌ های کشاورزی جدید اتحاد شوروی با مخالفت مالکان خرده ‌پا (کولاک‌ ها) روبرو شد و دولت استالین بی ‌رحمانه آنان را سرکوب کرد. استالین سیاست صنعتی‌ سازی کشور را با جدیت و سرعت هرچه بیشتر پیگیری کرد و در دوران او اتحاد شوروی به ابرقدرت صنعتی بزرگی تبدیل شد. با افزایش قدرت استالین، سیاست توسعه اراضی شوروی نیز آغاز شد. روس ها به قلمرو های مختلف اروپای شرقی حمله کردند و تا لهستان پیش رفتند.

با آغاز جنگ جهانی دوم و حمله آلمان نازی به شوروی، استالین با یک مشکل جدی مواجه شد. او سیاست دولت خود را تغییر داد و جنگ با آلمان نازی را تبدیل به یک جنگ وطنی کرد. شوروی در جنگ با آلمان نازی بیشترین ضربه را دید. بر اساس آمار، بیش از 20 میلیون شهروند اتحاد جماهیر شوروی در جنگ کشته شدند. با این حال، در آخر این شوروی بود که پیروز جنگ شد. ارتش استالین تا قلب برلین نیز پیش رفت. بعد از پایان جنگ قلمرو شوروی وسعت یافت و استالین توانست از مرز مغولستان تا میانه برلین را از آن خود کند.

گستره جغرافیایی شوروی البته دو بخش داشت. بخشی از اراضی همچون قفقاز، اوکراین و بلاروس جزء خاک شوروی و به مثابه یکی از ایالات آن به حساب می آمدند و بخشی از اراضی همچون لهستان، آلمان شرقی، مجارستان و ... متحد شوروی و عضو بلوک شرق بودند؛ به این صورت که دولت کمونیستی حاکم بر آن با نظر مسکو و تحت حمایت آن انتخاب می شدند.

شوروی در اوج جنگ سرد؛ خروشچف - برژنف

با مرگ استالین در سال 1953، نیکیتا خروشچف به عنوان دبیر کل حزب کمونیست و رهبر شوروی انتخاب شد. او به محض قدرت گرفتن در یک سخنرانی طوفانی شروع به انتقاد از استالین و سیاست های او کرد و سعی کرد سیاست های خود را جایگزین سیاست های رهبر قبلی شوروی کند. خروشچف بخشی از سخت گیری های استالین را کنار گذاشت و محیط اجتماعی را باز کرد اما در عین حال، ک گ ب (سازمان اطلاعات و امنیت اتحاد شوروی) را تاسیس نمود. همچنین در این دوران قانون تجارت آزاد تا حدی پذیرفته شد که آثار جبران ناپذیری را بر بدنه نظام سوسیالیستی که پشتیبان اقتصاد هدایت شده بود، وارد آورد. در دوران خروشچف، شوروی بیش از پیش وارد جنگ سرد و رقابت با آمریکا شد. خروشچف سیاست توسعه تسلیحاتی و اقتصادی سنگین استالین را ادامه داد و به خصوص وارد رقابت فضایی با آمریکا شد و توانست اولین انسان ( یعنی یوری گاگارین) را به فضا بفرستد.

در سال 1964 رهبران حزب کمونیست، نیکیتا خروشچف را با توطئه لئونید برژنف مجبور به استعفاء کردند. بعد از استعفاء او، برژنف رهبر شوروی شد. در این دوره، دبیر اولی حزب کمونیست به برژنف و نخست ‌وزیری اتحاد شوروی به آلکسی کاسیگین رسید. برژنف بر خلاف خروشچف به سیاست های استالینی بازگشت. در دوران او، ک گ ب قدرت بسیار زیادی یافت، فضای کشور به شدت امنیتی شد،  آزادی های نسبی اجتماعی و سیاسی لغو گردید و اقتصاد بیش از پیش دولتی شد. همچنین، در دوران برژنف، قانون اساسی اتحاد شوروی ( در 9 اکتبر 1977) بازنگری و دوباره نوشته شد. سال‌های پایانی رهبری برژنف در رسانه‌های جمعی با نام دوران رکود شناخته می شود. بحران اقتصادی و سیاسی و فساد بسیار بالا باعث شدند حکومت شوروی با یک سرطان مواجه شود؛ سرطانی که تا دهه 90 ادامه پیدا کرد و سرانجام باعث نابودی آن شد.

دوران سقوط؛ آندروپوف، چرنینکو و گورباچف

بعد از مرگ برژنف در سال 1982، یوری آندروپوف به قدرت رسید. او دو سال بعد یعنی در سال 1984 از دنیا رفت و کنستانتین چرنینکو جانشینش شد. چرنینکو  رکورد کوتاه‌ ترین مدت رهبری اتحاد شوروی را دارد. او تنها 13 ماه بعد از قدرت گرفتن از دنیا رفت.

بعد از مرگ چرنینکو در سال 1985، میخائیل گورباچف به قدرت رسید. او آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی است. گورباچف در همان ابتدا حکومت شوروی را مانند یک حبابی یافت که هر لحظه ممکن است بترکد. فساد شدید اقتصادی و سیاسی گلوگاه مسکو را گرفته بود و هیچ کس نمی توانست این نعش بزرگ و  سنگین را احیاء کند. گورباچف تصمیم گرفت یک سری اصلاحات اقتصادی سریع و بنیادین را آغاز کند؛ اصلاحاتی متهورانه و خطرناک که یا شوروی را احیاء می کرد و یا مرگ آن را تسریع می نمود. ریسک گورباچف جواب نداد و مرگ شوروی به جلو افتاد. طرح های اقتصادی – سیاسی گلاسنوست، پرسترویکا و اسکورین که تلاش می کردند از طریق لیبرال سازی اقتصاد شوروی آن را از ورطه ی نابودی نجات دهند جواب نداده و در طول 5 سال، غول شرق از هم پاشید.

اعطای آزادگی های سیاسی باعث شد کشورهای بلوک شرق یکی پس از دیگری با انقلاب مواجه شده و حکومت های کمونیستی خود را سرنگون کنند. همچنین، بسیاری از ایالات شوروی آبستن جریانات ملی گرایانه و استقلال طلبانه شدند و هر ایالت به سرعت از بدنه اتحاد جماهیر شوروی جدا می شد. در این اوضاع، ارتش در سال 1991 سعی کرد از طریق حصر خانگی گورباچف و ورود تانک ها به خیابان ها کودتا کند اما بوریس یلتسین، مخالف سرسخت شوروی و شخص گورباچف در یک حرکت تاریخی از گورباچف حمایت کرد و در مقابل کودتاچیان ایستاد و طرفداران خود را به خیابان دعوت کرد.

با غوغای یلتسین، کودتا شکست خورد و گورباچف به محل کارش برگشت اما حالا او هیچ کاره بود و قدرت یکسره به دست یلتسین افتاده بود. سرانجام در 25 دسامبر 1991 میخائیل گورباچف از سمت خود استعفا داد. یک هفته بعد، با تصویب پارلمان در روز اول ژانویه، یعنی درست در نخستین روز سال 1991 اتحاد شوروی رسماً فروپاشید و به 15 کشور مستقل تبدیل شد. این کشورهای جدید عبارت بودند از: بلاروس، اوکراین، مولداوی، استونی، لتونی، لیتوانی، گرجستان، آذربایجان، ارمنستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان و تاجیکستان.

پوتین به کدام سیاست شوروی بیشتر علاقه دارد؟

پوتین درسهای بسیار زیادی از سیاست های شوروی گرفته است اما به نظر می رسد یک درس برای او مهم تر از همه است. بر طبق یک مثل قدیمی، از نظر شوروی همسایه ها دو دسته اند؛ مطیع و دشمن. رهبران شوروی به شدت به همسایگان خود توجه داشتند. آنها طیفی از همسایگان را به خصوص در مرز غربی خود قرار داده بودند تا از نفوذ غرب جلوگیری کنند. در نزدیکی مرزهای روسیه، ایالاتی وجود داشتند که عملا بخشی از خاک شوروی به حساب می آمدند (مثل اوکراین). بعد از اینها، کشورهایی بودند که هر چند مستقل بودند اما دولتشان تابع مسکو بود و با حمایت شوروی انتخاب می شد (مانند مجارستان، آلمان شرقی و ...) در انتها نیز دولت های کمونیستی بودند که هر چند تابع شوروی نبودند اما متحد غرب هم به حساب نمی آمدند (مثل یوگوسلاوی مارشال تیتو).

این سیاست باعث شد شوروی هرگز از طرف غرب تهدید نشود و حداقل مسائل ژئوپولیتیکی در نابودی آن نقشی نداشته باشد. شوروی زمانی نابود شد که رهبران خودش تصمیم گرفتند دست به اصلاحاتی زده و یا لایه های قدرت را در این حکومت تغییر دهند و همسایگان و دول تابعه نیز بعد از چرخش تاریخی گورباچف فرآیند تجزیه را آغاز کردند و نفوذ ژئوپولیتیک غرب در مرزهای شوروی نقشی در این جریان نداشت. به نظر می رسد پوتین سخت به دنبال این است که اقتدار ژئوپولیتیک شوروی را احیاء کند و به همین علت به اوکراین حمله کرده است.

منبع: خبر فوری

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    پیشنهاد ما

    دیگر رسانه ها